کتاب اخلاق پژوهش؛ مبانی و مسایل

انتشار کتاب «اخلاق پژوهش» همزمان با هفته پژوهش

«کتاب اخلاق پژوهش؛ مبانی و مسایل» به کوشش محسن جوادی و 10 نویسنده دیگر در هفته پژوهش به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد.

به گفته روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، این کتاب 9 مقاله مفصل از 10 نویسنده در حوزه‌های مختلف مرتبط با پژوهش را در خود جای داده است.

«درآمدی بر اخلاق پژوهش» نوشته سیدحمید اسلامی‌اردکانی، «درآمدی بر اخلاق پژوهش در فضای مجازی» اثر علیرضا ثقه‌الاسلامی، «اخلاق در پژوهش‌های پزشکی» به قلم شهرام احمدی‌نسب، «بیانیه ملی درباره عمل اخلاقی در پژوهش انسانی» به کوشش زهره سادات ناجی و پیمان سلامتی، «مستندات نقلی اخلاق پژوهش» نوشته غلامحسین اصغرزاده، «اخلاق پژوهش و نطریه‌های اخلاقی» تالیف زهرا خزاعی، «ابعاد اخلاق پژوهشی علمی» اثر امیر دیوانی، «دنیای جدید اخلاق پژوهش» از حمید بخشنده آبکنار و «پیش‌نویس ضوابط بنیادی اخلاق پژوهش» نوشته سیدحسن اسلامی، عناوین مقالات این کتابند.

محسن جوادی در بخشی از مقدمه کتاب نوشته است: «خطای اخلاقی در روند پژوهش متصور است و ممکن است جرئی از فرایند یک پژوهش از لحاظ اخلاقی خطا باشد. پرسش مهم این است که آیا غرض پژوهش که حل مساله نظری یا علمی است در صورت ارتکاب خطای اخلاقی در جزئی از فرایند پژوهش، قابل تحصیل نیست؟» 

وی علاوه بر کوشش برای پاسخ به این سوال که چه ارتباطی بین خطای اخلاقی و ناکامی در حل مساله و یافتن حقیقت در یک فعالیت پژوهشی وجود دارد، بر این مساله تاکید دارد که «تردیدی نیست که گاهی خطاهای اخلاقی ما را از کشف حقیقت‌های بنیادی یا مجهول‌های نظری باز می‌دارند اما داستان پای‌بندی به اخلاق در فرایند پژوهش بیش از آن‌که ارزش روشی داشته باشد و به کار تأمین و تضمین حقیقت یابی آدمیان و یا تدبیر مناسب برای رسیدن هدف آن‌ها بیاید، با عمق روح و روان آدمی (در اخلاق فضیلت) و با سود و منفعت آدمی (در اخلاق سود گرایی) و با ساختار و ماهیت سرشت عقلانی آدمی (در اخلاق کانتی) ربط و نسبت دارد.» 

نخستین چاپ کتاب «کتاب اخلاق پژوهش؛ مبانی و مسایل» را پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در 600 صفحه به تازگی به چاپ رسانده است.

كتاب نظريه هاي فلسفه اخلاق



كتاب «نظريه هاي فلسفه اخلاق» مقدمه و گردآوري: فليپا فوت؛ ترجمه حسين كاجي، توسط انتشارات روزنه به سال 1387 به زيور چاپ آراسته شد و در سال 1388 به چاپ دوم رسيد. اين كتاب ترجمه اي است از Theories of ethics.
نگارنده در  مقدمه، كتاب را چنين معرفي مي كند: مقاله هاي اين كتاب حول دو محور مي چرخند؛ اول سرشت حكم اخلاقي و دوم، حوزه اي كه در تعيين (مصاديق) درست و نادرست متأثر از فائدۀ اجتماعي است. منشأ هردوي اين مباحث به قرن هجدهم برمي گردد، چرا كه فيلسوفان آن زمان بودند كه اخلاق را به دو بخش حس اخلاقي و نظريه هاي معرفتي در باب حكم اخلاقي تقسيم كردند و در انتهاي آن قرن بود كه بنتام تصريح كرد اصل فائده، مبناي خوبي اخلاقي است. مقاله هاي متأخر اين مجموعه (نه تا دوازده) كلاً همه در باب فائده گرايي است و از اينرو نسبت آنها با گذشته مشخص مي شود. فصول يك تا هشت ظاهراً ارتباط كمتري با مناقشات قرن هجدهم دارند اما با اين همه، اين ارتباط نيز نزديك است. همانند ما، هيوم و هم¬عصرانش، دلمشغولي امكان يا عدم امكان عينيتِ در احكام اخلاقي را داشتند. آنها پرسيدند كه خوبيِ اعمال خوب در چه وجود دارد؟ چگونه اين خوبي فهم مي¬شود؟ آيا اين خوبي از حكم كردن يا حس كردن است؟ آيا ما به وسيلۀ تفكر يا حس اخلاقي مي¬دانيم چه بايد انجام دهيم؟ آيا براستي در اين حوزه چيزي وجود دارد كه ما بدان معرفت كسب كنيم يا بحث اخلاقي به جاي سخن اينكه سخن از پژوهش¬هايي دربارۀ خوب و بد باشد بيشتر بيان احساسات¬مان است؟ خود هيوم كاوش در كيفيات اخلاقي را عبث مي¬دانست و اذعان مي¬داشت كه با ناميدن عملي با صفت خوب هيچ چيز نمي¬گوييم، هنگام انديشيدن در باب آن ما تنها احساس شعف¬انگيزي توأم با تحسين داريم...... نظريۀ اصلي مور اين است خوبي كيفيتي غير طبيعي و بسيط است كه به وسيلۀ شهود به دست مي¬آيد. در نظر او عمل درست عملي است كه كه بيشترين ميزانِ خوبي ممكن را به وجود آورد. اين باور اخير، مور را به يك فايده¬گرا مبدل مي¬كند. آنچه از نظريۀ مور كه بخصوص براي نسل¬هاي بعد او ضروري به نظر مي¬رسد تصريح مور به اين است كه اين احكام، عيني هستند و از طريقِ شهود به دست مي¬آيند. بنابراين او را شهودگرا مي¬نامند كه در اين عنوان با فيلسوفاني چون پريچارد و راس شريك است، چرا كه آنها معتقدند شهود اخلاقي مبناي حكم اخلاقي به حساب مي¬آيد ...
استونسن در مقالۀ نخست نظريه¬اي از معناي احساس در باب اصطلاحات اخلاقي ترسيم كرده كه به مباحث حلقۀ وين در بين سال¬هاي 1918 و 1919 برمي¬گردد. اينكه بحث¬هاي مور عليه طبيعت¬گرايي كامل نيستند، فرضيۀ مقالۀ سوم اين دفتر است. يكي از پرنفوذترين نظريه-هاي مربوط به احساس¬گرايي به وسيلۀ هِر بسط يافت و او كسي است كه به عنوان تجويزگرا معروف است. «هِر»، «معناي احساسيِ» استونسون را با معناي توصيه¬اي خود عوض كرد و توضيح داد كه واژه¬هايي نظير «خوب» و «بد» هنگامي كه با «اثر تحسيني» به كار مي¬روند توصيه¬اي به كار مي¬روند. در مقالۀ پنجم هِر اين موضع را اتخاذ مي¬كند و در مقابل گيچ قرار مي¬گيرد. گيچ با تبييني كه هِر از نقش «هدايت عمل» واژۀ خوب به دست مي¬دهد و همچنين با نظريۀ معناي توصيه¬اي او مخالفت مي¬ورزد.
در مقالۀ هفتم و هشتم اين كتاب يك مناقشۀ واقعي ميان هِر و جان سرل طرح مي¬شود. سرل از اين سخن مي¬گويد كه در حداقل يك مثال امكان اينكه استنتاج بايد از است صورت بگيرد، وجود دارد.
در مقاله¬هايي كه در فصول 9 تا 12 از اين مجموعه آمده¬اند آقايان آرمسون، مابوت، اسمارت و پروفسور رالز از مشكل خاصي در باب تفسير و دفاع از فايده¬گرايي اخلاقي سخن مي¬گويند. در اين مقالات تلاشي براي مواجهه با مشكلاتي كه دو سنخ از فايده-گرايان با آن روبرو هستند صورت گرفته است. از اين چهار مقاله، مقالۀ رالز پيچيده¬ترين است و نياز به بحث ويژه¬اي دارد.
در نتيجه مقالات اين كتاب از دو نوع متفاو.ت هستند چرا كه در حالي كه مور، استونسون، فرانكنا، گيچ، هِر، فوت و سرل از مشخصۀ منطقي حكم اخلاقي سخن مي¬گويند آرمسون، مابوت، اسمارت و رالز به تفسير و كفايت معيار پيشنهاد شده براي خوب و بد بذل توجه نشان مي¬دهند. اين گروه اخير اين نكته را بي¬پاسخ گذاشته¬اند كه آيا فايده¬گرا (فايده-گراي عمل محور يا قاعده محود) به مثابۀ يك شهودگرا، احساس گرا يا طبيعت گرا به حساب مي آيد يا نه؟ يك فايده گرا با توجه به اينكه چه نوعي از اصل فايده را مد نظر داشته باشد مي تواند جزء هر يك از سه شق باشد. اينكه او مي گويدك «اعمال تا آنجا درست هستند كه بيشترين شادي را براي بيشترين افراد به وجود آورد» مي تواند به مثابۀ 1) حكمي كه به وسيلۀ شهود به دست مي¬ آيد 2) بيان يك حالت يا 3) صدق تحليلي، در نظر گرفته شود. بدين علت است كه يك نظر له يا عليه فايده گرايي چيزي از موقعيت بخصوصي كه با توجه به نظريات شهودگرايي، فايده گرايي يا طبيعت گرايي در فلسفۀ اخلاق مي تواند به وجود آيد نمي گويد.

فهرست مطالب
1/ استدلال هاي مور عليه اشكال معين طبيعت گرايي اخلاقي؛ سي. ال. استونسون
2/ جوابي به منتقدانم؛ جي. اي. مور
3/ مغالطۀ طبيعت گرايي؛ دبليو. كي. فرانكنا
4/ خوب و بد؛ پي. تي. گيچ
5/ گيچ: خوب و بد؛ ار. ام. هِر
6/ باورهاي اخلاقي؛ فيليپا فوت
7/ چگونگي استنتاج «بايد» از «است»؛ جان. آر. سرل
8/ بازيِ تعهد كردن؛ آر. ام. هِر
9/ تفسير فلسۀ اخلاق جان استوارت ميل؛ جي. اُ. آرمسون
10/ تفسيرهايي از فايده گرايي ميل؛ جي. دي. مابوت
11/ دو مفهوم از قواعد؛ جان رالز
12/ فايده گرايي حداكثري و حداقلي؛ جي. جي. اسمارت

-------------------------------

« فليپا فوت» استاد سابق فلسفه در دانشگاه يو. سي . ال. اي/ متولد 3 اكتبر 1920/ متوفي 3 اكتبر 2010/ 

-------------------------------

مطالب مرتبط:

معرفی کتاب فلسفۀ اخلاق در قرن بیستم

کتاب مبانی اخلاق، نوشتۀ جورج ادوار مور

کتاب «فلسفۀ اخلاق» نوشتۀ ویلیام کی. فرانکنا

معرفی کتاب درآمدی جدید به فلسفۀ اخلاق

معرفی کتاب فلسفۀ اخلاق در قرن بیستم

تازه ترين مقاله هاي اخلاقي منتشر شده درPhilPapers   

Dec 12th 2011 GMT

forthcoming articles

forthcoming articles
Orsolya Friedrich, Knowledge of Partial Awareness in Disorders of Consciousness: Implications for Ethical Evaluations?  (Direct link)

Dec 10th 2011 GMT
forthcoming articles
Jay Drydyk, A Capability Approach to Justice as a Virtue.  (Direct link)


volume 5, issue 1, 2011
  1. Steve Urbanski, The Identity Game: Michel Foucault's Discourse-Mediated Identity as an Effective Tool for Achieving a Narrative-Based Ethic.  (Direct link)
Dec 9th 2011 GMT
volume 122, issue 1, 2011
  1. Yitzhak Benbaji, The Moral Power of Soldiers to Undertake the Duty of Obedience.  (Direct link)

  2. John Bishop, Thompson , Michael . Life and Action: Elementary Structures of Practice and Practical Thought . Cambridge, MA: Harvard University Press, 2008. Pp. 240. $44.00 (Cloth).  (Direct link)

  3. John Gardner & François Tanguay-Renaud, Desert and Avoidability in Self-Defense.  (Direct link)

  4. Gerald Gaus, Weithman , Paul . Why Political Liberalism? On John Rawls's Political Turn . New York: Oxford University Press, 2011. Pp. Xii+379. $65.00 (Cloth).  (Direct link)

  5. Ian Hunter, Brett , Annabel S. Changes of State: Nature and the Limits of the City in Early Modern Natural Law . Princeton, NJ: Princeton University Press, 2011. Pp. Xii+242. $35.00 (Cloth).  (Direct link)

  6. Thomas Hurka, Dworkin , Ronald . Justice for Hedgehogs . Cambridge, MA: Harvard University Press, 2011. Pp. 506. $35.00 (Cloth).  (Direct link)

  7. Seth Lazar, Introduction.  (Direct link)

  8. Sean McAleer, Baxley , Anne Margaret . Kant's Theory of Virtue: The Value of Autocracy . New York: Cambridge University Press, 2010. Pp. Xvi+189. $85.00 (Cloth).  (Direct link)

  9. Jeff McMahan, Duty, Obedience, Desert, and Proportionality in War: A Response.  (Direct link)

  10. Darrel Moellendorf, Murphy , Colleen . A Moral Theory of Political Reconciliation . Cambridge: Cambridge University Press, 2010. Pp. 214. $85.00 (Cloth).  (Direct link)

  11. David Rodin, Justifying Harm.  (Direct link)

  12. Cheyney Ryan, Democratic Duty and the Moral Dilemmas of Soldiers.  (Direct link)

  13. Scott Sehon, Aguilar , Jesùs , and Buckareff , Andrei , Eds. Causing Human Actions: New Perspectives on the Causal Theory of Action . Cambridge, MA: MIT Press, 2010. Pp. 336. $35.00 (Paper).  (Direct link)

  14. Steven D. Smith, Porter , Jean . Ministers of the Law: A Natural Law Theory of Legal Authority . Grand Rapids, MI: William B. Eerdmans, 2010. Pp. Xvi+351. $30.00 (Paper).  (Direct link)

  15. Laurence Thomas, Card , Claudia . Confronting Evils: Terrorism, Torture, Genocide . Cambridge: Cambridge University Press. Pp. 350. $99.00 (Cloth).  (Direct link)

  16. Steven Wall, McCabe , David . Modus Vivendi Liberalism: Theory and Practice . Cambridge: Cambridge University Press, 2010. Pp. 256. $85.00 (Cloth).  (Direct link)

  17. Lori Watson, Schwarzenbach , Sibyl A. On Civic Friendship: Including Women in the State . New York: Columbia University Press, 2009. Pp. Xi+288. $89.50 (Cloth); $29.50 (Paper).  (Direct link)

  18. Justin Weinberg, Young , Iris Marion . Responsibility for Justice. Oxford: Oxford University Press, 2011. Pp. 193. $35.00 (Cloth).  (Direct link)
volume 5, issue 4, 2011
 1. Jens Erling Birch, Skills and Knowledge - Nothing but Memory?  (Direct link)
  1. Chad Carlson, Ethics and Morality in Sport Management.  (Direct link)
    Sport, Ethics and Philosophy, Volume 5, Issue 4, Page 457-459, November 2011.
  2. Lisa Edwards, Critical Thinking for Sports Students.  (Direct link)
    Sport, Ethics and Philosophy, Volume 5, Issue 4, Page 459-462, November 2011.
  3. Carwyn Jones, Drunken Role Models: Rescuing Our Sporting Exemplars.  (Direct link)

Teresa Lacerda, From Ode to Sport To Contemporary Aesthetic Categories of Sport: Strength Considered as an Aesthetic Category.  (Direct link)

Raphaël Massarelli & Thierry Terret, The Paradise Lost? Mythological Aspects of Modern Sport.  (Direct link)

Mike McNamee, After Pistorius: Paralympic Philosophy and Ethics.  (Direct link)

Steven Skultety, Categories of Competition.  (Direct link)

Guðmundur Sæmundsson & Kristján Kristjánsson, Hyped Virtues, Hidden Vices: The Ethics of Icelandic Sports Literature.  (Direct link)

Dec 8th 2011 GMT
forthcoming articles
Douglas Paletta, How to Overcome Strawson's Point: Defending a Value-Oriented Foundation for Contractualism.  (Direct link)

اخلاق مبتنی بر قانون طبیعی



همجنس گرایی و آزار جنسی

همجنس گرایی و آزارجنسی دو مسئله عمده¬ای است که اخلاق مبتنی بر قانون طبیعی باید با آن¬ها دست و پنجه نرم کند.
یکی از ایرادهایی که بر “هم جنس گرایی” گرفته می¬شود این است که این طبیعی نیست. اما این حرف دقیقاً به چه معناست؟
1.    همجنس گرایی در طبیعت میان حیوانات دیده نمی¬شود،
2.    همجنس گرایی در رفتار جنسی عملی نابهنجار است،
3.    در همجنس بازی از اندام های جنسی برای مقاصدی استفاده می¬شود که بخشی از نقش درخور آن¬ها نیست.
همجنس گرایی به معنای اول طبیعی است، زیرا در حیوانات دیگر هم به چشم می¬خورد. (از باب مثال، کنرادلورنز همجنس گرایی را در میان غازها گزارش کرده است، همینطور در میان میمون ها بونوبو هم شایع است.) اما هم جنس گرایی به معنای دوم طبیعی نیست، زیرا ناهمجنس گرایی به وضوح هنجار است. اما همجنس گرایی به معنای سوم ممکن است طبیعی باشد یا نباشد. بستگی دارد به این که  نقش درخور اندام هایی جنسی چه باشد. اگر نقش درخورشان تولد مثل باشد و بس(که اینطور نیست، زیرا اندام های جنسی در دفع مواد زائد بدن نیز نقش دارد)، در این صورت روشن است که مردان و زنان همجنس گرا از اندام جنسی خود به این منظور استفاده نمی¬کنند، زیرا آن-ها به تولید مثل نمی¬پردازند. اما این هم هست که اغلب ناهمجنس گراها نیز اغلب اوقات از اندام های جنسی خود برای تولید مثل استفاده نمی¬کنند.(مثل سط جنین .) به هر تقدیر، اگر راست باشد که مردم به دلایل گوناگون آمیزش جنسی می-کنند ـ از اظهار عشق گرفته تا لذت جویی محض ـ در این صورت کاری که مردان و زنان همجنس گرا می¬کنند غیر طبیعی نیست.
4.    در هم جنس گرایی از اندام های جنسی صرفاً به شیوه¬هایی استفاده می¬شود که ممکن نیست بخشی از نقش درخور آن¬ها باشد.
این مدعا در صورتی درست است که تنها تولید مثل را نقش درخور آمیزش جنسی محسوب کنیم. و به این معنا همجنس گرایی غیر طبیعی خواهد بود. اما اگر فرض را بر این بگذاریم که رابطه جنسی نقش های درخور دیگری هم دارد، این مدعا قرین به صواب نخواهد بود.
سرانجام این که می¬توان تأکید کرد همجنس گرایی به معنای پنجم غیر طبیعی است و آن این که :
5.    این کار ترجیح شخصی یک شیوه زندگی است که با نحوه قوام یافتن ما برای زیستن به طریقی صواب تعارض دارد.
اما این ادعا با این احتمال مواجه است که، به قول عده کثیری، همجنس گرایی نوعی شیوۀ زندگی نباشد بلکه نوعی جهت گیری باشد ـ جهت گیری ای که وراثت تعیین¬کننده آن بود ـ و آدمی در مورد آن یا از خودش اختیاری ندارد و یا چندان مختار نیست.
هیچ کدام از این معانی مسئله طبیعی بودن یا طبیعی نبودن همجنس گرایی را به نحوی حل وفصل نمی¬کنند.
آزارجنسی
آزارجنسی  ـ رابطه جنسی مکرر و ناخواسته ـ یکی از مشکلات رایج در جهان معاصر است. اما این کار در میان حیوانات هم شایع است. در میان پرندگان، زنبورها، شمپانزه ها، سيمرهای آبی، مگس ها، فیل های آبی، و بابون ها آزار جنسی گزارش شده است. اما یقیناً این واقعیت که آزار جنسی عملی است که در طبیعت صورت می¬پذیرد، ایجاب نمی¬کند که این کار باید انجام گیرد، چه رسد به این که انسان ها باید دست به این عمل بزنند.
یکی از مسائل فراروی نسبی گرایی اخلاقی این است که صرف این واقعیت که اموری معین در جامعه¬ای، مجاز است دلیل کافی نیست برای این که بگوییم این امور باید چنین باشد. با تعمیم این مطلب می¬توانیم بگوییم صرف این واقعیت که چیزی در کل طبیعت وجود دارد، برای اثبات این قول کفایت نمی¬کند که باید به آن صحه گذاریم یا صحه نهیم. بنابراین می¬توانیم همواره این سؤال را طرح کنیم که حتی اگر بر سر این که چه چیز طبیعی است و چه چیز طبیعی نیست توافق داشته باشیم، چرا باید، آنطور که هواداران اخلاق مبتنی بر طبیعت به ما توصیه می¬کنند، بر وفق طبیعت رفتار کنیم. در حالیکه همواره پای ملاحظات دیگری در تعیین درست و نادرست به میان می¬آید..............
برگرفته از:
کتاب «مبانی فلسفه اخلاق» نوشته رابرت ال. هولمز

كتابخانه اخلاق اسلامي

سايت مركز تعليمات اسلامي واشنگتن بخشي تحت عنوان كتابخانه اخلاق اسلامي راه اندازي كرد كه براي كاربران فارسي زبان امكان دسترسي آزاد كتب اخلاق اسلامي را فراهم مي آورد. كتاب هاي موجود در اين كتابخانه آنلاين از قرار زير است:

نام كتاب نام نويسنده مطالعه

آئين دوستى غلامرضا بهرامى
اخلاق سید عبدالله شبر
اخلاق اسلامى جلد ۳ على تهرانى
اخلاق و عرفان رضا رمضانى
اخلاق عبادی طاهرزاده و الهامی نيا
اى ابوذر اين گونه باش آية الله العظمى سید صادق حسينى شيرازى
اخلاق - ۱
(درسنامه اخلاق براي طلاب )
محمود اكبرى
اخلاق از ديدگاه قرآن پيامبر و عترت سيد حسين موسوى راد لاهيجى
اخلاق اسلامى شهيد آيت الله دستغيب
اخلاق اسلامى جلد اول تقريرات درس اخلاق امام خمينى
اخلاق اسلامى جلد سوم تقريرات درس اخلاق امام خمينى
اخلاق اسلامى جلد چهارم تقريرات درس اخلاق امام خمينى
اخلاق تبلیغی نصرت الله جمالى
اخلاق در اداره آیة الله العظمی حسین مظاهری
اخلاق در خانواده و تربيت فرزند سيد محمد نجفى يزدى
اخلاق در خانه -۱ آیة الله العظمی حسین مظاهری
اخلاق در قرآن جلد اول آية الله العظمی ناصر مكارم شيرازی
اخلاق در قرآن جلد دوم آية الله العظمی ناصر مكارم شيرازی
اخلاق در قرآن جلد سوم آية الله العظمی ناصر مكارم شيرازی
اخلاق معاشرت جواد محدثى
اصول اخلاق اجتماعي پژوهشکده تحقيقات اسلامي
بحرالمعارف (جلد اول) مولى عبدالصمد همدانى
بحرالمعارف (جلد دوم) مولى عبدالصمد همدانى
بررسی مشخصات اخلاقی روانی سید مجتبی موسوی لاری
جوانى و اخلاق در نهج البلاغه محمد دشتي
حسد آية الله سيد رضا صدر
حقوق برادران ديني در اسلام
(مصادقة الاخوان)
محمد بن علي ابن بابويه
حكمت عملى
(تهذيب نفس ، اداره منزل و اجتماع از ديدگاه خواجه نصيرالدّين طوسى )
سيّد محمّد رضا غياثى كرمانى
دروغ آية الله سيد رضا صدر
دروغ مصلحت آميز، بحثى در مفهوم و گستره آن سيد حسن اسلامى
دفتر اول آداب زندگى اسلامى
(ترجمه فارسى مكارم الاخلاق)
حسن بن فضل بن حسن طبرسى
علم اخلاق اسلامى، جلد اول
(ترجمه كتاب جامع السعادات)
عالم ربانى علامه مولى مهدى نراقى
گزيده عين الحياة در اخلاق علامه محمد باقر مجلسى
گفتار معصومين(عليهم السلام) ، جلد ۱ آية الله العظمی ناصر مكارم شيرازی
گفتار معصومين(عليهم السلام) ، جلد ۲ آية الله العظمی ناصر مكارم شيرازی
گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد اول) آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )
گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد دوم) آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )
مبانى اخلاق اسلامى مختار امينيان
مبانى اخلاق نظرى از ديدگاه ملا مهدى نراقى على نصيرى
معراج السعادة عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)
مهماندارى در اسلام نورمراد محمدى
واژههاي اخلاقي از اصول كافي علي مشكيني

عقل نظري و عقل عملي از ديدگاه علامه طباطبايي


تقسيم علوم و مدركات انسان به : علوم كاشف از خارج و علوم اعتبارى و ذهنى
 
آن حقيقت اين است كه : بطور كلى علوم و تصديقاتى كه ما بدون شك داراى آن هستيم بر دو قسمند: اول علوم و تصديقاتى كه هيچ گونه ارتباطى به اعمال ما نداشته و تنها واقعياتى را كشف نموده و با خارج تطبيق مى دهد، چه اينكه ما موجود باشيم و اعمال زندگى فردى و اجتماعى را انجام بدهيم يا نه ، مانند تصديق به اينكه عدد چهار جفت است ، و عدد يك نصف دو است ، و عالم موجود است ، و در عالم زمين ، آفتاب و ماه وجود دارد، حال اين علوم و تصديقات يا بديهى است ، و يا نظرى منتهى به بداهت است .
قسم دوم علومى است عملى و تصديقاتى است اعتبارى و قراردادى كه ما خود، آن را براى كارهاى زندگى اجتماعى مان وضع نموده و اعمال اختيارى خود را در ظرف اجتماع به آن تعليل نموده ، اراده خود را نيز مستند به آن مى كنيم . اينگونه علوم از قبيل علوم قسم اول نيستند كه خارجيت داشته ذاتا و حقيقتا با خارج تطبيق شوند، بلكه ما به آنها ترتيب اثر خارجى مى دهيم ، و اين ترتيب اثر مانند قسم اول ذاتى نيست ، بلكه اعتبارى و قراردادى است .
اين علوم عبارتند از احكام و قوانين و سنن و شؤ ون اعتباريى كه در اجتماع معمول گشته و جريان مى يابد، مانند ولايت ، رياست ، سلطنت و ملك و امثال آن . مثلا رياستى كه ما براى زيد اعتبار نموده و مى گوييم : (زيد رئيس است ) وصفى است اعتبارى كه در خارج هيچ برابرى جز زيد ندارد، يعنى در خارج غير از انسانى بنام زيد چيزى بنام رياست وجود ندارد، بخلاف بلند قامتى و سياهى و سفيدى زيد كه در خارج وجود جداگانه اى از وجود زيد دارند.
منشاء پيدايش اينگونه علوم و تصديقات احتياج بشر به تشكيل اجتماع است ، مثلا همين رياست از آنجايى كه بشر مجبور است اجتماعى زندگى كند، به حكم جبر اداره امور جمعيت را به شخص معينى واگذار مى كند، تا او هر كارى را در موقع مناسبش انجام دهد، اگر جامعه را به شكل يك بدن فرض كنيم نسبت اين شخص به آن ، نسبت سر خواهد بود به بدن ، به همين مناسبت براى اينكه مقام شخص مزبور محفوظ بماند و جامعه از آثار و فوايد مقام او برخوردار شود او را به وصف رياست توصيف نموده مى گويند: (زيد راس جمعيت و رئيس آنها است ) پس اعتقاد به اينكه زيد راءس و رئيس است اعتقادى است وهمى كه از ظرف وهم به خارج سرايت نمى كند، و ليكن ما همين امر وهمى را يك معناى خارجى اعتبار نموده به خاطر مصالح اجتماعى مان آثار خارجى بر آن مترتب مى كنيم . همه معانيى كه در محيط اجتماع بشرى مربوط به اعمال انسانى است بر اين قياس است ، و همه آنها را خود انسان به خاطر مصلحت زندگيش وضع نموده و در قالب اعتبار ريخته است .

فرق بين اين دو قسم از علوم 

فرقى كه بين اين دو قسم از علوم است اين است كه قسم اول از خارج انتزاع شده و به اعتبار اينكه حقيقتا مطابق با خارج است صدق و به اعتبار اينكه خارج مطابق آن است حق ناميده مى شود، و در نتيجه معناى صدق و حق بودن آن اين مى شود كه اين حقيقت ذهنى عينا همان حقيقتى است كه در خارج است ، و آن حقيقت كه در خارج است عينا همين حقيقتى است كه در ذهن است .
و اما قسم دوم جز در ذهن ظرف تحققى نداشته و با خارج انطباق ندارد، جز اينكه مصلحتى از مصالح زندگى ما را وادار ساخته كه آن را معتبر شمرده و خارجى فرضش كنيم ، و بطور ادعا منطبق بر خارجش بدانيم و لو اينكه حقيقتا منطبق نباشد. پس رئيس بودن زيد بخاطر يك غرض اجتماعى مثل شير بودن او است بخاطر يك غرض تخيلى شعرى ، و توصيفى كه ما در جامعه خود از زيد كرده و مى گوييم : (زيد در كشور ما و يا شهر ما رئيس است ) مانند توصيفى است كه يك شاعر از او كرده و مى گويد: (زيد شير است ). تمام معانى اعتبارى چه تصورى باشد و چه تصديقى همه بر اين قياسند، و اين معانى گر چه منشاءشان ذهن خلاقه آدمى است و چيزى در خارج نيست كه ذهن اين معانى را از آن انتزاع نموده و در تطبيق اعمال بر آن اعتماد نمايد الا اينكه از يك جهت ديگر اعتماد بر خارج دارد، و آن اين است كه انسان به وسيله همين امور ذهنى و وهمى نواقص خود را جبران نموده به كمال وجوديش و نيز به نتايجى كه بايد برسد مى رسد.
و خلاصه ، بقاى وجود انسان و رسيدن به مقاصد حقيقى مادى و روحيش او را وادار مى سازد كه معانى اعتبارى را معتبر شمرده اعمال خود را بر آن تطبيق نمايد و بدين وسيله به سعادت خود نائل آيد، و لذا مى بينيم اين احكام بر حسب اختلافى كه جوامع بشرى در عقايد و مقاصد خويش دارند مختلف مى شود، يك كارى در نظر قطبى ها طورى تلقى مى شود و در نظر جوامع مناطق استوايى طورى ديگر، شرقى ها در آن طورى قضاوت مى كنند و غربى ها طورى ديگر، شهرى ها طورى و روستايى ها طورى ديگر، حتى چه بسا كارها كه نظريه طبقات مختلف يك جامعه از عوام و خواص ، فقرا و اغنيا، موالى و عبيد، رؤ سا و مرئوسين ، سالخوردگان و خردسالان و مردان و زنان در آن مختلف مى شود.
البته در اين ميان اعتباريات ديگرى هم هست كه هيچ يك از جوامع و طبقات در آن اختلاف ندارند، و آن احكامى است كه عقل درباره مقاصد عمومى بشر دارد، مانند وجوب تشكيل اجتماع و خوبى عدالت و بدى ظلم و امثال آن .
پس خلاصه اين شد كه قسم دوم از علوم و تصديقات ما نيز اعتماد بر خارج دارد، اگر چه مانند قسم اول مستقيما منطبق بر خارج نباشد.

جميع احكام عقلى از فعل خداوند اتخاذ شده است 

اين معنا كه معلوم شد اينك مى گوييم تمامى علوم و احكامى كه ما داريم چه از قبيل قسم اول باشد و چه از قبيل قسم دوم اعتمادش بر فعل خداى تعالى است ، زيرا خارجى كه تا كنون مى گفتيم تكيه گاه علوم ما است ، همان عالم صنع و ايجادى است كه خود فعل خداى تعالى است . بنابراين ، برگشت معناى اينكه مى گوييم (عدد يك نصف عدد دو است ) به اين است كه خداى تعالى دائما در عدد يك و دو به اين نسبت رفتار مى كند، و همچنين ساير مثالهايى كه براى تصديقات قسم اول زديم .
و در قسم دوم هم برگشت معناى اينكه مى گوييم (زيد رئيس است و بايد احترامش كرد) به اين است كه خداى سبحان انسان را طورى آفريده كه به ارتكاز خود اينطور حكم كند و بر طبق حكمش هم عمل نمايد. 
پس جميع احكام عقليى كه ما داريم چه احكام نظريى كه عقل در آن به ضرورت و امكان حكم مى كند و چه احكام عملى و حسن و قبحى كه عقل از نظر مصالح و مفاسد حكم به آن مى كند همه از فعل خداى تعالى اتخاذ شده است . و با اين حال آيا اين از معتزله لغزش و جرم نيست كه عقل خود را حاكم بر خداى تعالى نموده و اطلاق ذات غير متناهى او را محدود و محكوم به احكام آن كه از محدودات و مقيدات اتخاذ شده بنمايند؟ و آيا اين گناه بزرگى نيست كه با عقل خود قوانينى وضع نمايند و خداى تعالى را محكوم به آن نموده بگويند: بر خداوند واجب است كه چنين كند، و حرام است كه چنان كند؟ و يا آنكه بگويند: فلان عمل از خداوند پسنديده و يا ناپسند است ؟ عقل نظرى را حاكم بر خدا كردن خدا را محدود كردن است ، و محدوديت مساوق با معلوليت است ، زيرا حد غير از محدود است ، و ممكن نيست كسى خودش نقشه ريزى و تحديد حدود ذات خود كند. پس لازمه حرف معتزله اين است كه مافوق خداى تعالى كسى باشد كه او را محدود به حدودى كرده باشد و عقل عملى را هم حاكم بر خداى تعالى كردن خداى را ناقص ‍ دانستن است زيرا ناقص است كه به خاطر استكمال و جبران نواقص خود مجبور است به قوانين و سنن اعتبارى تن در دهد - دقت فرماييد -.

اشكالاتى كه بر راءى اشاعره در احكام نظرىعقل وارد است

لغزش بزرگ ديگر، گفتار اشاعره است كه عقل را در تشخيص افعال خداى تعالى از كار انداخته و احكام نظرى و عملى آن را بى اعتبار دانسته اند. آرى ، اشاعره در مرحله نظريات ، قوانين كليى از مشاهده افعال خداى تعالى استخراج نموده از آن قوانين پى به وجود پروردگار برده و وجودش را بدليل آن قوانين اثبات كرده اند، و ليكن پس از فراغت از اثبات خداى تعالى برگشته احكام ضرورى عقل را ابطال نموده اند، و چنين استدلال كرده اند كه عقل كوچكتر از آن است كه به ساحت قدس ربوبى راه يافته و به كنه ذات و خصوصيات صفاتش احاطه پيدا كند، در اثر اين اشتباه بوده كه گفته اند: خداى تعالى به ذات خود فاعل نيست ، بلكه به اراده فعليه اش فاعل است و فعل و ترك نسبت به او يكسان است ، و در كارهاى او غرض و نتيجه اى نيست ، و خير و شر همه مستند به او است . غافل از اينكه اگر بنا باشد احكام عقلى را در خصوصيات افعال خدا و سنن و نواميسى كه در نظام خلقت جارى ساخته ابطال كنيم در كشف اصل وجود او نيز ابطال كرده ايم ، زيرا اگر احكام عقلى در اينجا معتبر نباشد بايد در آنجا نيز معتبر نباشد و اگر در آنجا معتبر است در اينجا چرا معتبر نباشد؟ چطور شد كه عقل در استخراج قوانين كلى عالم و پى بردن از آن قوانين به وجود خداى تعالى حجت است ، و ليكن در تشخيص خصوصيات افعال خدا حجت نيست ؟.
از اين اشكال مهم تر اينكه اگر عقل از تشخيص خصوصيات افعال خدا عاجز باشد پس احكام و قوانينى هم كه از خارج انتزاع مى كند با خارج مطابقت ندارد، و اين همان سفسطه اى است كه مستلزم بطلان علم و خروج از فطرت انسانيت است ، زيرا معناى اينكه يكى از افعال و يا صفات خداى تعالى مخالف با احكام عقلى باشد اين است كه اين احكام با خارج (فعل خدا) مطابقت نداشته باشد، و وقتى ممكن باشد يكى از احكام ضرورى عقلى با خارج مطابقت نكند احتمال عدم مطابقت در ساير احكام عقلى نيز وجود دارد، و با چنين احتمالى ديگر براى بشر علمى باقى نمى ماند، زيرا در بديهى ترين احكام عقلى احتمال خلاف راه دارد، و اين همان سفسطه است .
اين بود اشكالاتى كه بر راءى اشاعره در احكام نظرى عقل وارد است .

جريان احكام عقلى عملى در افعال خداى تعالى 

و اما در احكام عملى عقل - بايد دانست كه اين احكام همانطورى كه مكرر گفته ايم مخترعاتى هستند ذهنى كه انسان آنها را به منظور رسيدن به مقاصد كمالى و سعادت زندگى خود وضع كرده است ، در نتيجه هر عملى را كه با سعادت زندگى او مطابقت و سازگارى دارد به وصف (خوب و پسنديده ) توصيف نموده اجتماع را هم به انجام آن امر تشويق مى كند. و هر كدام را كه مخالف با سعادت زندگى او بوده به وصف (زشت و ناپسند) توصيف كرده جامعه را از ارتكاب آن نهى و تحذير مى نمايد. پس آن نتيجه اى كه بشر را مجبور به وضع اين اوامر و نواهى و تشويق و تحذيرها و تقنين اين احكام و اعتبار خوب و بد كارها ساخته همان مصالحى است كه چشم پوشى از آن برايش ممكن نبوده است .
با اين حال فرض اينكه عقل احكامى تشريعى داشته باشد كه در متعلق آن هيچ حسن و مصلحتى وجود نداشته باشد فرضى است متناقض الاطراف و غير قابل تصور، و وقتى فرض وجود چنين حكم عقلى غلط باشد فرض اين گونه احكام شرعى نيز غلط خواهد بود، براى اينكه احكامى هم كه خداى تعالى تشريع مى كند با احكامى كه ما در بين خود تشريع مى كنيم سنخا متحدند، وجوب و حرمت ، امر و نهى وعد و وعيد خداى تعالى نيز مانند وجوب و حرمت ، امر و نهى و وعد و وعيد ما اعتبارى و عناوينى است ادعايى ، با اين تفاوت كه چون (ادعا عبارت است از خطاى در ذهن ) و ساحت مقدس خداى تعالى از آن منزه است از اين جهت اين عناوين از خداى تعالى قائم است به ظرف اجتماع ، همچنانكه تمنا و اميد از آنجايى كه به معناى واقعيش از خداى تعالى سر نمى زند قائم به مورد مخاطب و در حقيقت از قبيل حرف زدن با كودك به زبان كودكانه است .
و ليكن در اين كه صدور اين عناوين از خداى تعالى بخاطر اغراض و نتايجى است هيچ فرقى با صدور آن از خود ما ندارد و عينا مانند احكام خود ما متعلق به انسان اجتماعى و اجتماع مترقى به سوى كمال و خلاصه به انسانى است كه با تطبيق عمل با آن احكام سعادت زندگى خود را احراز مى نمايد.
پس معلوم شد كه براى كارهاى تشريعى خداى تعالى مصلحت و غرضى ، و براى اوامر و نواهيش حسن و قبحى هست ، و چنان نيست كه اشاعره مى گويند. و به خوبى ثابت گرديد كه گفتار اشاعره به منزله گفتار كسى است كه بگويد: راه خدا به جايى نمى رسد، و حال آنكه ضرورت و بداهت حكم مى كند به اينكه هر راهى وقتى راه است كه به جايى منتهى گردد، و راه بدون غايت نظير وسط بدون اطراف است . همچنين گفتار ديگرشان كه گفته اند: (عمل نيك آن عملى است كه خداوند به آن امر كرده باشد. و عمل زشت آن كارى است كه خدا از آن نهى كرده باشد، حتى اگر به ظلم كه زشتيش از بديهيات عقلى است امر كند نيك مى شود و اگر از عدالت كه نيكو بودنش بديهى است نهى كند زشت مى گردد) شبيه اين است كه كسى بگويد اگر خداوند آدمى را به سوى هلاكت و نابودى ببرد سعادت زندگيش تاءمين مى شود، و اگر انسان را از سعادت جاودانه زندگى باز بدارد آن وقت است كه سعادت شقاوت مى شود.

عقل نظرى در تشخيصهاى خود درباره معارف مربوط به خدا مصيب است .

پس حق مطلب در اين دو مرحله اين است كه عقل نظرى در تشخيصات خود و قضاوتهايى كه درباره معارف مربوط به خداى تعالى دارد مصيب است ، زيرا اگر عقل ما چيزهايى از قبيل علم ، قدرت و حيات و غير آن را براى خداى تعالى اثبات مى كند، و يا موجودات را مستند به وى مى داند، و يا صفات فعلى از قبيل رحمت ، مغفرت ، رزق ، انعام و هدايت و غير آن را برايش قائل مى شود همه از اين جهت است كه در خود نمونه اى از خروار آن كمالات را سراغ دارد، و لذا در عين اينكه على رغم اشاعره مى گوييم عقل در تشخيصات خود مصيب و براهين او معتبر و حجت است ادعا هم نمى كنيم كه عقل به كنه ذات و صفات خدا احاطه دارد، بلكه اعتراف مى كنيم به اينكه آنچه را كه ما به عقل خود براى او اثبات مى كنيم غير آن چيزى است كه در خداى تعالى است . مثلا علمى را كه ما براى خدا اثبات مى كنيم از آنجايى كه ما خود محدود هستيم آن نيز محدود است ، و خداى تعالى بزرگتر از آن است كه حدى او را در خود محدود سازد.
و مفاهيم صفاتى كه ما براى او اثبات مى كنيم هر كدام قالب معناى خودش است و غير خود را شامل نمى شود، مفهوم علم غير از مفهوم قدرت است و همچنين هر مفهومى غير از مفاهيم ديگر است ، و چنين مفاهيمى نمى تواند آيينه وجود بيكران پروردگار باشد. و ليكن اين معنا باعث نمى شود كه ما مانند اشاعره قضاوت و تشخيص عقل را در اين باره معتبر ندانيم ، بلكه با توسل به صفات سلبيه اين نقيصه را جبران نموده و در عين اينكه مى گوييم خدا عالم است ، قادر است ، حى است اين را نيز اضافه مى كنيم كه خداوند در وصف نمى گنجد و بزرگتر از آن است كه در چارديوارى اوصاف و تحديدات ما محصور گردد و در آن محدود شود، و اين خود ما را به حقيقت امر نزديك مى سازد.
در تفسير آيه (لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثه ) پاره اى از خطب غراى امير المؤ منين على (عليه السلام ) را كه با بهترين بيان اين معنا را مبرهن و روشن ساخته نقل كرده ، توضيح داديم - به آنجا مراجعه شود-.

عقل عملى : جستجوى مصالح و مفاسد و حسن و قبح افعال در احكام تشريعى

و اما در مرحله عقل عملى - در اين مرحله نيز احكام عقل در افعال تشريعى خداى تعالى جارى مى شود، الا اينكه خداى تعالى هر چه را كه تشريع مى كند از روى احتياج نيست ، بلكه تفضل بر بندگان است تا بدين وسيله حوائج آنان را بر طرف سازد. پس خداى تعالى نيز كارهايش مثل ما معلل به اغراض هست ، وقتى مطلب از اين قرار باشد جاى آن هست كه عقل در اطراف احكام تشريعى خدا بحث نموده در پى جستجوى مصالح و مفاسد و حسن و قبح افعال برآيد، ليكن نه براى اينكه خداى تعالى را محكوم به حكم خود نموده به چيزهايى امر و از امورى نهيش كند، زيرا كه خداى تعالى نيازمند به هيچ كمالى نيست تا به حكمى كه او را به آن كمال برساند محكوم گردد. بلكه همانطورى كه گفته شد براى اين است كه به مصالح و مفاسد كارهاى خود واقف شود، چون مى بيند پروردگارش شرايع و سننى برايش تشريع كرده و مانند سلطانى عزيز و مقتدر از او خواسته تا در برابر عظمتش به مراسم عبوديت قيام كند. پروردگارى است منعم كه حيات بنده و مرگ و رزق و تدبير امورش و حساب افعال و پاداش بر حسنات و جزاى بر گناهانش همه در دست او است ، لذا فكر مى كند - و جاى آنهم هست كه فكر كند - آيا معقول است چنين پروردگارى حكمى را بدون دليل متوجه او سازد و يا عذرى را بدون دليل از او بپذيرد و يا بى جهت جزا و پاداشش دهد؟
علاوه بر اينكه خودش به هدايت ارتكازيش جواب خود را مى دهد، از آيات قرآنى از قبيل آيه (لئلا يكون للناس على الله حجه بعد الرسل ) و آيه (ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه ) و آيات راجع به احتجاج او در قيامت نيز آن را استفاده مى كند.
با اين حال چطور مى توان گفت احكامى كه عقل در افعال ما دارد در افعال خداى تعالى جارى نيست ؟
آياتى كه جريان عقل نظرى و عقل عملى را در ناحيه پروردگار تاءييد مى كند
اگر احكام عقلى در اين مرحله جريان نداشت خداى تعالى در امثال آيه (ان الله لا يظلم الناس شيئا) و آيه (ان الله لا يخلف الميعاد) و آيه (و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لا عبين ) و آيات بسيار ديگرى ( ظلم )، (خلف وعده )، (لهو) و (لعب ) و ساير رذائل اجتماعى را كه عقل آن را قبيح مى داند از خود نفى نمى كرد.
تنها اين سنخ آيات نيستند كه ادعاى ما را در جريان احكام عقلى در افعال خداى تعالى تاييد مى كنند بلكه آيات زياد ديگرى نيز هست كه اين ادعا را در هر دو مرحله يعنى مرحله جريان احكام عقل نظرى و مرحله جريان احكام عقل عملى در ناحيه پروردگار تاءييد مى نمايند.
اما آيات راجع به مرحله اولى - از آن جمله يكى آيه (الحق من ربك فلا تكن من الممترين ) است . توضيح اينكه در اين آيه فرموده : (حق از ناحيه پروردگار تو است ) و نفرموده : (حق با پروردگار تو است ) و اين خود دليل بر اين است كه هر قضيه حقى و هر حكم واقعى از فعل خدا اخذ مى شود نه اينكه حقى هست و خداوند محكوم است به اينكه كارهاى خود را بر طبق آن انجام دهد و مانند ما آدميان با اين مطابقت استدلال بر صحت عمل خود كند.
يكى ديگر آيه (و الله يحكم لا معقب لحكمه ) است كه از آن بر مى آيد حكم كردن ، حق مطلق او است و هيچ مانعى چه عقلى و چه غير عقلى مانع از حكم او نيست ، براى اينكه هر مانعى كه فرض شود فعل خدا و مخلوق او و متاءخر از او است نه حاكم و مسلط بر او و نه مؤ ثر در او.
يكى ديگر جمله (و هو الواحد القهار) و جمله (و الله غالب على امره ) و جمله (ان الله بالغ امره ) است ، چون از اين جملات بر مى آيد كه خداوند قاهر و غالب است ، و كسى است كه هيچ چيزى بر او غلبه و تسلط ندارد و او را از رسيدن به كار خويش باز نمى دارد و بين او و كارش حائل نمى شود.
و نيز از آن جمله ، آيه (الا له الخلق و الامر) و همچنين آيات ديگرى كه همه در افاده اين معنا مطلقند و آيه ديگرى هم نيست كه اين آيات را تقييد كرده بگويد: خداوند در فلان امر محكوم و مغلوب است .
و اگر ما عليه اشاعره مى گوييم حكم عقل نظرى در افعال خداى تعالى جارى مى شود معنايش اين نيست كه خداوند محكوم به احكام عقل مى باشد، زيرا همانطورى كه مكرر گفته شد عقل ما با همه آثارش در افعالش كه همان نفس الامر و خارج است تابع خدا و ماءخوذ از سنت جارى او است ، بلكه معنايش اين است كه عقل مى تواند خصوصيات فعل خدا را درك نموده و در اين باره مجهولاتى را كشف نمايد، و اگر عقل چنين قدرتى نمى داشت اين همه در قرآن كريم امر به تعقل ، تذكر، تفكر، تدبر و امثال آن نمى كرد.
و اما آيات راجع به مرحله دوم - از آن جمله يكى آيه (استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ) است كه دلالت دارد بر اينكه در عمل به احكام خداى تعالى مصالحى است كه حيات مقرون به سعادت آدمى را تاءمين مى كند.
و يكى ديگر آيه (قل ان الله لا يامر بالفحشاء) است كه از آن به خوبى بر مى آيد عملى كه فى نفسه و با قطع نظر از امر و نهى خدا فحشاء و زشت است خداوند به انجام آن امر نمى كند، نه آنكه اشاعره مى گفته اند كه : اگر خدا امر به چيزى كند ما مى فهميم كه آن عمل فحشاء و زشت نيست .
و نيز از آن جمله ، آيه (لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم ) و همچنين آيات بسيار ديگرى است كه احكام مجعول را به مصالحى كه در آنها موجود است تعليل مى كند، مانند آيات راجع به نماز، روزه ، صدقات ، جهاد و غير آنها كه چون حاجتى به نقل آن نيست از نقلش خوددارى نموده مى گذريم .

برگرفته از: ترجمه تفسير الميزان جلد 8، صص 62 - 71

--------------------------------------------------------------------------------
مطالب مرتبط:
حسن و قبح اخلاقی از دیدگاه علامه طباطبایی

دانلود مقالات مربوط به اخلاق (5)

 بررسي تعيين ‌كننده ‌هاي پايبندي به اخلاق علمي در بين اعضاي هيات علمي؛ مطالعه موردي دانشگاه تبريز

 عليزاده اقدم محمدباقر,عباس زاده محمد,شيشواني عسل,تجويدي مينا

سياست علم و فناوري

بررسي ديدگاه کتابداران کتابخانه هاي مرکزي دانشگاه هاي دولتي کشور نسبت به پيش نويس اصول اخلاق حرفه اي کتابداران و اطلاع رسانان ايران و ارايه چارچوب براي تدوين نظامنامه نهايي

زنديان فاطمه,لطيفي معصومه,صياميان حسن

دانش شناسي

بررسي رابطه دانش دانش فراشناخت اخلاقي (فرا اخلاق) با استدلال و رفتار اخلاقي

طالب زاده ثاني هادي,كديور پروين

فصلنامه تعليم و تربيت

 بررسي مباني اخلاق پزشكي در انديشه شيعي با تكيه بر آيات قرآن كريم و احاديث نهج البلاغه

معارفي غلام رضا

دانشور

 بررسي مقايسه اي رابطه شاخصه هاي تربيت اخلاقي (داوري اخلاقي و رفتار اخلاقي) با مولفه هاي ادراك خود در نوجوانان عادي و داراي مشكل رفتاري

كريم زاده صادق

تربيت اسلامي

بنيادهاي اخلاق پزشکي از ديدگاه متون اسلامي و مفاخر پزشکي ايران

طباطبايي سيدمحمود,كلانترهرمزي عبدالجلي

پژوهش در پزشکي

پنج گام کليدي در تدوين و ترويج منشور اخلاقي سازمان پليس

حاتمي حميدرضا,كريمي خوزاني علي

توسعه انساني پليس

 تبيين ابعاد اخلاقي پژوهش هاي تربيتي و رسالت مراکز آموزشي و پژوهشي

روش شناسي علوم انساني (حوزه و دانشگاه)  

 تبيين نظريه اخلاق در فلسفه مدرن (کانت) و پست مدرن (فوکو) و نقد تطبيقي دلالتهاي آن براي تربيت اخلاقي

سجادي سيدمهدي,علي آبادي ابوالفضل

فصلنامه تعليم و تربيت

تحليل اگزيستنسيال هيدگر در آينه فلسفه عملي ارسطو «خوانشي» نو از اخلاق نيكوماخوس ارسطو

حيدري احمدعلي

-------------------

مطالب مرتبط:

مقالات مربوط به اخلاق (1)

مقالات مربوط به اخلاق (2)

سانسور اخلاقي

سانسور اخلاقي

همين كه نام سانسور را مي¬ شنويم، بيش از هر چيز، به ياد سانسور سياسي و عقيدتي مي افتيم. حال آنكه سانسورهاي ديگري هم هست كه به اندازۀ آن يك، زيان بار و محدودكنندۀ آزادي انديشه و آگاهي آدمي است. يكي از اين سانسورهاي ظاهرالصلاح سانسور اخلاقي است. يعني اينكه ديگري تصميم بگيرد كه تو چه چيزي را نخواني، زيرا تصور مي كند كه از نظر اخلاقي براي تو بد و زيان آور باشد. نظير سانسور فروغي كه در چاپ كليات سعدي، هزليات و خبثيات او را حذف كرد. صرف نظر از اينكه اين آثار از نظر ادبي ارزش دارد يا بي ارزش است، حذف آن يعني نديده گرفتن يك واقعيت تاريخي. سعدي، خوب يا بد، اينها را نوشته است، حذف آنها جز سانسور نامي ندارد. حذف آنها يعني اينكه شما هنوز فرد صغيري هستيد و نياز به قيمي، با عقل كامل، داريد كه به شما بگويد چه بخوانيد و چه نخوانيد........ به امثال و حكم دهخدا رجوع كردم، ديدم متأسفانه زنده ياد دهخدا كه امانت علمي و ادبي اش شهره است، در اين مورد خاص گفته ها و باورهاي مردم را با امانت نقل نكرده و به سانسور اخلاقي دست زده است. همان مَثَل كاشاني ها را ما تهراني ها مي گوييم: «مار كه پير شد، قورباغه با او بي ادبي مي كند.» (من هم سانسور كرده ام! اصل مثل اين نيست.) علامه دهخدا نوشته است: «مار كه پير شد، قورباغه سوارش مي شود» ... از همه بدتر آنجاست كه تغييري داده شود كه مقصود و مقصد مَثَل را از ميان ببرد و لوث كند. نظري اين يك از همان امثال و حكم دهخدا:
«خرك سياه بر در است. گويند روزي امير خلف سيستاني به شكار رفته بود.... ناگاه از حشم جدا افتاد. مردي را ديد... بر خري سياه نشسته... امير پرسيد: كجا مي روي؟ گفت: به سيستان به نزد امير خلف كه شنيده ام او مردي كريم است، و من مردي شاعرم و نام من معروفي است. شعري گفته ام. چون در بارگاه او برخوانم، از انعام او نصيب يابم. گفت: آن قصيده برخوان تا بشنوم. چون برخواند، گفت: بدين شعر چه طمع داري؟ گفت: هزار دينار. گفت: اگر ندهد؟ گفت: پانصد دينا. گفت: اگر ندهد؟ گفت: صد دينار. گفت: اگر ندهد؟ [آن گاه تخلص شعر به نام خرك سياه خود كنم.] »
دهخدا جملۀ آخر را در كروشه آورده است كه نشان دهد خود اضافه كرده است، و در اصل چيز ديگري است. مي توان حدس زد كه شاعر گفته: آن وقت فلان خرم را به او و نزديكانش حواله مي دهم! و گرنه تلخص شعر را به نام خر كردن، چندان ربطي به امير ندارد و تمام طنز تيز و گزندۀ داستان را هم از بين مي برد.
شاعر به درگاه امير مي رود و بقيۀ ماجرا به همان صورت روي مي دهد: «... تا به صد رسيد. امير گفت: بسيار باشد. گفت: يا امير خرك سياه بر در است! امير خلف بخنديد و او را انعامي بداد.»
برگرفته از :
فريدون تنكابني؛ نگاه نو؛ شماره 76 (بهمن 1386)؛ ص 106.

پديدارشناسي اخلاق (نيچه)

نيهيليسم نيچه، يك نيهيليسم دو مرتبه ­اي است.

الف) مرتبه اول نيهيليسم، معرفتي است.

ب) مرتبه دوم نيهيليسم، ارزشي است.

 در معرفت انسان به دنبال شناخت فكت­ها است. از نظر نيچه در دوران جديد – كه تمام تفكر متافيزيك است و اين متافيزيك به اپيستمولوژي تبديل شده است و بسياري متأثر از تفكر كانتي است و مسائل فلاسفه، غالبا مسائل كانت است كه در قالب مكاتب همچون ايدئاليسم، ماتريليسم و ويتاليسم ظهور مي­كند – مباحث معناشناسي و زبان­شناسي به مباحث شناختي متصل هستند. از طرفي بنياد شناخت­ شناسي، متافيزيك است. كانت متافيزيك را به شناخت­شناسي تحويل كرده است. ادعاي اپيستمولوژي، دسترسي به فكت­هايي است كه قابل شناسايي هستند. اين فكت­ها، فنومن­ها هستند.

نيچه معتقد است كه هيچ «هيچ فكتي وجود ندارد، ما فقط با تفسير مواجه هستيم؛» يعني در دوراني كه ما در آن زندگي مي­كنيم فكت وجود ندارد. همه چيز تفسير انسان است و اين اقتضاي روند متافيزيك است.

نيست ­انگاري(نيهيليسم) معرفتي

جنبه تخريب در نيچه بسيار بالاست بنابرين در تفسير سخنان نيچه، بايد ابتدا اصل را بر تخريب گذاشت. جنبه­ هاي تأسيسي تفكر نيچه، ذيل جنبه­هاي تخريبي اوست. به همين دليل، هايدگر دو فاز را به پديدارشناسي اضافه كرد كه در واقع از نيچه اخذ كرده بود. (Construction و Destruction). هايدگر از آثار متأخر خود نيز به تخريب و تعمير اشاره دارد و به جمله معروف هولدرلين اشاره مي­كند، مبني بر اينكه: «هر كجا خطري هست همان جا يك قدرت نجات دهنده وجود دارد. هرچه خطر بزرگتر، قدرت نجات دهنده قوي­تر» چنين وضعيتي، بيم و اميد را عارض انسان مي­كند. جمله هولدرلين شبيه جمله «در نااميدي بسي اميد است.» است.

در تفكر نيچه، جنبه تخريب بسيار بالاست. در جمله­اي كه از نيچه نقل شد نيز اين تخريب به خوبي مشهود است. اين جمله حاكي از آن است كه ميان فكت و تفسير، تساوي برقرار مي­شود. بنابرين شناخت ما به چيزي تعلق مي­گيرد كه در واقع تفسير(Interpretation) خود من است و من آن تفسير را به عنوان خود فكت عرضه مي­كنم. اين همان نيست­انگاري معرفتي است.

نيهيليسم اخلاقي، فرع بر نيهيليسم معرفتي است. در نيهيليسم معرفتي، نفس الامر، تفسير ما است؛ بنابرين انسان به نيست­انگاري مي­رسد. در سوبژكتيويسم كه آخرين منزل حركت متافيزيك غرب است، اسير تفسير مي­شويم و آنگاه تفسيرها را همچون فكت وضع مي­كنيم. وراي اين فكتها چيزي نيست. بنابرين نفس­الامر، تفسير سوژه است. نيهيليسم معرفتي نيچه اشاره به بحث معرفت­شناختي و خواست حقيقت در فلسفه دارد كه آيا حقيقت مطلقي وجود دارد و آيا امر واقع با آن حقيقت مطلق مطابقت دارد و آيا واقعيت همين جهاني است كه پيش روي ماست، همين عالم نمودهاست، يا اينكه در ماوراي عالم نمودها حقايقي وجود دارند؟ نيچه با اسلاف خود كه در پي يك حقيقت مطلق­ بوده­اند مخالف است. وي واقعيت را محدود به همين جهان نمودها دانسته دستيابي به يك حقيقت نسبي را ممكن مي­داند و قائل به هيچ ذات في­نفسه و حقيقت ماوراي اين جهان، كه ذات اشيا مادي باشد، نيست. نيچه زبان و حقيقت را به معناي رايج فلسفه كنار مي­زند. براي او زبان پديده­اي مادي است كه در نيازهاي جسماني و حيواني بشر ريشه دارد و به نحوي تاريخي پديد آمده است. وي به نقد فيلسوفان مي­پردازد، از آن حيث كه آنها فاقد دركي تاريخي­اند و اين موجب ناتواني آنها از فهم اين واقعيت مي­شود كه حيوان انساني نه يك «حقيقت جاودان» بلكه موجودي «صيرورت يافته» است؛ اين نكته دربارۀ نيروي شناخت انسان نيز صادق است. چون همه چيزها صيرورت يافته­اند. هيچ واقعيت جاوداني وجود ندارد، همان­گونه كه هيچ حقيقت مطلقي وجود ندارد. شناخت بشر از حقيقت منوط به زبان است و تجربه­اش از جهان بواسطه زبان و مفاهيمي كه او براي غلبه بر حقيقت به كار مي­برد انجام مي­گيرد. تغيير مفاهيم به معناي تغيير شناخت مفهومي بشر از جهان است.

به نظر نيچه آنچه زمينه­ساز اين برداشت از زبان و شناخت حقيقت است، و بازنگري ارزش­هاي قديم و خلق ارزش­هاي نوين است، پيدايش نيست­انگاري است. نيست ­انگاري توصيف كننده وضعيتي است كه در آن بين تجربه بشر از جهان و مفاهيمي كه انسان در تفسير جهان به كار مي­برد، شكاف حاصل مي­شود. لذا، تجربه بحران متافيزيكي – اخلاقي كه در آن سنت­هاي كهن ويران مي­شوند، ويژه دوران مدرن نيست بلكه ويژگي هر دوراني است كه در آن خودشناسي انسان دگرگون گردد. او علت اصلي و واقعي نيست­انگاري انسان غربي را در «تفسير مسيحي - اخلاقي» او از جهان و وجود انسان در مي­يابد و از اينجاست كه نيست­انگاري عملي ظهور مي­كند. «تفسير مسيحي – اخلاقي» از جهان به معناي آن است كه والاترين ارزش­ها، ارزش خود را نفي مي­كنند. و بنابر آن، انسان غربي از اعتقاد به ارزش­هاي ديني و اخلاقي مطلق به اعتقاد هيچ مي­رسد. با زوال جهان­بيني مسيحي و ارزش­هاي آن، جهان بي­هدف به نظر مي­رسد. به همين دليل نيست­انگاري را مرحله گذراي بيمارگون مي­نامد كه انسان بايد آنرا تجربه كرده و از آن عبور كند. تجربه مدرن نيست­­انگاري نتيجه منطقي ارزش­هايي است كه سال­ها بدان باور داشته­اند و از اينرو، يك تاريخ يا يك تقدير به حساب مي­آيد.

از نظريه مثل افلاطون گرفته تا شيء في نفسه كانت، مبتني بر فراسوي هستند كه حدوث «صيرورت» و تاريخ را ناديده مي­گيرند و زندگاني اين جهاني را بي­ارزش مي­كند، لذا بديهي گرفتن ارزش­ها نيست­انگارانه است. به اعقاد نيچه لازمه نيست­انگاري بي­اعتقادي و بي­اعتمادي به معناداري و غايتمند بودن فراگرد تاريخ است. هدف تاريخ پيشرفت و بهبود نژاد انسان نيست. به نظر او حيات همه ارزش­ها و آرمان­ها حول محوري مي­چرخد كه ابتدا چون «دروغ» آغاز مي­شود و سپس به «باور» تبديل مي­شوند و سرانجام «فضيلت» نام مي­گيرند. اما در دوران مدرن نيست­انگاري اين فراگرد متوقف مي­شود يعني دروغ ناحقيقت و شرط حيات مي­شود. با اينهمه نيست ­انگاري نزد نيچه دو صورت علمي دارد:

الف) «نيست­انگاري» ممكن است نشانه­اي از قدرت افزايش يافته روح باشد و

ب) ممكن است افت قدرت روح؛

در حالت اول فعال است و در حالت دوم منفعل.

نيچه مي­گويد دو دسته از مردم به انكار اخلاق سنتي مي­پردازند:

 دسته اول صاحبان اخلاق بردگي، كه هدفشان برانداختن ارزش­هاي كهن است و در تكاپوي تحميل ارزش­هاي اخلاق بندگي در كل جامعه هستند.

 دسته دوم صاحبان اخلاق سروري، كه هدفشان جايگزين كردن ارزش­هاي نو به جاي ارزش كهن است. دسته دوم به ويران­گري اخلاق سنتي پرداخته­اند. اما دسته اول عامل همان اخلاقي كهن است و فرد در آن، عامل غير مسئولي است كه مستغرق در وقاحت لذت حسي است.

نيچه از اخلاق سنتي به ويژه اخلاق مسيحي بيزار است اما نه براي ترويج «بي­ اخلاقي»، بلكه از آن رو كه ارزش­ هاي مسيحي را مطابق ارزش­ هاي واقعي نمي­دانست. وي در باب اخلاق نه يك نيست­گراست و نه مي­خواهد اخلاق سنتي را بي­ارزش جلوه دهد، بلكه مي­خواهد آفريننده ارزش­هاي نو باشد و براي آنكه آفريننده باشد نخست بايد ويران­كننده باشد و اين ويران­سازي دربر دارنده يك نفي دو جانبه است:

يكي انكار اخلاق بردگي و

ديگري انكار اخلاق مسيحي.

وي طرفدار اخلاق سروري است به نظر او اخلاق مسيحي اخلاق انكار حيات است. و انكار حيات، زندگاني را از بن انكار مي­كند. اخلاق مسيحي با حيات در پيكار است و مبدع مردان انحطاط يافته­اي است كه از حيات بيزارند و آنرا انكار مي­كنند.اخلاق مسيحي ظهور ابر انسان را غير ممكن مي سازد. اخلاق مسيحي انسان ضعيف و رنجور را «مرد نيك» مي­خواند و او را به عنوان يك آرمان انحراف يافته به جاي انسان آرماني نيك كه قوي، مغرور و نسبت به حيات «آري گوي» است، معرفي مي­نمايد. اخلاق­گرايان انسان والا را «انسان بد» شناخته­اند.

تا كنون ضعفا و ميان­مايگان با آن اخلاق انحطاط يافته خويش بر اقويا مسلط بوده­اند، اخلاق منحطي كه ضعف و ناتواني را با نيكي و قدرت با بدي يكسان مي­شمارد. اخلاق وسيله دفاعي ضعيفان در برابر قدرتمندان است. بنابراين، سرچشمه «اخلاقيات» ترس است. نفرت و بيزاري ارزش­هاي اخلاقي را پديد مي­آورند. اين بيزاري از جهت­گيري منفي انسان ضعيف زاده مي­شود و حاصل «نه - گويي» به حيات است. ضعفا قدرت تأييد حيات را ندارند و از اقويا مي­ترسند و لذا از آنها بيزارند و تحت تأثر اين ترس از اقويا است كه به دنبال تدوين و تحميل قوانين اخلاق مطلق و جهان­شمول هستند. نيچه مي­گويد كه اخلاق (بدين معني) دشمن زندگاني است: با اين حال معيار زندگاني نيز هست و اگر كسي بخواهد به بالاترين نقطه قدرت دست يابد بايد به فراسوي اخلاق پيش رود: نبايد اجازه بدهد ضعيفان قوانين اخلاقي خويش را بر آنها تجميل نمايند. به عقيده نيچه، اخلاق مسيحي نيست ­گرايانه است زيرا خود اخلاق براي فروپاشي و واژگون شدن ارزش­هاي اخلاقي ياري كرده است. بدينسان، در هردو گروه، اخلاق به نيست­انگاري مي­انجامد:

نيست ­انگاري در گروه اول همچون نشانه­اي از قدرت فزوني يافته روح؛

در گروه دوم همچون نشانه­اي از افت قدرت روح است.

بدين ترتيب، نيست­انگاري اخلاقي با اخلاق مسيحي ظهور مي­كند. مسيحيت معناي حقيقي را بسيار گسترش داده است اما حقيقت ضد مذهب مسيحي است. خطاي همۀ تفسيرهاي مسيحيت از جهان و طبيعت از همين جا آشكار مي­شود. پس، ديدگاه مسيحي دربارۀ جهان به وسيله اخلاق مسيحي مضمحل مي­شود. وقتي تفسير حيات، يعني آنچه مسيحيت حقيقت مي دانست، مضمحل شود، نتيجه مي­شود كه اصلا حقيقتي و تفسيري وجود نداشته است، هر چه هست بي معني و بي­هدف است. كساني كه اين نتيجه را تجربه مي­كنند از ارزش­هاي اخلاقي سنتي به عنوان وسيله­اي جهت دفاع از خود استفاده مي­كنند در برابر افراد آزاد و قوي مقاومت مي­كنند، اما نهايتاً اقويا ارزش­هاي اخلاقي گروه ضعيف را مضمحل مي­كنند. بدين ترتيب، هم در گروه اول و هم در گروه دوم، اخلاق به نيست­گرايي مي­انجامد با اين تفاوت كه در گروه اول نيست­انگاري از نوع «منفعل» است و در گروه دوم از نوع «فعال».

هايدگر به دستاورد نيچه عميقاً توجه دارد اما معتقد است كه نيهيليسم معرفتي و نيهيليسم ارزشي، فرع بر نيهيليسم وجودي هستند.

 مسئله نيچه بيشتر ارزش و اخلاق است و نيچه خودش را رقيب سقراط مي داند و مي­كوشد پيغمبر ديونيزيوس باشد چنان كه سقراط پيغمبر آپولون است.

برگرفته از: مدخل فلسفه غربي معاصر (تقريرات دكتر محمود خاتمي، به اهتمام مريم سادات) تتهران، علم، 1386.

------------------------------

مطالب مرتبط:

مقاله ای با موضوع «پدیدارشناسی اخلاق»

دانلود مقالات ارغنون (ويژۀ فلسفۀ اخلاق)

ارغنون 1379 شماره 16

خطابه ای در باب اخلاق

لودویگ ویتگنشتاین /مالک حسینی

اخلاق مسأله محور

ادموند پینکافس / سیدحمیدرضا حسنی

معنای درست و نادرست

مترجم: سعید ناجی /مهدی معین زاده 

اشکالهای واقعی و ادعایی نظریه سودگرایی

ریچارد برانت / محمود فتحعلی

گزیده هایی از اخلاق صغیر

تئودور آدورنو / هاله لاجوردی

معنای توصیفی و اصول اخلاقی

ریچارد مروین هیر / امیر دیوانی

اخلاق غیر اصولی

جرالد دورکین / محبوبه مهاجر

هویت اخلاقی و استقلال شخصی

ریچارد ام. رورتی /یوسف علی اباذری

ماهیت ذهنی ارزشها

جی ال مکی / مراد فرهادپور

اخلاق در جهان دستخوش دگرگونی

پل تیلیش / سید علی مرتضویان

لوکاچ و ایدئولوژی به مثابه آگاهی کاذب

رویزن مک دوناف / شهرام پرستش

الزام و انگیزش در فلسفه اخلاق متأخر

ویلیام ک فرانکنا /سید امیر اکرمی

سرچشمه ارزش از نظر ارسطو و کانت

کریستین کرسگارد /محسن جوادی

پیامدگرایی

دیوید مکناوتون /سعید عدالت نژاد

خطابه ای در باب اخلاق

لودویگ ویتگنشتاین / مالک حسینی

--------------------------

مطالب مرتبط:

مقالات ويژه اخلاق در مجلۀ كيان

مقالات ویژه اخلاق در فصلنامه پژوهش هاي فلسفي - كلامي

مقالات ویژه اخلاق در فصلنامه انديشه ديني

مقالات ویژه اخلاق در فصلنامه انديشه نوین ديني

مقالات ویژه اخلاق در فصلنامه پژوهشنامه فلسفه دين (نامه حكمت)

فصلنامه پژوهشي پژوهشنامه اخلاق شماره (4 و 9)


پديدارشناسي اخلاق (ماكس شلر)

عناصر پيشين عاطفه

شلر معتقد است كه ما معرفت هايي با ويژگي هاي آپريوري داريم كه اين عناصر پيشيني مربوط به عاطفه اند. اين حرف شلر هم در مخالفت با كانت است و هم در مخالفت با هيوم، زيرا نزد كانت عنصر پيشني نمي تواند عاطفه باشد و نزد هيوم عنصر عاطفي نمي تواند پيشيني باشد. شلر ميان ايندو جمع كرد و به عنصر پيشيني عاطفي قائل شد و آنرا از سنخ معرفت دانست يعني ما با يك حوزۀ شناختي آپريوري مواجه هستيم كه ملاك آن عقلانيت نيست، اين آپريوري ها ارزش هستند كه عناصر عاطفه هستند. پس ارزش ها از تجربه خارجي گرفته نمي شود بلكه آپريوري هستند. اين حرف بر ضد نوميناليست هاي اخلاقي است. نوميناليست هاي اخلاقي – حتي جان لاك – حسن و قبح را تجربي مي دانستند. يعني حسن و قبح معناي محصلي ندارند و بايد معناي آنها را جزء به جزء تحقيق كرد. اين نظر كاملاً پوزيتيويستي است و نوميناليسم اخلاقي به نسبي گرايي منجر مي شود. اما در اينجا ارزش هاي پسيني نيستند بلكه كاملاً پيشيني هستند. در نتيجه مطلق مي باشند و ضرورت و كليت دارند اما برخلاف نظر كانت فرمال نيستند. بنابراين شلر و كانت در اين مطلب كه ارزش هاي اخلاقي مطلق هستند و نسبي نمي باشند هم عقيده اند.

نوميناليسم اخلاق را نسبي مي كند. كانت با فرمال كردن ارزش هاي اخلاقي، آن را از زندگي دور مي كند. اگر ارزش هاي اخلاقي عاطفي باشند، آن گاه موضوع همدلي قرار مي گيرند و انسان ها در آن شريك مي شوند و ارزش را با يكديگر تبادل مي كنند. كودكان نيز خوبي و بدي را به نحو مادي، نه به نحو صوري، مي فهمند. يعني از طريق عاطفه خوبي و بدي را درك مي كنند. نه آن كه عقل عملي مستقل از هرگونه عاطفه و انگيزه دروني، رأساً خوبي و بدي را طرح كند.

ارزش هاي اخلاقي نزد كانت انتزاعي مي شوند حال آنكه نزد شلر تجربي اند و به هم افقي احتياج دارند. عاطفه نزد شلر نيرو و ديناميسم است كه در انسان جاري مي شود و انسان ها در آن مشاركت مي كنند. در هم افقي عاطفي اين ارزش هاي آپريوري درون انسان كشف مي شوند، پس انسان واجد ارزش هاست. آپريوري هاي عاطفي مادي است نه فرمال. پس اخلاق در تفكر شلر مبتني بر عقلانيت نيست بلكه مبتني بر عاطفه بشر است. زيرا وجه شناختي در عاطفه پراتيك(عملي) است حال آنكه وجه شناختي در عقل تئوريك است. از آن حيث كه انسان عمل است، وجه عملي او مقدم بر وجه نظري است، در نتيجه ارزش هاي عاطفي آپريوري هستند و مي توانند نسبت برقرار كنند. در مجموع ارزش هاي اخلاقي، ارزش هاي اجتماعي را بنا مي گذارند. در تفكر كانت حتي اگر فرد، گسسته از ساير انسان ها زندگي كند، به همان نحوي رفتار خواهد كرد كه اگر در جامعه با تمام روابط اجتماعي زندگي مي كرد.

شلر گاهي انسان را حامل ارزش مي داند و گاهي او را والاترين ارزش مي نامد. وي ارزش هاي اخلاقي را ابژكتيو مي داند نه سوبژكتيو زيرا عاطفه امري تجربي است كه با عمل و بيرون از انسان مرتبط است و به هم افقي احتياج دارد. اين ارزش ها هرچند به نحو مادي آپريوري مي باشند اما به ابژكتيو ديده مي شنود. يعني اين ارزش ها در سطح وجدان تجربي بشر و زندگي عملي او واقعاً ارزش هستند و مطلق و عيني مي باشند. شلر پشتوانه عقلاني اخلاق را حذف مي كند و با فرمال بودن اخلاق مخالف است. وي عقل را نفي نمي كند اما تقدم عقل در حوزه اخلاق را نمي پذيرد.

انواع ارزش

از نظر شلر ارزش اخلاقي درون سيستم ارزش ها نيست بلكه خارج از آن است. گاهي منشا ارزش ها امور حسي است. مثلاً گاهي از لذت سخن مي گوييم. گاهي منشأ ارزش ها امور عقلي است و گاهي منشأ ارزش ها امور روحي است و گاهي نيز منشأ ارزش ها امور مقدس است. در هيچ يك از اين چهار مورد اخلاق ديده نمي شود. در تقسيم بندي شلر از منشأ ارزش ها، اخلاق وجود ندارد. در امور حسي ميل حاكم است. در امور عقلي نيز كه يك منشأ دروني دارد نه حسي، حسن و قبح محقق مي شود از قبيل زيبايي و زشتي يا مصلحت و مفسده. امور روحي، عمدتاً عاطفي هستند همانند محبت، ايثار و نوع دوستي. اين قبيل مسائل اخلاقي نيستند بلكه عاطفي هستند. منشأ برخي ارزش ها هم امور مقدس است. امر مقدس نزد شلر خداست. رستگاري ارزش مقدس است. امور اخلاقي مي تواند در هر يك از اين چهار دسته ارزش بگنجد و مي توان بر اساس هر دسته از اين ارزش ها، بحث اخلاقي داشت.

در نتيجه اخلاق با حس خارجي هم پيوند مي خورد و اين پيوند در لذت باوري و فايده باوري ظاهر مي شود. بنابراين ارزش هاي اخلاقي با جاي گرفتن در هر يك از اين چهار دسته نسبي مي شوند و در اين جا بحث از والاترين ارزش ها به ميان مي ايد. والاترين ارزش اخلاقي همان love (عشق، حب و محبت) است. با مراجعه به انجيل بايد آنرا عشق ترجمه كرد زيرا انجيل، خداوند را عشق مي داند.

 برگرفته از: برگرفته از: مدخل فلسفه غربي معاصر (تقريرات دكتر محمود خاتمي، به اهتمام مريم سادات) تتهران، علم، 1386.

-----------------------------------------

 مطالب مرتبط:

مقاله ای با موضوع «پدیدارشناسی اخلاق»

پديدارشناسي اخلاق (نيچه)


دانلود مقالات ويژه اخلاق در مجلۀ كيان

1/کنش ارتباطی: بدیل خشونت

یورگن هابرماس / ابراهیم سلطانی

کیان 1377 شماره 45

2/ عدالت: سقراط و تراسیماخوس

هانافنیکل پیتکین /مصطفی ملکیان
کیان 1379 شماره 54

3/ استدلال اخلاقی

سی.اس. لوییس / مالک حسینی
کیان 1379 شماره 51

4/ بررسی اخلاق شناسانه حد مدارا

محمدرضا نیک فر
کیان 1377 شماره 45

5/ اخلاق؛ عقل و آزادی

محمدرفیع محمودیان
کیان 1378 شماره 50

6/ معیشت و فضیلت (بحثی در تفاعل توسعه و اخلاق)

عبدالکریم سروش
کیان 1374 شماره 25

7/ گفت و گو با امانوئل لویناس

مصاحبه کننده: رامین جهانبگلو
مصاحبه شونده: امانوئل لویناس
کیان 1373 شماره 22

-------------

مطالب مرتبط

مقالات مربوط به اخلاق (1)

مقالات ویژه اخلاق در فصلنامه پژوهش هاي فلسفي - كلامي

مقالات ویژه اخلاق در فصلنامه انديشه ديني

مقالات ویژه اخلاق در فصلنامه انديشه نوین ديني

مقالات ویژه اخلاق در فصلنامه پژوهشنامه فلسفه دين (نامه حكمت)

فصلنامه پژوهشي پژوهشنامه اخلاق شماره (4 و 9)

مقالات اخلاق فن آوری اطلاعات در نشریه «اطلاعات حکمت و فلسفه»

دانلود مقالات مربوط به اخلاق (4)

انسان محوري در اخلاق زيست محيطي با تاکيد بر نگرش اسلامي

جوادي محسن

مقالات و بررسيها

اهداي گامت از منظر اخلاق اسلامي

شهرياري حميد

پايش

بررسي آرا امام محمد غزالي در باب اخلاق عرفاني و مقايسه آن با آرا توماس آكمپيس

 راسخي فروزان

آينه معرفت

بررسي ارزش هاي اخلاقي جوانان شهري اصفهان

رباني خوراسگاني رسول,شهابي سيامك

مطالعات و پژوهش هاي شهري منطقه اي

بررسي برنامه هاي درسي تلفيقي علوم و مفاهيم اخلاقي در كشورهاي آمريكا، كانادا و استراليا به منظور ارايه نمونه هاي تلفيقي براي دوره ابتدايي ايران

 شعباني زهرا

تربيت اسلامي

بررسي پيامدهاي ارزش هاي اخلاقي سازمان (با مطالعه عدالت سازماني، تعهد سازماني و رفتار شهروندي سازماني)

 بهاري فر علي,جواهري كامل مهدي

توسعه انساني پليس

بررسي تاثير اخلاق مديريتي بر تعهد سازماني كاركنان اداره كل امور مالياتي استان همدان (مطالعه موردي)

صمدي عباس,مهدوي خو رضا

ماليات

بررسي تاثير القاي هيجاني بر سرعت قضاوت هاي اخلاقي شخصي و غيرشخصي

ضيايي مريم,خداپناهي محمدكريم,حيدري محمود,کشوري فاطمه

تحقيقات علوم رفتاري

بررسي تاثير به كارگيري فاوا بر نگرش اخلاقي دانش آموزان دوره راهنمايي

علم الهدي جميله,صالح صديق پور بهرام,بلاش فرهاد,عارفي محبوبه

مطالعات برنامه درسي

بررسي تاثيرات برنامه آموزش فلسفه به کودکان در رشد منش هاي اخلاقي دانش آموزان

جهاني جعفر

مطالعات برنامه درسي

------------------------------

مطالب مرتبط:

مقالات مربوط به اخلاق (1)

مقالات مربوط به اخلاق (2)