معرفت شناسي/فلسفه اخلاق




يكي از مهم‌ترين بحث‌هاي معرفت‌شناسي بحث شكاكيت يا امكان معرفت و توجيه است. شكاكيت دو نوع «عام» و «خاص» تقسيم مي‌شود. شكاكيت عام امكان هر نوع معرفت يا توجيه را انكار مي‌كند يا در آن ترديد روا مي‌دارد، اما شكاكيت خاص صرفا امكان نوع خاصي از معرفت يا امكان توجيه باروهاي مربوط به اين عالم را انكار مي كند. في‌المثل، شكاكيت در باب وجود عالم خارج از ذهن امكان علم به عالم خارج يا امكان توجيه باورهاي مربوط به اين عالم را انكار مي‌كند و شكاكيت اخلاقي امكان علم به ارزش‌ها و بايدها و نبايدهاي اخلاقي يا امكان توجيه باورهاي اخلاقي را.
معرفت‌شناسان در مورد اين سؤال كه اين نوع معرفت‌شناسي «پسيني» است يا «پيشيني» اختلاف نظر دارند. بيشتر آنان معرفت‌شناسي را يك علم «هنجاري» يا «ارزشي» مي‌دانند كه در آن از هنجارها يا ارزش‌ها يا فضايل و رذايل معرفت‌شناسانه يا از معيارهاي ارزيابي باورها/شناسنده‌ها بحث مي‌شود؛ هنجارها يا يا ارزش‌ها يا معيارهايي كه در پذيرش يا وازنش باورها شايسته است راهنماي ما باشند و ما به لحاظ عقلاني موظفيم يا خوب است از آنها پيروي كنيم يا فضايلي/رذائلي كه خوب است در وجود خود پرورش دهيم / از وجود خود بزدائيم.
طبق اين توضيح، معرفت‌شناسي نظير فلسفه اخلاق است، با اين تفاوت كه فلسفه اخلاق در باب ارز‌ش‌ها و هنجارها (بايد و نبايدها)ي ناظر به رفتارهاي بدني يا فضائل و رذائل نفساني به عنوان منشأ رفتارهاي بدني بحث مي‌كند، در حالي كه موضوع مورد مطالعه معرفت‌شناسي عبارت است ارزش‌هاي و هنجارهاي ناظر به خردورزي، كسب معرفت و توجيه باورها. بنابراين، موضوع ارزش‌ها و هنجارهاي مععرف‌شناسانه انواع خاصي از رفتارهاي ذهني و رواني است مانند تفكر، باور كردن و يا باور نكردن و پذيرفتن (تصديق) يا نپذيرفتن (تكذيب) گزاره‌ها. در فلسفه اخلاق از فضائل و رذائل «اخلاقي» بحث مي‌شود و در معرفت‌شناسي از فضائل و رذائل «عقلاني» يا «خردورزانه». فلسفه اخلاق به ما مي‌گويد: چه كاري خوب است و چه كاري بد يا چه كاري درست است و چه كاري نادرست و اينكه اساسا خوبي و بدي و درستي و نادرستي به چه معناست و چه سرشتي دارد. اما معرفت‌شناسي به ما مي‌گويد: چه باوري موجه است و چه باوري ناموجه و ما حق داريم يا موظفيم يا خوب است چه گزاره‌اي را بپذيريم يا نپذيريم و از منظر معرفت‌شناختي چه چيزي فضيلت است و چه چيزي رذيلت.
در اين‌صورت معرفت‌شناسي مي‌تواند علم «پيشيني» يا مقدَّم بر تجربه(ي‌حسي) قلمداد شود كه روش تحقيق در آن عبارت است از تفكر و تأمل عقلاني دربارۀ شهودهاي معرفت‌شناسانه و صورت‌بندي سيستماتيك اين شهودهاف يا به بيان ديگر، تعبير و تفسير تجربياتِ معرفت‌شناسانه براي رسيدن به نظريه‌اي منسجم و سازگار با شهودها و تجربه‌ةاي ناظر به علم و توجيه و مقولات مرتبط. شهود عقلاني در معرفت‌شناسي (و نيز فلسفه اخلاق) تقريبا نقش تجربه حسي در علوم تجربي را بازي مي‌كند، اگرچه معرفت‌شناسان (و فيلسوفان اخلاق) در مورد تفسيراين شهودها و جايگاه و ارزش و اعتبار معرفت‌شناختي آنها و نيز در مورد نحوه استفاده از آنها اختلاف‌نظر دارند.
معرفت‌شناسي يا اپيستمولوژي به دو بخش يا دو نوع عام و خاص تقسيم مي‌شود. در معرفت‌شناسي عام مطلق باورها و گزاره‌ها مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرند، در حالي‌كه در معرفت‌شناسي خاص، نوع خاصي از باورها يا گزاره‌ها مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرد. في‌المثل معرفت‌شناسي دين در مورد ارزش و اعتبار يا توجيه معرفت‌شناسانه باورها و گزاره‌هاي ديني و امكان و روش توجيه اين باورها و نيز در مورد خصوص شكاكيت اخلاقي بحث مي‌كنند. و معرفت‌شناسي اخلاق در مورد ارزش و اعتبار يا توجيه معرفت‌شناسانه گزاره‌ها و باورهاي اخلاقي و امكان و و روش توجيه آنها و نيز در مورد شكاكيت اخلاقي بحث مي‌كند.
 
در باب سرشت و ماهيت هنجارهاي معرفت‌شناسانه سه تفسير عمده وجود دارد:

ديدگاه اول، «وظيفه‌گروانه» است. اين ديدگاه توجيه معرفت‌شناسانه را در قالب امتثال وظايفي تعريف مي‌كند كه در مقام كسب معرفت و توجيه باور بر عهدۀ «شناسنده» است. بر اساس اين ديدگاه، هنجارهاي معرفت‌شناسانه از سنخ بايد و نبايد، امر و نهي و الزام‌اند و وظايف عقلاني ما در مقام پذيرش يا عدم پذيرش گزاره‌ها و باورها را بيان يا ابراز مي‌كنند. يكي از شاخص‌ترين نمايندگان اين طرز تفكر در معرفت‌شناسي معاصر چيزهُم است.
 
ديدگاه دوم، كه «غيروظيفه‌گروانه» است، امكان تعريفِ توجيه معرفت‌شناسانه را در قالب يادشده انكار مي‌كند و بر اين باور است كه هنجارهاي معرفت‌شناسانه بيانگر «وظايف» ناظر به پذيرش يا وازنش باورها نيستند. آلستون يكي از مدافعان برجستۀ اين ديدگاه به شمار مي‌رود. اين دو ديدگاه «باورمحور»اند، يعني مدعي‌اند كه موضوع ارزيابي‌هاي معرفت‌شناسانه «باور»/«معرفت» است، نه «باوركننده»/ «شناسنده».

ديدگاه سوم «فضيلت‌مدار» است و مي‌گويد: مبنايي‌ترين مفهوم در معرفت‌شناسي مفهوم «فضيلت»/«رذيلت» معرفت‌شناختي است/يا دست‌كم فضايل و رذايل معرفت‌شناسانه بايد در پژوهش‌هاي معرفت‌شناسان بخشي را به خود اختصاص دهند. گروهي از معرفت‌شناسان فضيلت‌مدار مي كوشند ساير مفاهيم معرفت‌شناسانه مثل مفهوم توجيه و باور در قالب فضايل معرفت‌شناختي تعريف كنند. از نظر اين گروه، معرفت‌شناسي فضيلت‌مدار موضوع ارزيابي‌هاي معرفت‌شناختي اولاً و بالذات «باوركننده»/«شناسنده» است، نه «باور»/«معرفت». يكي از نمايندگان برجستۀ اين ديدگاه در معرفت‌شناسي معاصر ليندا زاگزبسكي/ L. T. Zabzeski (فيلسوف دين، اخلاق و معرفت‌شناس. شهرتش به خاطر بسط و تنسيق يكي از دو روايت مشهور در معرفت‌شناسي فضيلت‌مدار است) است.
  
اين سه ديدگاه به سه ديدگاه مشابه در فلسفه اخلاق متناظرند، زيرا در مورد ماهيت هنجاريهاي اخلاقي نيز سه ديدگاه عمده در فلسفه اخلاق وجود دارد.

براساس ديدگاه اول، كه به «وظيفه‌گرايي اخلاق» معروف است، بايدها و نبايدهاي اخلاقي صددرصد و همواره تابع نتايج عمل نيستند و نتايج خوب و بد عمل تنها يكي از ملاحظاتي است كه در كنار ساير ملاحظات در تعيين وظيفه اخلاقي نقش دارد. شاخص‌ترين مدافع اين ديدگاه ايمانوئل كانت است.

ديدگاه دوم، كه «نتيجه‌گرايي اخلاق» نام دارد، مي‌گويد: بايدها و نبايدهاي اخلاقي يا درستي و نادرستي اعمال صددرصد و همواره تابع نتايج خوب و بد آنهاست و هيچ عملي با صرف نظر از نتايج آن اخلاقاً نه واجب است و نه ممنوع و نه درست است و نه نادرست. جرمي بنتام و جان استوارت ميل از بنيانگذاران روايت خاصي از «نتيجه‌گرايي» هستند به نام «فايده‌گرايي». وظيفه‌گرايان و نتيجه‌گرايان هردو «عمل‌محور»اند، يعني بر اين عقيده‌اند كه موضوع ارزيابي‌هاي اخلاقي عمل است.

 ديدگاه سوم، كه «اخلاق فضيلت‌مدار» نام دارد، مي‌گويد: موضوع ارزيابي‌هاي اخلاق اولاً و بالذات فضايل و رذايل نفساني است كه منشأ عمل‌اند نه خود عمل، و حكم اخلاقي يك عمل تابع ويژگي‌هاي نفساني فاعل آن عمل است. ارسطو شاخص‌ترين مدافع اخلاق فضيلت‌مدار به شمار مي‌رود.

منبع:فنايي، ابوالقاسم،اخلاق دين‌شناسي: پژوهشي در باب مباني اخلاقي و معرفت‌شناسانه فقه، نگاه معاصر، تهران، 1389، صص 319 – 314.
 

----------------------
مطالب مرتبط:

معرفی کتاب فلسفۀ اخلاق در قرن بیستم

كتاب‌ دين در ترازوي اخلاق

ايمان و اخلاق؛ مقايسة رويکرد الاهيات کرکگور و اشاعرة متقدم

كتابخانه اخلاق اسلامي

نقد و نظر ـ شماره 13و 14 - ويژه اخلاق و دين (قابل دانلود)

مجله نظريه اخلاقي و عمل اخلاقي/ مجلد 15/ شماره 2

Ethical Theory and Moral Practice, Vol. 15, Issue 2

Editorial

Albert W. Musschenga & Robert Heeger

Abstract

سرمقاله

Justifying Feasibility Constraints on Human Rights

Henning Hahn

Abstract

توجیه محدودیت‌هاي امکان سنجی در مورد حقوق بشر
هنینگ هان

The Difference Between Moral and Rational “Oughts”: An Expressivist Account

Peter Schulte

Abstract

تفاوت ميان "بايدهاي" اخلاقي و عقلي: شرح اكسپرسيويست

پیتر شولتی

Harm to Future Persons: Non-Identity Problems and Counterpart Solutions

Anthony Wrigley

Abstract

آسیب رساندن به افراد آینده: مشکلات/مسائل عدم هویت و راه حل‌های همتا
آنتونی رينگلي

Defending Gaita’s Example of Saintly Behaviour

Elizabeth Drummond Young

Abstract   

در دفاع مثال گايتا از رفتار قديسانه
الیزابت دروموند يانگ

 The Role of Practical Reason in an Empirically Informed Moral Theory

Lorraine Besser-Jones

Abstract

نقش عقل عملی در نظریه اخلاقی آگاهانه تجربی
لورین بسر- جونز

On the Duties of Commission in Commercial Life. A Kantian Criticism of Moral Institutionalism

Wim Dubbink & Bert van de Ven

Abstract

در مورد وظایف کمیسیون در زندگی تجاری. نقد کانتی نهادباوري اخلاقی،
ویم دوبينك و برت ون د ون

Subjective Reasons

Eric Vogelstein

Abstract   

دلایل ذهنی

A New Mixed View of Virtue Ethics, Based on Daniel Doviak’s New Virtue Calculus

Michelle Ciurria

Abstract

ديدگاه ترکیبی جدید از اخلاق فضیلت، بر اساس حساب فضيلت جدید دانیل داويك
میشل كيوريا

معرفي كتاب

Russell Blackford and Udo Schüklenk (Eds.), 50 Voices of Disbelief. Why We Are Atheists

John-Stewart Gordon

Abstract

50 صدای کفر. چرا ما خداناباور هستيم
جان استوارت گوردون


Thomas L. Carson: Lying and Deception. Theory and Practice, Oxford

Norbert Anwander

Abstract   

توماس ال. کارسون: دروغ و فریب. نظريه و عمل، آکسفورد
نوربرت آنواندر

------------------------

مطالب مرتبط


اولين شماره نشريه كتاب اديان منتشر شد




كتاب اديان/ كتاب اول/ ويژه‌نامه اطلاع‌رساني كتاب
سردبير: علي مهجور
ويراستار علمي: محمد كيوانفر
دبير تحريريه: عباس مهدوي
ويراستار: مرتضي كاردر
طراح گرافيك:فرهود مقدم

ketabeadyan@gmail.com

تهيه و تنظيم در:
مركز عالي اطلاع‌ رسانی ادیان و مذاهب

چرا کتاب اديان؟

اميرمؤمنان، حضرت على عليه السلام ايمان را بر چهار پايه استوار مي‌داند: صبر، يقين، عدل و جهاد؛ در مقابل، كفر را نيز بر چهار پايه: پيروى از وهم، جدال از سر نادانى، انحراف از حق و دشمنى. سپس در توضيح هريك از اين پايه‌ها، يقين و عدل را به ترتيب بر حكمت و دانش مبتنى مي‌كنند و مي‌فرمايند: «آنكه به ژرفاى دانش رسيد از آبشخور شريعت سيراب شد.« (نهج البلاغه، كلمات قصار 31 ) بدين ترتيب دستيابى به شريعة شريعت، از مسير دانش ميسر مي‌شود و اين فرق فارق ايمان حقيقى با غير آن است. بر اساس چنين ايمانى است كه گمشدة مؤمن، حكمت است (كلمات قصار80) و نزديك‌ترين انسانها به پيامبران، داناترينِ آنها هستند (كلمات قصار 96) مسير ايمان از صراط مستقيمى كه اميرمؤمنان ما را رهنمون مي‌شود، مسيرى است كه از لابلاى تحقيق و دانش و كتاب مي‌گذرد. كتاب اديان نشريه‌اي است كه كاوشگران عرصه تحقيق و دانش را در صفحات خود به واسطه آثار علمي‌شان معرفى مي‌كند. كار ما در اين نشريه معرفى كتاب‌هايي است كه در حوزه مطالعات اديان منتشر مي‌شوند و در اين ميان تلاش مي‌كنيم تا با نگاهى نسبتا جامع‌الاطراف، از اديان ابراهيمى تا اديان شرق، اغلب حوزه‌هاي مطالعاتى اديان را حتي‌الامكان پوشش دهيم. در ايران، اطلاع رسانى در زمينه كتاب‌هاى اديان، اگر بي‌سابقه نباشد، حداقل، كم سابقه است. از آنجا كه هيچ مركز خاصى در كشور ما عهده‌دار چنين كارى نبوده براى جمع‌آورى اطلاعات در زمينة تأليف، ترجمه و انتشار كتابها ناچاريم تا با جستجو در بين صدها مركز علمى، به صورت حضورى يا از طريق فضاى مجازى، از چند و چون رخدادهاى مربوط به كتاب‌هاى مطالعات دين، باخبر شويم. از اين رو، اگر قصورى در زمينه به‌روز نبودن برخى از اخبار يا عدم انعكاس بعضى از رخدادها مشاهده مي‌كنيد، با انعكاس آن به دفتر نشريه، ما را يارى كنيد.

ضرورت انتشار چنين نشريه‌اى، در درجه نخست، اطلاع‌رسانى درباب وضعيت علمى مطالعات اديان بود. باخبر شدن مترجمان از اينكه كدام كتابها در حال ترجمه‌اند، آگاهى استادان، پژوهشگران و دانشجويان از انتشار جديدترين كتاب‌هايى كه در جهان منتشر شده‌اند و يا در شُرف انتشارند، اطلاع از كتاب‌هايى كه در زمينه‌هاى ميان‌رشته‌اى در باب اديان منتشر مي‌شوند و ديگر رخدادهاى حوزه نشر و تأليف كتاب‌هاى دين از ديگر مسائلى بود كه ما را به انتشار اين نشريه ترغيب كرد.

 كتاب اديان، نشريه‌اى است كه همه علاقمندان به كتاب و دين را مخاطب خود مي‌داند و سعى دست‌اندركاران اين نشريه بر تهيه مطالبى بوده كه سطوح مختلف كتابخوان را در برگيرد. هرچند برخى از مطالب نشريه تنها براى متخصصان قابل استفاده است، اما در عين حال، برخى ديگر از مطالب براى مخاطب عام قابل فهم‌اند و نيازمند مطالعات پيشينى نيستند. در بخش نخست، با عنوان كتابخانه، در برگيرنده معرفى كتاب‌هايى است كه استادان و پژوهشگران هريك از رشته‌ها آنها را نگاشته‌اند و تلاش كرده‌اند جز در مواردى كه مستلزم بيان مطالب علمى خاصى بوده، از پيچيدگى و تكلف در امر نگارش بپرهيزند. بخش دوم نشريه، به مناسبت سى‌امين سالگرد درگذشت فيلسوف و مفسر قرآن، علامه طباطبايى به مقاله‌اى درباب تفسير الميزان اختصاص يافته و پس از آن كتابشناسى مختصرى از تأليفات علامه به چاپ رسيده. كتاب‌هاى مطالعات مذاهب اسلامى و چند و چون انتشار و تأليف آنها در قالب يك مصاحبه و معرفى يك كتاب، بخش سوم نشريه را تشكيل داده است. در بخش چهارم، اخبار كتاب، شما را از رخدادهاى حوزۀ كتاب‌هاى مطالعات دين مطلع مي‌كند. از تورفان تا آذربايجان، پرونده‌اى است درباره ميراث مكتوب دينى در زبان تركى كه حاوى يك مصاحبه، دو مقاله و معرفى يك تصحيح است. باشگاه كتاب فصلى است كه در آن هريك از نويسندگان يك يا دو كتاب را به اجمال معرفى كرده‌اند و اهميت هركتاب را مختصرا ذكر كرده‌اند. در نمايشگاه كتاب ضمن ارائه گزارشى از نمايشگاه كتاب فرانكفورت در سال گذشته، با ده نمايشگاه جهاني مهمى كه در سال جارى برگزار خواهد شد نيز آشنا مي‌شويد. در پايان مجله پس از فهرست پربارى كه حاوى تازه‌هاى نشر در حوزه كتاب‌هاى دين است، مقاله‌اى براى راه و رسم چگونگى نگارش مرور كتاب يا معرفى و نقد كتاب، ترجمه شده تا علاقه‌مندان به نگارش چنين آثارى اطلاعات خوبى را در اختيار داشته باشند. امروزه نقش دين در مناسبات جهانى و نيز مدل زندگى، ما را بيش از پيش به مطالعات روشمند در زمينه اديان، ملزم مي‌سازد. اسلام با بيش از يك ميليارد و سيصد ميليون مسلمان، مسيحيت با دوميليارد و دويست ميليون پيرو و بيست و يك هزار فرقه گوناگون، يهوديان با حدود چهارده ميليون پيرو، در كنار ساير پيروان اديان اعم از اديان بودايى و هندو و ... هر پژوهشگرى در حوزه دين را ترغيب مي‌كند تا با تحقيق درباب باورها و شيوه زندگى هر گروه از اين مؤمنان، به نگرشى عالمانه و خردمندانه درباب اديان دست يابد. اين نگرش به تعامل درست و اخلاقى بين پيروان اديان با يكديگر نيز منجر خواهد شد و موجبات تفاهم را به وجود خواهد آورد. در پايان، همه محققان، پژوهشگران، اعضاى محترم هيأت‌هاى علمى دانشگاه‌ها و تمامى كتاب‌خوانان صاحب قلم را به يارى مي‌طلبيم. منتظر نوشتارهاى شما در معرفى كتاب‌هاى حوزه مطالعات اديان هستيم و هر تلاشى در اين زمينه را ارج مي‌نهيم.

سردبير
-------------------------
مطالب مرتبط:

ایکنا - «كتاب اديان»؛ فرصتی برای معرفی و نقد كتابهای حوزه اديان و ...

فلسفۀ اخلاق ماركس




انسان به عنوان عمل

ماركس پدر ماترياليسم تاريخي است. با تصويري كه وي از انسان ارائه مي‌دهد، برخلاف آنچه كه به عنوان مثال از سوي افلاطون يا كانت مطرح مي‌شود، در انسان هيچ «گايست/Geist» يعني روحي وجود ندارد. انسان تنها يك موجود ارگانيگ است و از اين حيث تفاوت چنداني با ساير حيوانات ندارد. تمام آنچه كه در انسان روي مي‌دهد چيزي جز روال‌هاي جسماني نيست. نمي‌وان درك روشني از اخلاق در ماركسيسم داشت بدون اينكه تلقي آن را از مفهوم ماترياليستي انسان درك كرد.
تفاوت انسان و حيوان در اين است كه انسان كار مي‌كند. ماركس در اين‌باره مي‌نويسد: «انسان‌ها ... هنگامي كه خود مواد غذايي مورد نياز خود را در زندگي‌شان توليد مي‌كنند و به اين ترتيب، به طور غير مستقيم زندگي ماترياليستي خود را هم مي‌سازند، آغازگر تمايز خود از حيوان‌ها مي‌گردند.»

ماهيت انسان عمل است. انسان موجودي توليدكننده است، موجودي كه مي‌تواند بر روي توليدات كار كند. او يك موجود خلاق و آفريننده است. اين تلقي از انسان نشانۀ ذاتي ماترياليسم ماركسيستي است.

زيربنا و روبنا

هنگامي كه ماركس از «بازيس» يعني زيربنا سخن مي‌گويد، ذيل آن شرايط توليدي يك جامعه يا مقطعي از تاريخ را درك مي‌كند. اصطلاح زيربنا در ماركسيسم هم ناظر به دستگاه‌ها و هم به ارگان‌ها و سازمان‌هاي انساني است كه امكان توليد را فراهم مي‌آورند. در رُم قديم اين بردگان بودند كه زيربناي توليد را فراهم مي‌كردند، زيرا بخش اعظم كار و توليد از سوي آنان انجام مي‌گرفت. ولي ما در يك جامعۀ كاپيتاليستي زندگي مي‌كنيم. در اين جامعه، زيربنا عبارت از اين است كه ابزارهاي توليدي (كارخانه‌ها، تجهيزات و امكانات حمل ونقل، ماشين‌ها و ...) در اختيار كارگران نيست. ميان افرادي كه كار مي‌كنند (پرولتاريا) و كساني كه ابزارهاي توليد را در اختيار دارند، فاصله‌اي وجود دارد. كاپيتاليست‌ها و مناسبات اقتصادي درون يك جامعه زيربنا را تشكيل مي‌دهند. اقتصاد همان پايه و زيربنا است.

مناسبات فرهنگي‌اي كه اين زيربنا را فراهم مي‌آورند از منظر ماركس روبنا ناميده مي‌شود. محصولات فرهنگي كه به سبب اين زيربنا فراهم مي‌شود، از منظر ماركس روبنا ناميده مي‌شود. هنر و دين، حقوق و فلسفه روبنا هستند. تمامي اينها، آيينه‌اي از مناسبات اقتصادي‌اند. ماركس در اين باب مي‌نويسد:
«مجموعه اين مناسبات توليدي، ساختار اقتصادي جامعه را تشكيل مي‌دهد، زيربنايي واقعي كه روبناهاي حقوقي و سياسي بر آن ساخته مي‌شوند و با اَشكال خودآگاهي اجتماعي تطبيق مي‌كنند. شيو‌ه‌هاي توليدي زندگي مادي، فراشُدهاي زندگي اجتماعي، سياسي و معنوي (روحي) را به طور كلي تشكيل مي‌دهند. اين خودآگاهي انسان نيست كه وجودش را تعين مي‌بخشد بلكه وجود اجتماعي اوست كه آگاهي او را متعين مي‌سازد

به عبارت ديگر، ساختار اقتصادي است كه فرهنگ يك ملت را مشخص مي‌كند. از منظر ماركس فعاليت‌هاي معنوي و روحي ‌انسان‌ها و جهت‌گيري‌هاي ديني و اخلاقي تابعي از شرايط ماترياليستي آنها است.

ازخودبيگانگي
ازخودبيگانگي يكي از مفاهيم كليدي ماركسيسم است. هرگاه ماركس از «ازخودبيگانگي» سخن به ميان مي‌آورد، مراد او موقعيتي انضمامي است كه در آن منازعه‌اي ميان انسان و طبيعت انساني او پيش مي‌آيد. انسان از خودبيگانه، انساني است كه بخشي از نشانه‌هاي ذاتي يا ويژگي‌هاي انساني از وي گرفته شده است.

انحاي مختلف ازخودبيگانگي وجود دارد؛ ازخودبيگانگي ديني، سياسي، فلسفي و اقتصادي. دين، دولت، فلسفه و اقتصاد، انسانيت و ماهيتش و طبيعت انسان را از او مي‌ربايند.

انحاي مختلف ازخودبيگانگي
هنگامي كه ازخودبيگانگي، انسانيت يا بخشي از آن را از او سلب كند، بايد زمينه‌هاي از خودبيگانگي انسان را از ميان ببريم. منظور از آزاد كردن انسان اين است كه او را از اشكال و انحاي مختلف ازخودبيگانگي برهانيم.
الف. ازخودبيگانگي ديني؛ اين نوع از ازخودبيگانگي منجر به آن مي‌گردد كه آدمي استعمار و استثمار اقتصادي را پذيرا شود. انسان استعمارشده، قيامي را عليه استعماركنندگان انجام نمي‌دهد، زيرا به جهان آخرت دل‌بسته است. ايمان به بهشت و سراي آخرت موجب ازخودبيگانگي انسان مي‌شود، زيرا ايمان انسان را از ايجاد دگرگوني در ساختارهاي اقتصادي استعماري بازمي‌دارد. ماركس با همين ملاحظه، سخن معروفش را بر زبان آورده است «دين افيون توده‌هاست.» البته ماركسيسم، با اين سخن يكي از ابعاد ذاتي و باارزش وجودي انسان‌ها را انكار مي‌كند و آن است از گشادگي وجود آدمي به جانب امور متعالي، يعني جايي فراتر از اموري كه به ادراك حسي در‌مي‌آيند.
ب. ازخودبيگانگي سياسي؛ اين نوع ازخودبيگانگي در قوانين حقوقي و سياسي دولت‌ها انعكاس يافته است و به نحوي بيانگر ساختار اقتصادي مبتني بر استعمار دولت‌ها است. در رُم قديم، برده‌داري بر مبناي قوانين توجيه مي‌شد. حقوق رمي، برده‌ها را به منزلۀ شيئ و ابژه ملاحظه مي‌كرد. در رُم قديم اقتصاد جامعه مبتني بر استثمار نيروي كار برده‌ها بود.
ج. ازخودبيگانگي فلسفي؛ منظور ازخودبيگانگي فلسفي ايجاد و بسط ايدئولوژي‌ها و مكاتب فكري است براي توجيه شيوه‌هاي توليد مسلط و همچنين توجيه ساختارهاي حاكم بر جامعه و ملت. ارسطو برد‌ه‌داري را با فلسفه توجيه مي‌كرد و اين بدان جهت بوده كه وي در جامعه‌اي مبتني بر برده‌داري زندگي مي‌كرده است.
د. ازخودبيگانگي اقتصادي؛ در اصل، اين نوع ازخودبيگانگي مبناي ديگر انحا و بدترين آنهاست، زيرا باعث بيگانگي انسان از كار خود مي‌شود. غنايي كه نتيجه كار كارگران است به خود آنها نمي‌رسد. اين نوع ازخودبيگانگي به اين دليل بدترين است كه از منظر ماركس انسان ذاتا يك موجود كارگر و مولّد است. هنگامي كه ثمرات كار يك كارگر از او سلب مي‌شود، در واقع ماهيت و طبيعت انساني‌اش از او سلب مي‌شود. استعمار و استثمار اقتصادي انسان‌ها به معني ربودن انسانيت‌شان از آنهاست.

آزادي انسان از طريق انقلاب‌
هنگامي كه انسان از چنبرۀ اين ازخودبيگانگي‌ها بيرون آيد، به آزادي مي‌رسد. تنها زماني كه ازخودبيگاني‌ها از ميان روند، وحدت و يكپارچگي انسان دوباره تحقق مي‌يابد. در غير اين‌صورت، آدمي دچار شقاق و پارگي روحي و رواني است و با خود در آشتي، تعادل و يكرنگي نيست.
در تلقي ماركسيستي، انقلاب از ميان بردن ساختارهاي استعمار است. تنها چيزي كه اين ازخودبيگانگي‌ها را از يمان برمي‌دارد و ثمرۀ دست‌رنج كارگران را به خودشان بازمي‌گرداند، همين انقلاب است. انسان با انقلاب، انسانيت خود را بازمي‌يابد و انساني كامل و تمام عيار مي‌گردد. انقلاب يك مطالبه «اخلاقي» است. البته اين آزادي، آزادي به معناي خاص لفظ و آزادي همه‌جانبه نيست. آزادي از منظري كوته‌بينانه است، زيرا آدمي را تنها يك حيوان اقتصادي قلمداد مي‌كند.

مسألۀ آزادييكي از مسائل دشوارتري كه فلسفۀ ماركسيستي را به چالش واداشته است، مسألۀ آزادي است. اگر اين سخن درست باشد كه انسان به سبب ساختارهاي اقتصادي تعين مي‌يابد و مشرب‌‌هاي فكري او تابعي از شيوه‌هاي توليدي حاكم است. دو نكته را مورد توجه قرار داد:
الف. چگونه برخي انسان‌ها از اين قابليت برخوردار مي‌شوند كه نسبت به ازخودبيگانگي خودآگاهي يابند و آن را مشاهده كنند؟ چگونه ممكن است ماركس نظام فلسفي‌اي پديد آورد كه متأثر از شرايط توليد سرمايه‌داري روزگار خودش نيست، بلكه برعكس اين شرايط را مورد انتقاد قرار مي‌دهد؟ آيا مي‌توان آزاد بود؟
اگر انسان به طور كامل از سوي ساختارهاي اقتصادي تعين مي‌يابد و اگر اخلاق نتيجه ضروري شرايط توليدي حاكم است، ديگر نمي‌توان از آزادي سخن به ميان آورد. اگر آزادي وجود نداشته باشد اساسا چه چيز را بايد متحول و دگرگون سازيم؟ چگونه بايد برافروخته و عصباني شويم؟ آيا اين بدان معنا نيست كه انسان چيزي فراتر از يك ذات مادي است؟ آيا اين بدان معنا نيست كه انسان به عنوان موجودي برخوردار از روح تاحدي از اشكال توليدي و اقتصادي جامعۀ خود آزاد است؟
دو اشكالي كه گذشت، دشوارترين نقدهايي است كه بر فلسفۀ اخلاق ماركس وارد شده است. و اهميت هردو موجب مي‌شود كه فلسفۀ اخلاق او در انظار مردم چنان سعادت‌بخش تلقي نشود.

نگارنده براي تأمل بيشتر اين سؤال را طرح مي‌كند:
آيا در فيلم  عصر جديد چارلي چاپلين كار در كنار تسمۀ نقاله منجر به ازخودبيگانگي مي‌شود؟ آيا از راه انقلاب با همان مشخصاتي كه ماركس از آن نام برده است، مي‌توان انسان را از «از خودبيگانگي» رهايي بخشيد؟



پوستر فیلم عصر جدید   

منبع: کتاب «داوری اخلاقی، فلسفۀ اخلاق چیست؟» نوشتۀ هکتور زاگال – خوزه گالیندو، صص 175 – 182. 

------------------

مطالب مرتبط:

مجازات اعدام و فلسفه اخلاق

ادبیات و اخلاق

 

مجله اخلاق و فناوري اطلاعات/ مجلد 14/ 2012/

Ethics and Information Technology

On crimes and punishments in virtual worlds: bots, the failure of punishment and players as moral entrepreneurs

Stefano De Paoli & Aphra Kerr


در مورد جرائم و مجازات‌ها در دنیای مجازی: ربات‌ها، شکست مجازات و بازیکنان به عنوان کارآفرینان اخلاقی

Theft of virtual items in online multiplayer computer games: an ontological and moral analysis

Litska Strikwerda

سرقت از آیتم های مجازی در بازي‌هاي کامپیوتري چند نفره آنلاین: تجزیه و تحلیل هستی‌شناسانه و اخلاقی
 

Challenges of ethical and legal responsibilities when technologies’ uses and users change: social networking sites, decision-making capacity and dementia

Rachel Batchelor, Ania Bobrowicz, Robin Mackenzie & Alisoun Milne

چالش مسئولیت‌های اخلاقی و حقوقی هنگامي كاربرادها و مصرف‌كنندگان فنآوری تغییر مي‌كنندد: سایت‌های شبکه‌های اجتماعی، توانايي تصميم‌گيري و عقل‌باختگي

Are intellectual property rights compatible with Rawlsian principles of justice?

Darryl J. Murphy

آیا حقوق مالکیت معنوی با اصول راولزي عدالت سازگار است؟

Coercion or empowerment? Moderation of content in Wikipedia as ‘essentially contested’ bureaucratic rules

Paul B. de Laat

اجبار یا توانمندسازی؟ اعتدال محتوا در ویکیپدیا به عنوان قواعد بوروکراتیک "اساسا رقيب "

Out of character: on the creation of virtuous machines

Ryan Tonkens

خارج از شخصيت: در مورد ايجاد ماشين‌هاي فضيلت‌مند

Unblinking eyes: the ethics of automating surveillance

Kevin Macnish

چشم‌هاي خيره: اخلاق نظارت خودکار

Book Review

Robert Merges: Justifying intellectual property
Harvard UP, Cambridge, MA, 2011, xiv+402 pp, ISBN 9780674049482

Gordon Hull

نقد و بررسي/معرفي كتاب
توجیه مالکیت معنوی
گوردن هال

 ---------------------

مطالب مرتبط:

مجله اخلاق(Ethics)/مجلد 122/ شماره 3/ آوريل 2012                           

مجازات اعدام و فلسفه اخلاق




ما رفتاري را جرم و جنايت تلقي مي‌كنيم كه عليه قانون صورت گرفته باشد. قانون در ازاي اين جرايم و جنايات مجازات‌هايي در نظر مي‌گيرد. انحاي مختلفي از مجازات وجود دارد:
مجازات‌هاي هشداردهندۀ نقدي، ايجاد محدوديت و محروميت از برخي حقوق (به عنوان مثال، اعمال ممنوعيت براي احراز برخي مشاغل)، اعمال محدوديت در آزادي يا سلب آن (كنترل در خانه يا انتقال به زندان) و در نهايت، مجازات اعدام كه در اين مورد مجرم به منظور مكافات، جان خود را از دست مي‌دهد.
از منظر تاريخي كه بنگريم، مجازات مرگ نزد همۀ ملل وجود داشته، فقط در قرن بيستم اعمال اين مجازات در برخي كشورها با ترديد روبرو شده است. توسعۀ جنايات و خشونت كه در برخي كشورها به صورت اپيدمي در حال گسترش است، سبب شده است كه غالب شهروندان اين كشورها خواستار اعمال مجازات‌‌‌هاي سنگين عليه عاملان اين رفتارها باشند. بسياري از كشورهايي كه مجازات اعدام را لغو كرده‌اند، خواستار شده‌اند كه اين نوع مجازات‌ بار ديگر اجرا شود تا به اين ترتيب، مانعي در برابر آن پديد آيد، برخي نيز مخالف مجازات اعدام هستند. هردو طرف دلايل خاص خودشان را دارند. در اينجا به طرح دلايل موافق و مخالف مي‌پردازيم:

1.دلايل موافق

انسان اين حق را دارد كه از خود در مقابل يك تجاوز خشن و نابه‌حق دفاع كند. در صورتي كه بتوانيم اين نكته را ثابت كنيم كه دفاع به‌حق ما از خودمان، منجر به قتل مهاجم شده است، مراجع قضايي و حقوقي ما را مجازات خواهند كرد. چنين مسأله‌اي دربارۀ دولت نيز مي‌تواند جاري باشد. دولت نيز اين حق مشروع را دارد كه از خود دفاع كند، به عبارت ديگر دولت مجاز است كه جانيان خطرناك را اعدام كند.
در ازاي اين جنايات خشن و غير انساني‌اي از اين قبيل آدم ‌ربايي يا كشتن كودكان براي فروش اعضاي بدنشان تنها منصفانه و به‌حق، اعدام است.
مجازات مرگ، تأثيري موحش دارد و بر كساني كه احتمالاً مترصد ارتكاب به جنايات هستند، تأثيرگذار خواهد بود. به اين ترتيب، مجازات اعدام مانع بسياري از جنايات خواهد شد و كساني كه پتانسيل رفتارهاي جنايت‌آميز دارند، پيش از ارتكاب چنين رفتارهايي به تبعات كار خود خواهند انديشيد؛ زيرا مي‌دانند كه در صورت بازداشت، اعدام خواهند شد.

2.دلايل مخالف

وجود خطا در احكام قضايي و دادستاني شايع است؛ هنگامي كه حكم اعدام اجرا شود، ديگر نمي‌توان آن را اعاده كرد. بسيار شنيده‌ايم كه حكمي به اشتباه صادر شده و متعاقب آن فردي سال‌ها در زندان بوده است و پس از گذشت چندين سال آشكار شده كه او بي‌گناه است. چه كسي مي‌تواند سال‌هايي را كه وي با بي‌گناهي در زندان بوده است جبران كند؟
هيچ كس نمي‌‌تواند با قاطعيت بگويد كه يك «جاني» به طور مطلق، غيرقابل اصلاح و يادگيري است. انسان آزاد است، بنابراين از اين امكان برخوردار است تا دوباره به راه راست آيد. هيچ انساني در گمراهي و تباهي مطلق به‌سر نمي‌برد. هيچ انساني به منزلۀ غده‌اي سرطاني در اعضا و جوارح نيست.
تجربه تاريخي نشان داده است كه اِعمال مجازات اعدام منجر به تقليل جنايات نمي‌شود، نه گيوتين در فرانسه و نه صندلي الكتريكي در آمريكا منجر به كاهش آمار جنايات نشده است.
مراجع قضايي نيز همچون ما انسانند. بين باندهاي مافيايي اين عبارت مشهور است: «هر كس قيمت خودش را دارد». با اين ملاحظه، آيا نبايد احتمال داد كه پاره‌اي از موارد مي‌توان قاضي يك محكمه را خريد؟ در مواردي نيز مي‌توان احتمال داد كه در منازعه‌اي ميان دو گروه مافيايي، حكم اعدام، ابزار از ميان به دركردن حريف و رقيب گردد.

3. مسائل اخلاقي

كسي كه اعتقاد دارد مجازات اعدام با طبيعت انساني سازگار نيست و هيچ‌گاه نبايد مجال براي ورود اين حكم در كتاب قانون پيش آيد، اين نكته را بايد مدّ نظر داشته باشد: گفتن اين كه حكم اعدام مجازاتي غيراخلاقي است، يعني مجموعه اعدام‌هايي كه در گذشته صورت گرفته‌ است غير اخلاقي بوده‌اند و علاوه بر اين، اعدام‌هايي كه در آينده تحقق خواهد يافت نيز غيراخلاقي بوده‌اند. از اينرو، معامله‌اي با جنايت‌كاران جنگي نازي شده است، غيرعادلانه بوده است. اين تلقي به اين معناست كه اگر دست يك جنايت‌كار جنگي به خون هزاران تن آلوده باشد، نبايد متحمل مجازت اعدام گردد.
اين ادعا كه اخلاق مجازات اعدام را منع مي‌كند، بدان معني است كه دولت مطلقا و تحت هيچ شرايطي حق اعدام كسي را ندارد.
در اين مورد نيز همانند ساير مسائل اخلاقي بايد بحث را به مجاري عقلي هدايت كنيم. امروز جز در مواردي استثنايي، شمار كشورهايي كه قائل به مجازات اعدام نيستند، روزبه‌روز كمتر مي‌شود. در پايان، يادآوري اين نكته حايز اهميت است كه بايد از يك سو ميان بحث در خصوص جواز و عدم جواز مجازات اعدام و از سوي ديگر، جوازِ اعمال آن در شرايط خاص تمايز قائل شد. منظور اين است كه مي‌توان از شخصي سخن به ميان آورد كه قائل به جواز اعدام است اما در عين حال معتقد است در صورتي كه مجرم تحت تأثير الكل يا مواد مخدر مرتكب قتل شده باشد، نبايد اين مجازات را اِعمال كرد. كسي كه از حكم اعدام حمايت مي‌كند، بايد تصوري هم از اين نكته داشته باشد كه در چه شرايطي مي‌تواند به جواز اعدام قائل باشد و در چه شرايطي به عدم آن؟

نگارنده براي تأمل بيشتر پيشنهاد مي‌كند
فيلم «كشتن»، اثر کریستوف کیشوفسکی را ببينيد سپس به اين پرسش پاسخ دهيد كه آيا نگرش ما در خصوص مجازات اعدام دگرگون شده است؟



پوستر فیلمي كوتاه درباره كشتن
 
منبع: کتاب «داوری اخلاقی، فلسفۀ اخلاق چیست؟» نوشتۀ هکتور زاگال – خوزه گالیندو صص 225 – 228

 
---------------
مطالب مرتبط:
فلسفۀ اخلاق تروريست ها

سانسور اخلاقي

(11) تازه ترين مقاله هاي اخلاقي منتشر شده در philopaper

 

----------------------------------------

Apr 23rd 2012 GMT

Journal of Religious Ethics

volume 40, issue 2, 2012

  1. David M. Craig, Everyone at the Table: Religious Activism and Health Care Reform in Massachusetts.  (Direct link)

هر کس سر ميز: عمل‌باوري مذهبی و اصلاح مراقبت های بهداشتی در ماساچوست

  1. Stanley Hauerwas, Remembering How and What I Think: A Response to the Jre Articles on Hauerwas.  (Direct link)

به یاد آوردن چگونه و به چه چيزي من فکر می کنم: پاسخ به مقالات JRE  در مورد  هاورواز

  1. Jennifer A. Herdt, Hauerwas Among the Virtues.  (Direct link)

هاورواز در ميان فضائل

  1. Gilbert Meilaender, Time for Love: The Place of Marriage and Children in the Thought of Stanley Hauerwas.  (Direct link)

زمان عشق: محل ازدواج و فرزندان در اندیشه استنلی هاورواز

  1. Michael S. Northcott, Reading Hauerwas in the Cornbelt: The Demise of the American Dream and the Return of Liturgical Politics.  (Direct link)

مطالعه هاورواز  در: Cornbelt  مرگ رویای آمریکایی و بازگشت سیاست های مربوط به مراسم عبادي

  1. David Novak, Defending Niebuhr From Hauerwas.  (Direct link)

دفاع نيبور از  هاورواز

  1. Jon C. Olson, The Jerusalem Decree, Paul, and the Gentile Analogy to Homosexual Persons.  (Direct link)

حکم بیت المقدس، پل، و شباهت/مقايسه غیر یهودی به افراد همجنسگرا

  1. John Perry, Vocation and Creation: Beyond the Gentile-Homosexual Analogy.  (Direct link)

جان پری

رسالت و آفرينش: فراتر از شباهت غیر یهودی-همجنسگرایي

  1. Charles Pinches, Considering Stanley Hauerwas.  (Direct link)

با توجه به استنلی هاورواز

  1. Esther D. Reed, Responsibility to Protect and Militarized Humanitarian Intervention: When and Why the Churches Failed to Discern Moral Hazard.  (Direct link)

مسئولیت حفاظت و مداخله بشر دوستانه نظامی: چه وقت و چرا کلیسا در تشخیص خطر اخلاقی شکست خورد

  1. William Werpehowski, Talking the Walk and Walking the Talk: Stanley Hauerwas's Contribution to Theological Ethics.  (Direct link)

صحبت کردن به هنگام راه رفتن و قدم زدن به هنگام صحبت كردن: كمك استنلی هاورواز به اخلاق کلامی


Journal of Medical Ethics

forthcoming articles

  1. E. Goldfarb, J. A. Fromson, T. Gorrindo & R. J. Birnbaum, Enhancing Informed Consent Best Practices: Gaining Patient, Family and Provider Perspectives Using Reverse Simulation.  (Direct link)

بهترین روش‌هاي بهبود رضایت آگاهانه: به دست آوردن دیدگاه بیمار، خانواده و ارائه دهنده، با استفاده از شبیه‌سازی معکوس

  1. D. Schmitz, Terminating Pregnancy After Prenatal Diagnosis--With a Little Help of Professional Ethics?  (Direct link)

سقط جنين پس از تشخیصِ پیش از تولد - با کمی کمک از اخلاق حرفه ای؟

3.      J. G. Berry, P. Ryan, M. S. Gold, A. J. Braunack-Mayer & K. M. Duszynski, A Randomised Controlled Trial to Compare Opt-in and Opt-Out Parental Consent for Childhood Vaccine Safety Surveillance Using Data Linkage.  (Direct link)

آزمايش تصادفی کنترل شده برای مقایسه رضایت والدین در شركت کردن و شركت نکردن برای نظارت واکسن سلامت در دوران کودکی، با استفاده از ارتباط داده‌ها

  1. M. R. Brazier, R. Gillon & J. Harris, Helping Doctors Become Better Doctors: Mary Lobjoit--An Unsung Heroine of Medical Ethics in the UK.  (Direct link)

کمک پزشکان تبدیل به پزشک برتر شد: ماری Lobjoit - قهرمان گمنام اخلاق پزشکی در بریتانیا

  1. H. S. Richardson, Comment on 'a Capacity-Based Approach for Addressing Ancillary-Care Needs: Implications for Research in Resource Limited Settings'.  (Direct link)

حاشيه بر رویکرد مبتنی بر ظرفیت برای بيان نیازهای جنبی مراقبت: پيامدهاي پژوهش در تنظیمات محدود منابع

  1. S. P. Robertson & N. Kerruish, Resolving the Impasse on Predictive Genetic Testing in Minors: Will More Evidence Be the Solution?  (Direct link)

حل و فصل بن بست در آزمون پیش‌بینانه ژنتیکی در کودکان: آیا شواهد بیشتر، راه حل خواهد بود؟

  1. D. Shaw, K. McCluskey, W. Linden & C. Goodall, Reducing the Harmful Effects of Alcohol Misuse: The Ethics of Sobriety Testing in Criminal Justice.  (Direct link)

کاهش اثرات مضر سوء استفاده از الکل: اخلاق تست هشیاری در عدالت کیفری


Journal of Military Ethics

volume 11, issue 1, 2012

  1. Reed Bonadonna, English Mercuries: Soldier Poets in the Age of Shakespeare.  (Direct link)

مركورهاي  انگلیسی: شاعران سرباز در عصر شکسپیر

  1. George M. Clifford, Jus Post Bellum: Foundational Principles and a Proposed Model.  (Direct link)

جورج م. کلیفورد، Jus Post Bellum: اصول بنیادی و مدل ارائه شده

  1. Jai C. Galliott, Uninhabited Aerial Vehicles and the Asymmetry Objection: A Response to Strawser.  (Direct link)

وسایل نقلیه هوایی بي‌سكنه و اعتراض عدم تقارن: پاسخ به   استراوسر

  1. James Turner Johnson, On Giving Birth to a New Organism and Helping to Shape a Discipline: Reflections on the Idea of The journal of Military Ethics and its Relation to Developing Thinking About Ethics and War.  (Direct link)

در مورد به وجود آوردن یک سازوكار جدید و کمک به شکل دادن یک رشته: تأملاتی در اندیشه مجلۀ اخلاق نظامی و ارتباط آن با بسط تفکر در مورد اخلاق و جنگ

  1. Andrew Mumford, Minimum Force Meets Brutality: Detention, Interrogation and Torture in British Counter-Insurgency Campaigns.  (Direct link)

حداقل نیرو در برابر وحشی گری: بازداشت، بازجویی و شکنجه در مبارزات ضد شورش انگلستان

  1. Hadassa A. Noorda, The Islamic Law of War – Justifications and Regulations.  (Direct link)

قانون اسلامیِ جنگ - توجیه و مقررات

  1. Marcus Schulzke, Kant's Categorical Imperative, the Value of Respect, and the Treatment of Women.  (Direct link)

امر مطلق کانت، ارزش احترام و درمان زنان

  1. Jeff Shaw, What is Nanotechnology and Why Does It Matter?  (Direct link)

نانوتکنولوژی چیست و چرا مهم است؟

  1. David Whetham, Morality and War: Can War Be Just in the Twenty-First Century?  (Direct link)

اخلاقيات و جنگ: آيا جنگ در قرن بیست و یکم مي‌تواند عادلانه شود؟


Apr 19th 2012 GMT

Journal of Academic Ethics

forthcoming articles

  1. Chun Hoo Quah, Natalie Stewart & Jason Wai Chow Lee, Attitudes of Business Students' Toward Plagiarism.  (Direct link)

ناتالی استوارت و جیسون وای چولی، نگرش دانش آموزان کسب و کار نسبت به سرقت ادبي (انتحال)

  1. Phillip W. Gray & Sara R. Jordan, Supervisors and Academic Integrity: Supervisors as Exemplars and Mentors.  (Direct link)

سرپرستان و صداقت علمی: ناظران فنی (سوپروایزر) به عنوان نمونه‌ها و مربیان

  1. Iris Jenkel & Jason J. Haen, Influences on Students' Decisions to Report Cheating: A Laboratory Experiment.  (Direct link)

تأثیرات تصمیم گیری دانش آموزان براي گزارش تقلب: یک تجربه آزمایشگاهی

  1. Elizabeth Towell, Kathleen L. McFadden, William C. McCoy & Amy Buhrow, Creating an Interdisciplinary Business Ethics Program.  (Direct link)

ايجاد برنامه اخلاق كسب و كار بين‌رشته‌اي

Journal of Business Ethics

forthcoming articles

1.      Gavin Price & Andries Johannes Walt, Changes in Attitudes Towards Business Ethics Held by Former South African Business Management Students.  (Direct link)

تغییرات در نگرش نسبت به اخلاق کسب و کار برگزار شده توسط دانشجویان سابق مدیریت بازرگانی آفریقاي جنوبي


2.      Joanna Crossman & Hiroko Noma, Sunao as Character: Its Implications for Trust and Intercultural Communication Within Subsidiaries of Japanese Multinationals in Australia.  (Direct link)

Sunao به عنوان کاراکتر: پیامدهای آن برای اعتماد و ارتباط بین فرهنگی در درون شرکت‌های تابعه شرکت‌های چند ملیتی ژاپنی‌ها در استرالیا

 

3.      BaoChun Zhao & ShanShan Xu, Does Consumer Unethical Behavior Relate to Birthplace? Evidence From China.  (Direct link)

آيا رفتار غیر اخلاقی مصرف‌کننده مربوط به محل تولد است؟ شواهد به دست آمده از چین

Apr 18th 2012 GMT

Bioethics

forthcoming articles

  1. Paolo Bellavite, On the Plausibility of  Homeopathic 'Similitude'.  (Direct link)

در مورد معقولیت "شباهت" هومیوپاتيك

  1. Lionel Milgrom & Kate Chatfield, Is Homeopathy Really 'Morally and Ethically Unacceptable'? A Critique of Pure Scientism.  (Direct link)

آيا هومیوپاتی واقعا "از نظر اخلاقی غیر قابل قبول" است؟ نقد علم‌باوري محض

  1. Richard Moskowitz, For Homeopathy: A Practising Physician's Perspective.  (Direct link)

براي هومیوپاتی: چشم انداز یک پزشک شاغل

  1. Irene Sebastian, Homeopathy and Extraordinary Claims – a Response to Smith's Utilitarian Argument.  (Direct link)

هومیوپاتی و ادعاهای فوق العاده - پاسخ به برهان فایده‌گرايي اسمیت

  1. Kevin Smith, Homeopathy is Unscientific and Unethical.  (Direct link)

هومیوپاتی غیرعلمی و غیر اخلاقی

6.      Heather Draper & Tom Sorell, Telecare, Remote Monitoring and Care.  (Direct link)

کاربری، نظارت از راه دور و مراقبت

  1. Tamra Lysaght & Alastair V. Campbell, Broadening the Scope of Debates Around Stem Cell Research.  (Direct link)

گسترش دامنه بحث در اطراف تحقیقات سلول‌های بنیادی

  1. Mark Schweda & Georg Marckmann, How Do We Want to Grow Old? Anti-Ageing-Medicine and the Scope of Public Healthcare in Liberal Democracies.  (Direct link)

چگونه ما می خواهیم به پیري برسيم؟ پزشکی ضد سالمندی و حوزه بهداشت و درمان عمومی در دموکراسی‌هاي لیبرال

  1. Z. Y. L. van & Ruth Walker, Beyond Altruistic and Commercial Contract Motherhood: The Professional Model.  (Direct link)

فراتر از مادر بودن نوع‌دوستانه و قرارداد تجاری: مدل حرفه‌ای

مجله اخلاق(Ethics)/مجلد 122/ شماره 3/ آوريل 2012

----------------- 

http://www.jstor.org/stable/10.1086/662057

The Ubiquity of State-Given Reasons

Mark Schroeder

حضور فراگير دلایل حكومتي

مارك  شرودر

http://www.jstor.org/stable/10.1086/664753

Transmission and the Wrong Kind of Reason

Jonathan Way

انتقال و نوعي دليل خطا

جاناتان وي

 http://www.jstor.org/stable/10.1086/664749

Is Polygamy Inherently Unequal?

Gregg Strauss

آیا چند همسری ذاتا غيرعادلانه است؟

گرگ اشتراوس

 http://www.jstor.org/stable/10.1086/664754

Deontic Cycling and the Structure of Commonsense Morality

Tim Willenken

 چرخشبايامند و ساختار اخلاقيات فهم عرفي

تیم ويلنكن

 http://www.jstor.org/stable/10.1086/664750


  ------------------------------------------------------------------------

بحث و گفتگو


Accountability, Aliens, and Psychopaths: A Reply to Shoemaker

Matthew Talbert

پاسخگویی، بیگانگان، و روانی‌ها(پسيكوپات): پاسخ به شوميكر

ماتيو تالبرت

http://www.jstor.org/stable/10.1086/664751

Attributability, Answerability, and Accountability: In Defense of a Unified Account

Angela M. Smith

ناشي بودن از، پاسخگویی، و مسئوليت و: در دفاع از گزارش يكنواخت

آنجلا ام. اسمیت

http://www.jstor.org/stable/10.1086/664752



  ------------------------------------------------------------------------

Book Reviews

 نقد و بررسي/معرفي کتاب

The Inquiring Mind: On Intellectual Virtue and Virtue Epistemology

by Baehr, Jason

Review by: James A. Montmarquet




ذهن پژوهنده: در مورد فضیلت فکری و معرفت‌شناسی فضیلت



http://www.jstor.org/stable/10.1086/664940


The Practice of Global Citizenship

by Cabrera, Luis

Review by: Nicole Hassoun

تمرین شهروندی جهانی
كابرا، لوييس
بررسی شده توسط: نیکول حسون


http://www.jstor.org/stable/10.1086/664937

Moral Responsibility in Collective Contexts

by Isaacs, Tracy

Review by: Virginia Held

 مسئولیت اخلاقی در زمینه‌های گروهي

ایساکس، تریسی

بررسی شده توسط: ویرجینیا هلد


Human Dignity

by Kateb, George

Review by: Nicholas Wolterstorff

کرامت انسانی

کاتب، جورج

بررسی شده توسط: نیکلاس ولتراستُرف


  http://www.jstor.org/stable/10.1086/664938

Group Agency: The Possibility, Design, and Status of Corporate Agents

by List, Christian; Pettit, Philip

Review by: Bryce Huebner

آژانس گروهي: امکان، طراحی، و وضعیت نمایندگان شرکت‌

لیست، كريستين، پتی، فیلیپ

بررسی شده توسط: برایس هيوبنر

http://www.jstor.org/stable/10.1086/664942

Philosophy of Law

by Marmor, Andrei

Review by: Dan Priel

فلسفه حقوق 

مارمور، آندره

بررسی شده توسط: دن بريل

http://www.jstor.org/stable/10.1086/664943


Immigration and the Constraints of Justice: Between Open Borders and Absolute Sovereignty

by Pevnick, Ryan

  Review by: Shelley Wilcox

مهاجرت و محدودیت‌های عدالت: ميان مرزهاي باز و حاکمیت مطلق

 پونيك، رایان

بررسی شده توسط: شلی ويلكوكس

http://www.jstor.org/stable/10.1086/664936


Oxford Studies in Metaethics, Vol. 6

by Shafer-Landau, Russ

Review by: Alex Silk

مطالعات آکسفورد در فرااخلاق، جلد 6

شافر- لاندا، راس

بررسی شده توسط: الکس سيلك

http://www.jstor.org/stable/10.1086/664994

Motive and Rightness

by Sverdlik, Steven

Review by: Liezl van Zyl

انگیزه و درستی

اسوردليك، استیون

بررسی شده توسط: ليزل ون زيل

http://www.jstor.org/stable/10.1086/665615

Reconstructing Rawls: The Kantian Foundations of Justice as Fairness

by Taylor, Robert S.

Review by: Catherine Galko Campbell

بازسازی راولز: مبانی کانتی عدالت به مثابه انصاف

تیلور، رابرت اس.

بررسی شده توسط: کاترین گالكو کمپبل

Nature, Reason, and the Good Life: Ethics for Human Beings

by Teichmann, Roger

Review by: John Hacker-Wright

طبیعت، عقل، و زندگی خوب: اخلاق برای موجودات بشري

تيچمن، راجر

بررسی شده توسط: جان هکر-رایت

http://www.jstor.org/stable/10.1086/664939

The Immorality of Punishment

by Zimmerman, Michael J

Review by: Chad Flanders

جنبۀ غيراخلاقي مجازات

زیمرمن، مایکل جي

بررسی شده توسط: فلاندر چاد

http://www.jstor.org/stable/10.1086/664941

منتشره توسط: انتشارات دانشگاه شيكاگو


---------------

مطالب مرتبط

Ethics، مجلد 122 ، شماره 2، ژانویه 2012


طرحي براي تدوين نظام اخلاقي مولانا


سخنراني مصطفي ملكيان با موضوع «طرحي براي تدوين نظام اخلاقي مولانا» در همايشي از ويژه برنامه‌‌هاي موسسه «سروش مولانا» پيرامون احوال و انديشه‌هاي مولانا، بدين قرار است:

در ارتباط با اين بحث مي‌توان به بازنگري سنت فرهنگي مراجعه كرد. سنت فرهنگي هر جامعه‌اي مدام نياز به رجوع، بازنگري و تفسير مجدد دارد. اين بازنگري دو دليل دارد: اول آنكه بايد ديد در سنت فرهنگي جامعه ما هنوز چه چيزهايي ماندني‌اند و چه چيزهايي رفتني. اولين خاصيت اين بازنگري آن است كه ماندني‌هاي فرهنگ را از رفتني‌هاي آن تفكيك مي‌كند. بنابراين نظر، چيزهايي وجود دارد كه جزو فرهنگ ما بوده‌اند اما اكنون فقط به درد مورخان فرهنگ مي‌خورد، اما چيزهايي است كه در فرهنگ ما حاضر بوده‌اند اما به درد خود ما مي‌خورند نه به درد مورخان. دومين سود اين بازنگري آن است كه در اين بازنگري سوالات روزگار خودمان را با متون روزگاران گذشته ارزيابي مي‌كنیم. سوال جديد را از متن و متفكر كهن پرسيدن آثار و نتايج مثبتي مي‌تواند داشته باشد. وقتي از متفكري مي‌پرسيم «زندگي اخلاقي چه نوع زندگي‌ای است» اين متفكر بايد به هفت سوال پاسخ دهد. هر كدام از اين هفت قسمت بر قسمت بعدي ترتب دارد و مقدمه‌اي است براي قسمت بعدي، نوعي تقدم و تأخر منطقي بين اين هفت سوال وجود دارد. اين هفت سوال را نه‌تنها از مولانا كه از هر متفكري مي‌توان پرسيد

1. اخلاقي بودن يعني چه؟

چه كسي اگر چگونه زندگي كند، زندگي‌اش اخلاقي است؟ جواب اين سوال متوقف بر اين است كه ما اخلاق را از ديگر منابع هنجارگذار جامعه جدا كنيم. در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه از خاستگاه‌هاي مختلفي فرمان و حكم مي‌شنويم. در جامعه هنجارگذارهاي فراواني وجود دارد. از جمله اين هنجارگذارها مي‌توان به اخلاق، حقوق، دين و مذهب، عرف و عادات و رسوم اجتماعي، مصلحت‌انديشي و احكام زيبايي‌شناختي اشاره كرد. هيچ‌كسي وجود ندارد كه كوچك‌ترين كار ارادي انجام دهد مگر اينكه از يكي از اين منابع هنجارگذار فرمان‌پذيري كند. در اينجا اين سوال مطرح مي‌شود كه من وقتي چگونه زندگي كنم اخلاقي هستم؟ آيا صرف شهروند خوب بودن به معناي انسان اخلاقي بودن است؟

2. چرا بايد اخلاقي باشيم؟

چه دليلي براي الزام به اخلاقي بودن وجود دارد؟ اگر بپذيريم كه امتياز انسان بر حيوان عقلانيت است و اگر قبول كنيم يكي از انواع عقلانيتي كه انسان بايد داشته باشد، عقلانيت عملي است و همچنين اگر بپذيريم كه معني عقلانيت عملي اين است كه كاري انجام ندهيم كه هزينه‌اش بيش از سودش باشد، در اينجا اخلاقي زندگي كردن كار است و اگر اين كار عقلاني باشد، بايد هزينه‌اش بيشتر از سودش نباشد. به ميزاني كه اخلاقي زندگي مي‌كنيم به ثروت، قدرت، جاه، مقام و حيثيت اجتماعي، و محبوبيت خود ضربه مي‌زنيم. كسي كه به ضوابط اخلاقي التزام دارد به ميزاني كه التزامش مؤكدتر، دقيق‌تر و عميق‌تر شود، به اين ميزان به ثروت، قدرت، جاه، و ... لطمه مي‌زند. به ميزاني كه اخلاقي زندگي مي‌كنيم هزينه مي‌دهيم. هزينه‌ها مشخص هستند، اما سودش چيست؟ سود بايد بر هزينه بچربد. چون اگر سود اخلاقي زيستن بر هزينه نچربد، اخلاقي زيستن عقلاني زيستن نيست. هر متفكري بايد نشان دهد كه هزينه‌ها از سود كمتر است و الا سخني كه برخي در طول تاريخ گفته‌اند كه اخلاقيان سفيهان و احمقان جهانند كه اخلاقي زندگي مي‌كنند در مورد ما صادق خواهد بود.

3. احكام اخلاقي را از كجا تشخيص دهيم؟

چه حكمي اخلاقي و چه حكمي غيراخلاقي است؟ اين سوال، سوالي معرفت‌شناختي است. عقل، وجدان، شعور اخلاقي و افكار عمومي از جمله منابعي هستند كه در پاسخ به اين پرسش ذكر مي‌شوند. برخي هم فراتر از اين رفته‌اند و از نقش قرارداد در تعيين احكام اخلاقي سخن گفته‌اند. در پاسخ به اين سوال سه نظريه وجود دارد

i. نظريه‌اي كه اين منبع معرفت شناختي را در عالم انساني جست‌وجو مي‌كند.

ii. نظريه فوق انساني؛

iii. نظريه دون انساني.

4. چگونه اخلاقي زندگي كنيم؟

براي گذراندن زندگي خوب بايد خوراك بخوريم. از كجا بدانيم كدام خوراك بهتر و كدام بدتر است و كدام خوراك با ديگري سازگارتر؟ به اعتقاد برخي، اگر بخواهيم ببينيم چگونه اخلاقي زندگي كنيم، بايد به آثار و نتايج عملكردمان رجوع كنيم. اگر آثار عملكردمان خوب باشد، اخلاقي هستيم و اگر آثار عملكردمان بد، غيراخلاقي هستيم. برخي ديگر معتقدند كه به آثار و نتايج نبايد توجه داشت. به اعتقاد اين گروه يك سلسله ضوابطي وجود دارد كه بايد انجام دهيم و ديگر مهم نيست چه آثاري داشته باشد. مثلا اخلاقي بودن به اين است كه راست بگويي، متكبر نباشي و... . بنا بر اين نظر، آثار و نتايج اعمال چندان مهم نيست. برخي ديگر به نيات و درونيات معتقدند. نيت‌ها و مقاصد و اهداف و خواسته‌ها، اخلاقي بودن را تعيين مي‌كنند. به تعبير ديگر آيا بايد به عمل نگاه كرد يا به پس از عمل، يا به پيش از عمل. از ميان اين سه مورد بايد يكي را انتخاب كرد. در فرهنگ ما انتخاب ميان اين سه مورد سردرگمي و ناسازگاري به بار مي‌آورد. مولانا از كساني است كه فقط به نيات توجه دارد. از اين سه نظر سه مكتب بيرون مي‌آيد:

1) مكتب وظيفه‌نگري كه معتقد به خود عمل است؛

2) مكتب نتيجه‌نگري كه معتقد به آثار و نتايج عمل است؛

3) مكتب فضيلت‌نگري كه معتقد به نيات است. مولانا در اين ميان، فضيلت‌نگر است.

5. موانع اخلاقي بودن چيست؟

در طول تاريخ كم نيستند افرادي كه مي‌خواستند اخلاقي باشند. موانع اخلاقي بودن به موانع نظري و عملي تقسيم مي‌شود. موانع نظري به اين معناست كه رأي درست يا نادرست انسان مانع اخلاقي زيستن مي‌شود. موانع عملي به اين معناست كه آراي ما مانع اخلاقي زيستن ما نيستند، بلكه مشكلات عملي در اين راه وجود دارد. مشكلات نظري عبارتند از:

1) نسبي‌انگاري اخلاقي؛

2) شكاكيت اخلاقي؛

3) نهيليسم اخلاقي.

مشكلات عملي عبارتند از:

1) خودگزيني يا حب ذات (مولانا بر آن بسيار تاكيد مي‌كند)؛

2) مختار بودن و نبودن (هرچه ميزان اختيار من كمتر شود مانع اخلاقي براي اخلاقي زيستن پديد مي‌آيد)؛

3) مشاهده اخلاقي نزيستن ديگران

6. چه چيزهايي به اخلاقي بودن كمك مي‌كند؟

در پاسخ به اين سوال برخي به عوامل لاهوتي اشاره دارند و معتقد به شاهد بودن خداوند بر اعمال خود هستند و برخي از اعتقاد به زندگي پس از مرگ سخن گفته‌اند. مولانا بر هر دو نظر تاكيد مي‌كند. از عوامل ناسوتي مي‌توان از احساس تنهايي عميق نام برد. هرچه انسان احساس تنهايي بيشتري كند، اخلاقي زيستن او بيشتر مي‌شود. عامل ناسوتي ديگر ناپايداري روابط انساني است. اگر انسان هرچه بيشتر به ناپايداري روابط انساني باور داشته باشد، بيشتر اخلاقي زندگي خواهد كرد. عامل بعدي زود از ياد رفتن از خاطرهاست. اگر انسان بداند كه زود از ياد خواهد رفت، اخلاقي‌تر زندگي خواهد كرد. بودا مي‌گويد: نقشي كه بر ذهن ديگران از توست به اندازه نقش ريگي است كه در آب مي‌افتد. 7. چگونه ديگران را اخلاقي كنيم؟ در پاسخ به اين پرسش دو جواب مي‌توان داد: يكي از موانع اخلاقي زيستن انسان آن است كه ديگران اخلاقي نيستند. پس اگر ديگري را اخلاقي كنيم، يكي از اين موانع را برداشته‌ايم. مورد ديگر عبارت است از اينكه بخشي از بودن من بسته به آن است كه ديگري را اخلاقي كنم. بخشي از وظايف اخلاقي من اصلاح ديگران است. در پاسخ به اين سوال چند راه‌حل وجود دارد:

الف) اولين راه‌حل كه مولانا هم بر آن تاكيد مي‌كند آن است كه انتقال اخلاقي بودن از فردي به فرد ديگر آن است كه آن فرد خودش كاملا اخلاقي باشد. اين نوع انتقال را، انتقال از طريق اسوه اخلاقي مي‌ناميم. هرچه انسان اخلاقي‌تر شود، ديگران چه بخواهند و چه نخواهند اخلاقي مي‌شوند. گويي اخلاقي بودن يك نوع سلامت واگيردار است.

ب) كانت تنها راه انتقال اخلاق به ديگري را عقلانيت مي‌داند. انسان هرچه عقلاني‌تر شود، خواه‌ناخواه اخلاقي‌تر مي‌شود. در تربيت و انتقال اخلاق نزد كانت، اسوه جايگاهي ندارد.

پ) مورد سوم، ايجاد نوعي ساختار اجتماعي است كه هزينه‌هاي اخلاقي در آن كمتر شود. اين مورد، موردي اجتماعي و نهادي است و نه فردی. بسياري از متفكران ليبرال بر اين مورد تاكيد دارند. در دوران باستان ارسطو مبدع اين راي بود. وي مي‌گويد اخلاق از سياست مي‌گذرد. يعني اگر سياست درستي در جامعه اعمال شود، مردم اخلاقي‌تر زندگي مي‌كنند. امروزه مي‌گويند اگر انسان‌ها اخلاقي‌تر زندگي كنند نهادهاي سياسي هم سالم‌تر خواهند شد. ارسطو عكس اين قضيه را مطرح مي‌كرد. وي بر اين باور بود كه هرچه نهادهاي سياسي سالم‌تر شوند، مردم اخلاقي‌تر زندگي خواهند كرد. اگر قرار است از مولانا استفاده عملي كنيم، بايد از مولانا پرسيد زندگي خوب [یعنی زندگی اخلاقی]، زندگي خوش [یعنی زندگی سرشار از لذت] و زندگي معنادار يعني چه؟

-----------------

مطالب مرتبط:

حاصل ایام (آراء اخلاقي استاد ملكيان)

حاصل ایام (آراء اخلاقي استاد ملكيان)


حاصل ایام




گفتگو از محمود مقدسي
ای نسخه‌ی نامه الاهی که تویی
وی آینه‌ی جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی


یادآوری: افزوده های داخل [قلاب] برای روشن شدن سخنان آقای ملکیان، از منابع دیگر افزوده شده‌اند و در توضیح مفاهیم تلاش شده است که مبتنی بر نظرات و اصطلاحات ایشان باشد.

سؤال: اگر ممکن است حاصل تجربیات و مطالعات خودتان در باب چگونه زیستن را بیان کنید؟
پیش از شروع گفتگو کمی تأمل کردم که اگر از کجا شروع کنم، بهتر خواهد بود؛ ولی به نتیجه‌‏ی قطعی‌‏ای نرسیدم. در هر صورت چند نکته را عرض می‏کنم. به نظر من مهم این است که جواب این سوال را خود شما برای خودتان تعیین کنید.


نخست اینکه به عقیده من اینکه شخص سنخ روانی خودش را تشخیص بدهد بسیار مهم است. سنخ روانی را می‏توان از راه نظریه‏های شخصیت که در روانشناسی وجود دارد یا از راه رجوع به کهن الگوها تشخیص داد. در رجوع به کهن الگوها در پی تشخیص این امر هستیم که من در میان کهن الگوهای جهان بیشترین شباهت را به کدام کهن الگو دارم. در روزگار ما بطور معمول از یکی از این دو راه سنخ شخصیتی را تشخیص می‏دهند. حال‏آنکه به نظر من در نظام‏های عرفانی سابق و در ادیان شرقی راه‏های خودشناسی با این راه‏ها متفاوت بود. تاکید می کنم منظور نظر ما در این گفتگو خودشناسی (self-knowledge) است و نه انسان‌شناسی [خود شناسی ناظر به تک تک افراد انسان است و هر شخص باید در مورد خودش این کار را انجام دهد. خودشناسی شناخت هر شخص است از استعدادها، کمالات، کاستی¬ها، احساسات، افکار، امیال و خواسته‌های خودش؛ و در یک کلمه شناختی است که هر فرد از همه امور درونی و ابعاد فردی خودش دارد. پس به تعداد انسان‌ها خودشناسی وجود دارد و خودشناسی هر شخص از خودشناسی شخص دیگر متفاوت است. اما انسان‌شناسی رشته‌ای فلسفی است که به شناخت «انسان بما هو انسان» می‌پردازد. در انسان‌شناسی میخواهند انسانِ کلی و انتزاعی را بشناسند نه انسانهای عینی و واقعی و انضمامی را. در انسان شناسی فلسفی هیچ شخص خاص انسانی شناخته نمی‌شود]. در ادامه خواهم گفت که چرا خودشناسی مهم است.
در آن قسمتی از روانشناسی که به آن روانشناسی انگیزش، هیجان و شخصیت می گویند (معمولا این سه را با هم ذیل یک مبحث قرار می‏دهند) نظریه های شخصیتی مختلفی وجود دارد که روان‌شناسان عرضه کرده اند. بر اساس این نظریه ‏ها یک سلسله آزمون ها، پرسش نامه ها و امثال ذلک طرح‏ریزی شده‏اند که با دقت در آنها شخص می‏تواند ویژگی‏های برسازنده شخصیت خود را بشناسد.
راه دوم خودشناسی در روزگار ما رجوع به مبحث کهن‌الگوها است؛ اعم از کهن‌الگوهای یونگی [کارل یونگ روانشناس سوئیسی که از او آثار مختلفی به فارسی ترجمه شده است و مبحث کهن الگوها را می‌توان در آثار وی پی گرفت. آستان قدس رضوی از مجموعه آثار یونگ چند جلد منتشر کرده است. دیگر آثار ترجمه شده از وی و درباره وی را در سایت آدینه بوک ببینید.] و دیگر کهن الگوهایی که بعد از یونگ ظاهر شد. [کهن‌الگو برابرنهاده فارسی آرکیتایپ (archetype): مثل اعلا، نمونه کاملِ هر نوع؛ در روان‌شناسی یونگ به مجموعه اندیشه‌ها و تصوراتی گفته می‌شود که به صورت موروثی و ناآگاهانه، ناخودآگاه جمعی بشر را شکل داده‌اند.] بر اساس این نظریه هر شخص دارای مجموعه‏ای از کهن الگوهاست که در وجدان جمعی بشر وجود دارد. مهم این است که ببینیم مثلا از میان 12 کهن الگوی بزرگ [آوردن اسامی این 12 الگو (آنیما، آنیموس، سایه، خود، پرسونا و ...) چیزی دستگیر شما خواننده عزیز نخواهد کرد و باید به کتب روان‌شناسی و خودشناسی یا سایت‌ها و وبلاگ‌های مرتبط مراجعه بفرمایید. در ایران حتی کارگاه‌هایی برای آموزش این 12 الگو و خودشناسی بر اساس آن، تشکیل می‌شود که بر روی اینترنت قابل پیگیری است.]، مؤلفه‌های چه کهن‌الگویی در فرد غالب است و پس از آن کدام کهن الگو در مرتبه‏ی دوم قرار می‏گیرد و کدام در رتبه‏ی سوم تا برسیم به دوازدهم. وقتی کهن الگوی غالب شخص تمیز داده شد، می‏توان گفت فرد به خودشناسی رسیده است. دوباره بر اولین نکته یعنی اهمیت فراوان تشخیص خود و خودشناسی تاکید می‏کنم.
اهمیت این امر چه درست و چه نادرست برای خود من بسیار واضح است (با توجه به اینکه میان وضوح  و صدق فاصله است). حال، طریق وصول به این مطلوب یکی از دو راه معمول در روزگار ما باشد و یا یکی از راه‏هایی که عارفان سابق و ادیان شرقی پیشنهاد می‏کردند. من نمی‏توانم در مورد راه‏های پیشنهادی عرفای سابق و ادیان شرقی داوری کنم، ولی در رابطه با دو راه دیگر می دانم روش‌هایی هستند که به خوبی پاسخگو خواهند بود. [در مورد روش عارفان سابق و ادیان شرقی، استاد ملکیان در درسگفتارهای ایمان و تعقل (جزوه منتشره دانشگاه ادیان و مذاهب موجود در کتابخانه این دانشگاه) به سنخ‌شناسی مطرح در آیین هندو و آیین بودا (یُگَه‌ها) اشاراتی دارند. ایشان در آنجا کن ویلبر Ken Wilber را بزرگترین سنخ‌شناس روزگار ما معرفی می¬کند. هیچ یک از آثار کن ویلبر به فارسی ترجمه نشده است.]
اهمیت این خودشناسی ای که گفتم به یکی از این دو یا سه راه صورت می گیرد در این است که  شخصی که خود را می‏شناسد،  به سراغ آن شیوه‏ی زندگی‏ای می‏رود که با این خود تناسب دارد و خود در نسبت با آن شیوه زیست قرار و آرام دارد؛ البته قرار و آرامی که در این جهان امکان پذیر است. زیرا وجوه تراژیکی در زندگی وجود دارد که قرار را از هرکسی می‏رباید و همه را به یک مقدار محروم از آرامش می‏کند، ولی فارغ از آن وجوه تراژیک زندگی که اختصاص به فلان یا بهمان شخص ندارد و در همه هست، میزانی از آرامش قابل دست یافتن است که می توان آن را آرامش ممکن نامید. آرامش ممکن به نظر من از این طریق بدست می آید. باور کنید که من وقتی فهمیدم در آن کهن الگوها به کدام کهن الگو تعلق دارم و طرز زندگیِ متعلق به آن کهن الگو را شناختم، به صورت محسوسی آرامشم بیشتر شده است. چون فهمیدم من به سراغ طرز زندگی هایی می رفته ام که با یک کهن الگوی دیگری سازگاری داشته اند و می دیدم که انگار جا نمی افتم و گویی آنجا برای من یا بیش از حد تنگ است و یا بیش از حد گشاد. این است که بر روی این نکته اول خیلی تاکید دارم که شما باید یک همچین کاری را برای خودتان انجام بدهید.

(سوال : لطفا منبع یا کتابی هم در این باره معرفی نمایید.
پاسخ : برای اولی، بهترین کتاب در زبان فارسی، کتاب نظریه های شخصیت است از شولتز ( نظریه های شخصیت، مولف : دوان شولتز، مترجمان : یوسف کریمی، فرهاد جمهری و ...، نشر ارسباران). و برای دومی، زندگی برازنده من بهترین کتاب است. البته من هیچ یک از این کتاب ها را از لحاظ ترجمه شان نمی پسندم ولی به هرحال خود کتاب ها بهترین هایند. واقعا هر دوشان کتاب های عالی ای هستند. زندگی برازنده ی من را آقای کاوه نیری ترجمه کرده و انتشارات ماز انتشار داده است. این کتاب بر اساس نظر معروف دو خانم روانشناس آمریکایی نوشته شده است که با هم پرسش نامه ای تنظیم کرده اند و سالهاست که بر اساس کهن الگوهای دوازده گانه، اشخاص را به خودشان می شناسانند.
)
نکته دوم را پیش از این در درس‌ها و گفته هایم گفته ام و حتما شنیده اید و برایتان مکرر است، ولی در عین حال چون بر آن بسیار مصرّم دوباره بر آن تاکید می‏کنم. ما باید همیشه از خودمان بپرسیم که آیا طرز زندگی ای هست که با در پیش گرفتن آن، چه خدا و زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد و چه خدا و زندگی پس از مرگ وجود نداشته باشد، زیان نکنیم؟ اگر هست، چرا سراغ آن دو راز بزرگ برویم که در نهایت نمی توان در بابشان به قطعیت رسید؛ مرادم سوال از اینکه خدا هست یا نه و آیا زندگی پس از مرگ هست یا نه است. مگر اینکه کسی بتواند استدلالی اقامه بکند بر اینکه طرز زندگی‌ای نیست و وجود ندارد که آن طرز زندگی اگر خدا وجود داشته باشد و اگر خدا وجود نداشته باشد و اگر زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد و اگر زندگی پس از مرگ وجود نداشته باشد، در هر چهار شِقِ متصور (چهار شِق [= صورت، حالت] متصور است چرا که این دو مسئله به هم بستگی ندارند)، زیانی در این زندگی وجود نداشته باشد. اگر کسی بگوید دلیلی دارم که چنین طرز زندگی ای وجود ندارد، به این معناست که ناچاریم از کوشش برای پی بردن به پاسخ آن دو سوال بزرگ. من شخصا عقیده ام بر این است که یک چنین طرز زندگی ای وجود دارد. بنابراین ما می توانیم بدون اینکه سراغ آن دو راز برویم، طرز زندگی ای در پیش بگیریم که در آن، در هر حال زیان نکرده باشیم. و آن طرز زندگی چنانکه همیشه گفته‏ام به نظر من سه مولفه و به یک معنا دو مولفه دارد. این دو تا را به ترتیب اهمیت می‌گویم که اگر تعارضی پیدا کردند، بدانیم کدام یک را باید بر دیگری ترجیح داد:
1.    خوبیِ زندگی
2.    خوشیِ زندگی

مرادم از خوبی زندگی، زندگی کردن بر اساس موازین اخلاقی ای است که وجدانمان به ما القا می‌کند و مرادم از خوشیِ زندگی در پیش گرفتن یک زندگی لذت‌بخش است. یعنی اول حاکمیت اصلِ وظیفه است [وظیفه ما در زندگی چیست؟] و دوم حاکمیتِ اصل لذت[از چه چیزهایی لذت می‌بریم؟]. البته به عقیده من هنگامی که میان آن دو تعارض پیش می‏آید باید خوبی را بر خوشی مقدم دانست. اگر در زندگی به دنبال این دو برویم همان استدلال راسلی [منسوب به برتراند راسل فیلسوف ملحد بریتانیایی؛ از او پرسیدند اگر از دنیا رفتی و خدا و قیامتی بود چه میکنی؟ گفت اگر خدا عادل باشد مشکلی ندارم چون بر اساس فهم و عقل‌ام عمل کرده‌ام و خدای عادل نمی‌تواند بیش از توان و درک عقلی‌ام از من تکلیف بخواهد] می‌شود که دیگر تکرارش نمی‌کنم مبنی بر اینکه اگر خدا و زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد ما زیان نکرده‌ایم و اگر خدا و زندگی پس از مرگ هم وجود نداشته باشد، زیانی نکرده ایم.

سوال : به نظر می رسد صرفا برای برخی سنخ های روانی ممکن است که خوبی و خوشی زندگی با هم هم‌راستا باشند و اینکه خوبی زندگی نیاز به بنیان متافیزیکی نداشته باشد. یعنی امر اخلاقی نیاز به بنیان متافیزیکی نداشته باشد یا حتی خوشی فرد نیاز به بنیان متافیزیکی نداشته باشد.


پاسخ
: ببینید، اولا به نظر من برای هر سنخ روانی، گاه خوبی زندگی و خوشی زندگی با هم ناسازگاری دارند. از آن نظر می‌گفتم عِندَ التعارض [یعنی هنگام تعارض خوبی با خوشی] کدام را باید به کدام ترجیح داد. همیشه به نظرم در زندگی، رویدادها و اوضاعی پیش می‌آید که واقعا خوبی زندگی با خوشی آن نمی خواند و باید یکی را فدای دیگری کرد.که من معتقدم اگر کسی دغدغه اش این است که خدا و زندگی پس از مرگ وجود دارد یا ندارد، آنگاه از باب احتیاط و مصلحت‌اندیشی، حتما باید خوشی زندگی را فدای خوبی زندگی کند. این است که آن احتیاط را اقتضا می‌کند.
اما درباره‏ی نکته‌ی دومی که فرمودید «ولی خوبی زندگی بر بنیان های متافیزیکی اتکا دارد»، اگر مراد شما ترانس فیزیک باشد [یعنی امور ماورای طبیعت]، سخن شما را اصلا قبول ندارم چون دارم طرز زندگی ای را پیشنهاد می کنم که با بود و نبود امور ترانس فیزیک و ماورای طبیعت، با هر دو سازگار باشد. اما اگر مراد شما متافیزیک به معنای دقیق کلمه یعنی امور عامه‌ی فلسفه است، این را قبول می‌کنم که اخلاق بر بعضی از این امور مابعدالطبیعی ابتنا دارد [تفاوت اصطلاح ترانس‌فیزیک با متافیزیک: در تقسیم هستی شناسانه هستی تقسیم می‌شود به فیزیک یعنی طبیعت و ترانس‌فیزیک یعنی ساحت یا ساحتهایی ورای این عالم طبیعت. پس ترانس فیزیک یک اصطلاح آنتولوژیک و وجودشناسانه است. اما متافیزیک یا مابعدالطبیعه تحلیل فلسفی و عقلی امور جهان است و از این جهت در مقابل مثلا علم تجربی قرار میگیرد که شناخت تجربی جهان است. پس متافیزیک اصطلاحی معرفت‌شناسانه است و به اشاره به برخی از معارف و علوم ما دارد، نه به عوالمی یا وجوداتی در عالَم هستی]. اما مسئله بر سر این است که همان به دنبال خوبی رفتن یعنی اگر وقتی تحقیق در باب اینکه زندگی خوب چیست، توقف دارد بر این که من یک مسئله‌ی مابعدالطبیعی را حل کنم، سراغ آن مسئله‌ی مابعدالطبیعی هم بروم. به تعبیر دیگر، اخلاقی زیستن یکی به این است که به احکام مکشوف شده ی اخلاقی عمل کنیم و دیگر اینکه احکامی را که نمی دانم آیا احکام اخلاقی اند یا نه، بروم و ببینم آیا احکام اخلاق اند یا نه. در این حالت هم دارم زندگی اخلاقی می کنم. منتها در این قسمت از زندگی دارم اخلاق باور را اعمال می کنم. بنابراین اگر روزی شما فهمیدید که یک مسئله‌ی اخلاقی توقف دارد بر حل یک مسئله ی مابعدالطبیعی، وقتی سراغ حل آن مسئله‌ی مابعدالطبیعی هم می روید، دارید زندگی اخلاقی می‌کنید. بنابراین آن سودی که می‌گفتم در زندگی اخلاقی در تمام آن شقوق چهارگانه متصور است، شامل حال شما هم خواهد شد. چون واقعا دارید تلاشی اخلاقی می‌کنید. مخصوصا با توجه به این نکته که من خودم به اخلاق فضیلت معتقدم، بر این باورم که اخلاقی زیستن یعنی تلاش برای اخلاقی زیستن. هر که تلاش می کند اخلاقی زندگی کند دارد زندگی اخلاقی می کند.
نکته‌ی سوم این است که ممکن است من خوب زندگی کنم، خوش هم زندگی کنم ولی دغدغه های نظری دارم. اصلا می خواهم ببینم زندگی پس از مرگ هست یا نه. حالا هم دارم به خوبی زندگی می کنم و هم دارم به خوشی زندگی می‌کنم ...

سوال: به عقیده من این دغدغه‌ها، دغدغه‌هایی صرفا نظری نیستند. به ویژه وقتی مسئله‌ی مرگ را به این دغدغه ها می افزاییم، آمیختگی آنها با زندگی پررنگ‌تر می شود؛ و یا وقتی حیرت ناشی از مواجهه با عظمت کیهان یا شگفت انگیز بودن هستی بما هو هستی، یعنی حیرت‌زا بودن همین که هستیم و هستی ای که هست، را در نظر می‏آوریم تأثرات و تبعات عملی آنها آنقدر پررنگ است که نمی‌توان آنها را دغدغه های صرفا نظری دانست. شاید در معنای واژه ی نظری با هم اختلاف داریم.


پاسخ : پس بگذارید واژه نظری را تعریف کنم. شناخت نظری به شناختی می گویم که در آن، شناخت فقط برای خود شناخت محل توجه است نه شناخت برای دگرگون‌سازی. عمل همیشه نوعی دگرگون‌سازی است. امکان ندارد شما عمل داشته باشید و دگرگون سازی نداشته باشید. من مرادم از شناخت نظری، شناخت برای شناخت است که در عمل هیچ اثری نمی گذارد ولی آدم از یکی از واقعیت های جهان هستی باخبر شده است. من این را می‌گویم شناخت نظری و دغدغه نظری، در مقابل شناخت عملی و دغدغه عملی؛ که شناخت‌هایی هستند که اقتضای دگرگون سازی دارند یعنی در عمل ما مؤثرند.
اگر تعیین مرادم از نظر به این صورت باشد عرضم این است که به عقیده من نفس این که آیا ما به سراغ دغدغه های صرفا نظری خودمان هم باید برویم یا نه پاسخ اخلاقی می خواهد. دغدغه های نظری بی نهایتند به معنای دقیق کلمه و بنابراین ما نمی توانیم همه دغدغه های نظری‌مان را فرو بنشانیم. توانش را نداریم؛ عمرمان، نیروها و امکانات جبلی و استعدادهایمان کفاف پرداختن به همه سؤالات نظری را نمی دهد. وقتی کفاف نمی دهد باید گزینشی عمل کنیم و وقتی می خواهیم گزینشی عمل کنیم باید ببینیم این گزینش بر چه اساسی باید صورت بگیرد. من معتقدم اخلاق می گوید آنهایی را به دنبالشان برو که حتما در عملت موثرند، آنهایی که در عملت موثر نیستند به تو ربطی ندارند. خیلی چیزها هستند که مهمند ولی در عمل من موثر نیستند. به این دلیل است که من فکر می کنم که ما نمی توانیم بگوییم بروید به دنبال شناخت هستی فقط برای شناخت هستی.

سوال : پس به نظر شما مولفه اضطرار است که باید مسیر حرکت معرفتی ما را تعیین کند و نه کنجکاوی؟

پاسخ:
بله، من خودم اگر بنا بود کنجکاوی ام را پیگیری کنم، هیچ چیز به اندازه زیست شناسی، کنجکاوی ام را بر نمی انگیزد. ولی در عین حال اصلا و ابدا به سراغ این رشته نرفته ام و نمی روم، به خاطر همان که به تعبیر خوب شما، انگار سائق و رانه ام اضطرار است و نه کنجکاوی صرف.
نکته چهارم اینکه : من خودم به این نتیجه رسیده ام (و نمی‏دانم تا چه حد قابل تعمیم است به کسانی که غیر از من هستند) من به این نتیجه رسیده‏‌ام که لبّ جهان بینی قابل دفاع، جهان‏‌نگری ابوالعلای معرّی است. در فرهنگ ما عمر خیام نماینده این جهان‏‌نگری است. عمر خیام شدیدا تحت تاثیر ابوالعلای معرّی بود و خیلی با آثار او ممارست داشت. به نظرم این جهان نگری چهار عنصر دارد:
اولین عنصرش این است که در جهان راز هست اما به جهت اینکه راز است، تو نباید به آن بپردازی. وگرنه به آنهایی که مسئله اند هم نمی توانی بپردازی. یعنی اگر رفتی سراغ راز، راز بذاته و به حکم طبیعتش گشوده نخواهد شد، ولی  باعث می شود تمام امکانهایی که در اختیار داشتی و می توانستی به کمک آنها مسائل زندگی ات را حل کنی را هم از دست می دهی. مثل بزی که به جای اینکه همه امکاناتش را صرف پیدا کردن راهی برای دور زدن کوه کند مدام با شاخش می زند توی کوه. در نهایت شاخ های خودش می شکند و آخرش هم پشت کوه مانده و نتوانسته به آن طرف کوه برود. ولی اگر توانش را جمع می کرد و دور می زد، ممکن بود بتواند به آنطرف کوه برسد. [برای تفاوت راز و مسئله رجوع کنید به کتاب گابریل مارسل ترجمه مصطفی ملکیان]

سوال : به عقیده من یک جوان، حتی اگر قوای معرفتی اش هم به پذیرش این جهان بینی نزدیک و مایل باشد، نمی‏تواند این موضوع را بپذیرد. یعنی نمی‏تواند بپذیرد که نباید به راز پرداخت یا اینکه این راز شناختنی نیست. به تعبیر دیگر، جوان گمان می کند در آن تمثیل، با کوبیدن شاخ به کوه، هنوز راهی برای از میان برداشتن مانع وجود دارد.

پاسخ
: من در ابتدا هم گفتم در اینکه این رویکرد قابل تعمیم به دیگران هست یا نه شک دارم. ببینید من این موضوع را برای خودم چطور معنا می کنم. من به عنوان مصطفی دارم با شما صحبت می کنم و نه به عنوان یک معلم فلسفه. می‏دانید چه چیز باعث می شود که من ِ مصطفی مؤلفه اول این جهان بینی را در خودم تمکین کنم و تسلیم آن بشوم؟ من همیشه با خودم می گویم مصطفی تو از افلاطون بزرگ تر نیستی، این را بپذیر. تو از بودا بیشتر نیستی، این را بپذیر. تو از کنفوسیوس حکیم تر نیستی، بپذیر. تو از لائوتسو، بزرگ تر نیستی، این را بپذیر. بعد می گویم اینها گفته اند که این مطالب رازند. اگر عقول اینها راه به جایی نبرده، اقتضای واقعیت پذیری تو این است که بگویی من هم نمی توانم. ممکن است جوان نتواند این کار را بکند چون ممکن است اینطور فکر کند که من نخستین کسی هستم که در تاریخ به این مطلب پی می برم.

سوال : اگر اعتقاد داشته باشیم که حقیقت انفسی است و نه آفاقی، هر شخصی با مختصات روانی خودش و زمانه ای که در آن زندگی می کند، می تواند امید به شناخت این رازها داشته باشد. اگر حقیقت انفسی بوده و به تعبیری غیر قابل روایت کردن باشد، آنگاه بودا و کنفوسیوس و ... هم راست می گفته اند. ممکن است آنها به این حقیقت انفسی دست یافته باشند و نتوانسته باشند گزارش یا روایتی از آن به‏دست بدهند یا اینکه ممکن است به آن دست نیافته باشند. ولی همین که حقیقت انفسی است یعنی هر فردی امکان مواجهه با آن را خواهد داشت.

پاسخ
: خب. حالا ببینیم که اگر چنین دیدی وجود داشته باشد، شخص باید تا کی به خودش مهلت بدهد و بعد از آن با خودش بگوید که من دیگر باید دست بردارم. من می گویم که اگر بخواهد مهلت حکیمانه ای به خودش بدهد، باید الأهم فالمهم بکند. [یعنی اول به امر مهمتر بپردازد سپس به امور کمتر مهم] اول مسائل زندگی اش را حل کند و اگر فراغ بال برایش پیدا شد، برود سراغ رازهای زندگی. اما وقتی من هنوز در زندگی ام مسئله دارم، به نظر من حکیمانه نیست که بروم سراغ رازهای زندگی. من نظرم این است. [به تفاوت مسئله و راز دقت کنید]
مولفه‌ی دوم جهان نگری معری-خیامی که به نظر من آن هم خیلی اهمیت دارد، این است که چنان زندگی کن که با شقوق متصور این رازها، زندگی ات سازگاری داشته باشد. البته قبلا هم به این موضوع اشاره کردم.
مولفه ی سوم این است که نه به خودت و نه به دیگری رنج غیرلازم وارد نکن. این مولفه جنبه ی سلبی دارد.
و مؤلفه‌ی چهارم این است که در زندگی به دنبال ارضای آن چیزی برو که به اقتضای خودت، یعنی شخصیت فردی خودت، در زندگی به تو لذت می دهد. حالا وقتی به سراغ این می‌رویم، می‌بینیم ابوالعلای معری سنخ روانی‌اش یک چیز است، خیام هم چیز دیگری است و حافظ هم تا آن مرتبه که خیامی فکر می کرد یک چیز سومی است. چون من این سه را دقت کرده ام می گویم که چیزهایی که به این سه نفر لذت می دهد سه فهرست متفاوت است و آنها می کوشند که همان ها را ارضا کنند. من خودم شخصا به اینجا رسیده ام و نمی دانم این چقدر قابل تعمیم به دیگران هست و چقدر قابل تعمیم به دیگران نیست ولی در مورد خود من، کاملا جواب داده است. همیشه پیش خودم می گویم وقتی این را برای دیگری عرضه می کنم، ممکن است آن را نپذیرد یا بپذیرد.

سوال: من دوستی دارم که می گوید استاد ملکیان در حوزه ی نظر، بیش از همه ی سکولارهای جهان، سکولار فکر می کند و در عمل، اغلب قیود ِ همگی دینداران جهان را برای خود لحاظ می کند. یعنی در عمل  به شدت دیندارانه عمل می کند و در نظر به شدت سکولار می اندیشد. سوال دوستم  همیشه  این است که چطور این دو با هم سازگار می‏شوند. به نظر می آید که این نحوه ی زیست، آنقدر طاقت فرساست که کسی نتواند از عهده اش بر آید.

پاسخ
: من کاملا طاقت فرسایی اینگونه زندگی را قبول می کنم ولی معتقدم که اگر به رضایت درجه اول نظر کنیم، صد درصد طاقت فرساست. اما معتقدم آدم به این طاقت فرسایی که در رضایت درجه ی اول طرح می شود، رضایت درجه ی دوم می دهد. این یعنی چه؟ یعنی اگر من چیزی فوق این رضایت درجه ی اول برایم وجود نداشت، قطعا به یک صدم این درد و رنج تن نمی دادم. انسان طبعا از این سبک زندگی گریزان است. اما به این نوع زندگی رضایت درجه ی دوم دارم و آن رضایت این است که فقط این طرز زندگی من را با خودم آشتی می دهد. رضایت درجه ی دوم یعنی آشتی با خود. فقط این طرز زندگی من را با خودم آشتی می دهد. مثل این می ماند که یک دوستی که با من قهر کرده بگوید من با تو آشتی می کنم ولی به شرط اینکه 50 تا کار را انجام بدهی که هر کدامش طاقت فرساست ولی آَشتی با آن دوست به اندازه ای برای من مهم است که به همه این پنجاه کار که در حالت عادی  تن نمی دادم، تن خواهم داد.

سوال : برای همین دوران عمر؟

پاسخ
: بله، برای همین دوران عمر. البته معتقدم که اگر زندگی پس از مرگی وجود داشته باشد، کسی که در اینجا با خودش آشتی بوده، حتما سعادتمند خواهد بود. من همیشه به این جمله ی حضرت عیسی نظر دارم که می گفتند : "درونتان اتاق اتاق شده و اتاق ها با هم می جنگند. بروید به طرف خانه ی تک اتاقه." من خیلی به این معتقدم  که آدم peaceful to oneself باشد. با خودش در آشتی باشد.  این خیلی برای من مهم است و وقتی این آشتی با خود مهم است، آدم به آن چیزهایی که رضایت درجه ی اول نمی داد، الان رضایت می دهد. وگرنه اصلاً خیلی مبالغه آمیز است که بگویم با آن توصیف دوستتان زندگی من سازگاری دارد. چون آن چیزی که ایشان گفته در باب قدیسان صادق است. ولی واقعا این را می فهمم که این نوع زندگی بسیار بسیار دشوار است. در عین حال، آن چیزی که این شکل زندگی را برای شخص سهل می کند این است که فقط این طرز زندگی او را با خودش آشتی می دهد.

سوال : فکر می‏کنم این طرز زندگی مبتنی بر یک تلاش طولانی برای پیدا کردن جواب آن سوالات  و در پی آن رسیدن به این نتیجه است که نمی‏توان برای آنها پاسخی قطعی یافت. یعنی اخلاق باور این اقتضا را داشته که آن سال ها را بکاوید. به تعبیر دیگر اگر شما 15 یا 20 سال قبل می گفتید که تو از افلاطون و بودا و ... که بیشتر نیستی و ... در  آنجا اخلاق باور را رعایت نکرده بودید.

پاسخ
: دقیقا.  فکر می کنم همینطور است. با شما موافقم و متوجه هستم چه می خواهید بفرمایید. کاملا حق با شماست که رسیدن به این نقطه متوقف بر طی کردن یک سیر طولانی است. بله من یک سیر طولانی کردم و در این سیر به این نتیجه رسیدم که نه، این دیگر فوق وسع بنده است. اما یک نکته وجود دارد. همین منی که می گویم فوق وسع بنده است، این حکم برایم واضح است و نه صادق. ولی ما در اخلاق به وضوح مأموریم و نه به صدق. بنابراین اگر شما قبل از اینکه 20 سال عمرتان را صرف بکنید، برایتان این حکم واضح شد، دیگر اخلاقا موظف نیستید آن 20 سالی را که ملکیان صرف کرده، شما هم صرف کنید.

سوال : ممکن است فرد بگوید که خیلی چیزها هنوز هست که می توان خواند و خیلی کارها هنوز هست که می توان انجام داد، شاید تغییری حاصل شود. به عنوان مثال خود من جهان نگری خیام را به لحاظ  نظری می‏توانم بپذیرم ولی دلم احساس می کند که هنوز خیلی کارها مانده که باید کرد و لذا دلم از پذیرش این نوع نگرش سر باز می زند.

پاسخ
: به نظر من اگر چنین احساسی دارید مطلب هنوز برایتان به وضوح نرسیده است. من معتقدم ما در اخلاق مامور به وضوحیم و نه صدق. یعنی برای من واضح شده است که محال است من با این عقلی که دارم دیگر بتوانم مثل افلاطون بشوم، بنابراین اگر افلاطون سپر انداخت، من هم باید سپر بیندازم، اما این مطلب که برای من واضح است، آیا صادق هم هست؟ نه نیست. ممکن است صادق نباشد به دلیل اینکه هر اتفاقی که برای اول بار در تاریخ وقوع پیدا می کند، اول بار بوده که وقوع پیدا کرده است.  شاید اول بار ملکیان بتواند این کار را بکند ولی، من به وضوح خودم مامورم. به نظر من اگر روزی کسی بدون صرف آن 20 یا 30 سالی که ملکیان صرف کرده و به این نتیجه رسیده به چنین وضوحی برسد و به وضوحش عمل کند، هیچ اشکال اخلاقی ندارد.  ما به لحاظ اخلاقی همیشه به وضوحمان مأموریم. و این درس بزرگی است که من از امثال تامس نیگل گرفته ام که ما در عالم اخلاق باید ببینیم که انصافا در هنگام عمل چه چیزی برایمان واضح است. البته شخص باید همیشه در طلب باشد ولی در عین حال در هنگام عمل باید با دقت تشخیص دهد که طلبش تاکنون او را به کجا رسانده است. اگرچه ممکن است آن طلب، فردا که ادامه پیدا کند او را به نتیجه ی دیگری برساند  ولی مهم این است که عمل را الان می خواهم انجام بدهم. به عنوان مثال من به علت بیماری به پزشک رجوع می کنم و او پس از تشخیص بیماری من بگوید علیرغم اینکه داروهایی برای درمان این بیماری در دست هست ولی به یقین در شصت سال آینده داروهایی ابداع خواهند شد که اثر درمانی سریع تر و عوارض جانبی کمتری خواهند داشت. واضح است که من نمی توانم منتظر آن دواها بمانم و از پزشک خواهم خواست تا آخرین دست آورد دارویی کنونی را به من بدهد. من فکر می کنم هیچ انسان عاقلی شک نداشته باشد که داروهای 60 سال آینده از داروهای الآن پیشرفته تر خواهند بود. اما آدم که نمی تواند منتظر 60 سال آینده بماند. من الان باید دارو را بخورم. من معتقدم در امور معنوی و روانشناختی هم همینطور است. ما یقین داریم که در آینده چیزهای دیگری مکشوف خواهد شد، اما بالاخره من الآن دارم زندگی می کنم و باید با آخرین دستاوردهایم زندگی کنم.
نکته ی دیگری که می خواهم خدمتتان بگویم این است که من به این نتیجه رسیده ام که آدم تا اصیل زندگی نکند، نمی تواند زندگی ای بکند که خوبی و خوشی را داشته باشد. [برای زندگی اصیل استاد ملکیان چند سخنرانی داشته اند از جمله «زندگی اصیل و مطالبه دلیل» منتشر شده در مجله متین پژوهشکده امام خمینی] و آدم خیلی شرمنده است که این را بگوید ولی اصیل زندگی کردن در بافت اجتماعی کشور ما امری نزدیک به محال است. می گویم نزدیک به محال چون هستند کسانی که تمام عواقب سوء و تلخش را می پذیرند. آدم وقتی اصیل زندگی می کند یعنی بر اساس فهم و تشخیص خودش عمل می کند. اولین اثر این شیوه زندگی کردن این است که خُفیه کاری [مخفی کاری و دو رویی] در آن نیست. بخش زیادی از سایش و فرسایش در زندگی ما به این دلیل است که خفیه کاریم. فکر نکنید خفیه کاری فقط خفیه کاری سیاسی است. بزرگترین مانعی که در برابر زندگی اصیل ما هست افکار عمومی است نه رژیم سیاسی حاکم بر جامعه. اگر من واقعا می توانستم این افکار عمومی را به هیچ بگیرم و اصیل زندگی بکنم، خوبی و خوشی ام بسیار بسیار همراه تر می شدند و دو راه را نمی رفتند. ولی البته در جامعه هایی مثل جامعه‏ی ما در پیش گرفتن این روش یک تالی فاسد دارد: خوبی و خوشی همراه تر می شوند ولی به قیمت اینکه ناخوشی های فراوانی هم از انجامشان پدید می آید. اصلا به نظر من مهم نیست که جامعه های آزاد چه امکاناتی در اختیار  شما قرار می دهند،  به نظر من بزرگ ترین خدمتی که جامعه ی آزاد به اعضای خود می کند این است که آنها می‏توانند از امکاناتی که دارند استفاده کنند.  بخش زیادی از زندگی ما، ساحت های مختلف وجود ما بر هم انطباق ندارد. شما عقیده ای دارید ولی متفاوت از آن رفتار می¬کنید. یک نحوه گفتار دارید و به نحوه ای دیگر کردار می¬کنید. احساسات، عواطف و هیجاناتتان با کردارتان هماهنگ نیست. من کریستالی زندگی کردن، شفاف زندگی کردن را برای سلامت فرد خیلی سودمند می دانم. یعنی وقتی به یک فرد نگاه می کنی انگار به یک بلور نگاه می کنی و همه ی زوایا و جوانب و خفایای آن را می بینی. ما هزینه ی این را می‏دهیم که نمی توانیم این یکپارچگی وجودی یا صداقت را داشته باشیم. راه حل آن هم این است که یا شخص برود و در جامعه های آزاد زندگی بکند یا آنقدر اراده ی قوی داشته باشد که تمام هزینه های این نوع زندگی را در جوامع غیرآزاد بپردازد. باور کنید که من تقریبا به هر کسی که گفته ام، فوری تصدیق کرده است که بخشی از مشکلات او از این امر نشأت گرفته است که نمی تواند چنان که عقیده دارید، احساس و عاطفه و هیجان داشته باشد. آن چنان که این دو تا را دارد، «خواسته» داشته باشد و آن چنان که این سه تا را دارد «گفته» داشته باشد و آن چنان که این چهار تا را دارد، «کرده» داشته باشد. من فکر می کنم که علت درد و رنج بسیاری از جوانان و میان‌سالان و کلاً اکثر ما این است. اگر می توانستید در یک جامعه ی آزاد زندگی کنید یا می توانستید واقعا اراده‏ی خود را قوی کنید و درد و رنجهایی را که ناشی از این نوع اصیل زیستن در این جامعه است را تحمل کنید به شما خیلی خیلی کمک می کرد و یک مقدار از این فرو بستگی ای که آدم در خودش احساس می کند، باز می شد. [فروبستگی تعبیر زیبایی است برگرفته از این شعر حافظ: چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان/ تو همچو باد بهاری گره‌گشا می‌باش]
من واقعا فکر می کنم یکی از مهمترین ارکان زندگی بهروزانه این است که آدم شفاف و کریستالی باشد. بگوید «من این هستم» و هزینه هایش را هم می پردازم، البته چقدر خوب است که آدم در یک جامعه ی آزاد زندگی کند که این نوع هزینه هایش تقریبا به صفر برسد. اما بالاخره آنهایی که توانسته اند، می گویند ما هزینه هایش را می پردازیم هرچند در یک جامعه¬ی جهان سومی زندگی می کنیم. من مثال های بسیاری دارم که ما به میزان اصیل زندگی کردن، فروبستگیمان از بین می رود و زندگیمان گشاده می شود.
نکته ی بعدی که می خواهم خدمتتان بگویم این است که اگر می‏‏‏خواهید این حالی که از آن صحبت کردید و خود من هم همواره تجربه کرده‏ام در زندگی نباشد، یکی از ارکانش این است که فتیله ی توقعات را باید پایین کشید. فتیله ی  توقعات را در حدی بیاورید که زندگی این جهانی اجازه می دهد. مردام از توقعات توقع در همه زمینه هاست. ما نباید یک تصور هرکولی از خودمان داشته باشیم. ما هرکول نیستیم. [هرکول در اسطوره های یونانی نماد توانایی‌های شگرف جسمانی است. او در 12 زمینه مختلف قدرت‌های فوق العاده داشته است] این مسئله  عجیبی است که متواضع ترین انسان ها هم دارند. شما ممکن است در روابط اجتماعی تان متواضع ترین انسان باشید، اما در عین حال تصور هرکولی از خودتان داشته باشید. این یعنی فتیله توقعاتتان را آنقدر بالا می کشید که چراغ زندگیتان دود می کند و آنوقت دیگر هیچ چیز را نمی بینید. حرف من این است که فتیله‌ی توقعات را باید متعادل کنیم. ما در هیچ جنبه ای نمی توانیم به آن مقدار که آرزو داریم برسیم. نه در آنچه که به جسم مربوط می شود و نه در آنچه که مثل علم به ذهن مربوط می شود و نه در آنچه که به روان مربوط می شود و نه آن چیزی که به روابط اجتماعی مربوط می شود و نه آن چیزی که به کاربرد من در تاریخ مربوط می شود (کارکرد زندگی هفتاد ساله¬ی من در تاریخ). ما در هیچ یک از این حوزه‌ها به آرزوهای خودمان نمی‌توانیم برسیم. آرزوهایمان را باید با واقعیت‌ها هماهنگ کنیم. واقعیت ها هیچ گاه با آرزوها و خواسته های ما منطبق نمی شوند. با اینکه ما به سادگی می پذیریم که wishful thinking [آرزواندیشی] مغالطه ی منطقی است؛ یعنی آرزو می کنم الف  ب باشد، پس  الف  ب است. اما با این حال در واقع یک زندگی آرزو اندیشانه داریم. همه اش می خواهیم واقعیت ها را با خواسته ها و آرزوهایمان منطبق کنیم. من می گویم باید سطح توقع را پایین کشید. ما حالا به خاطر فشار روانشناسان پذیرفته ایم که IQ خاصی داریم که از IQ آقای ایکس کمتر است و پذیرفته ایم که قوت حافظه مان هم به اندازه ی این آقا یا خانم نیست. اما انگار در همین حد این مطلب را می پذیریم که محدودیت هایی داریم. اما این کافی نیست، باید با واقعیت محدود بودن این قوا کنار بیاییم. اگر نخواهید با این واقعیت ها کنار بیایید، آن واقعیت های ثمربخش زندگی هم ثمربخشی شان را برای شما از دست می دهند. یعنی تغییرپذیرهای زندگی‌تان هم تغییر نمی‌کنند. ما باید این را بپذیریم که واقعا یک IQ و حافظه و استعداد خاصی داریم. 

سوال: به نظر می رسد هر انسانی نیاز به مقداری جنگیدن و تلاش دارد تا به این ورزیدگی برسد که این واقعیت ها را قبول کند.


جواب
: بله، ولی به نظر من نباید از حد بگذرد. لجاج و یک‌دندگی نباید نشان داد. تا یک جایی برای درس آموزی، مثل مثال بز، شاخت را بزن. ولی وقتی دیدی که نه، گویا این کوه خیلی استوار است، دیگر یک‌دندگی نکن چرا که در این صورت توان کارهایی هم که می توانستی بکنی از دست می دهی. البته این مسئله در جوانی دشوارتر از سن من است. در جوانی آدم فکر می کند واقعیت ها خیلی نرم‌تر از آنند که یک آدم میانسال بدان معتقد است.

سوال : گمان می کنم این وضوحی که شما از آن صحبت می کنید و معتقدید به آن رسیده اید، ثمره ی جنگیدن است. ثمره ی صَرف عمریست که شما کرده اید. من گویا مطلب را می فهمم ولی برایم به این وضوح نرسیده ولی لااقل می توانم آنچه را شما می گویید درک کنم. و شاید بخش زیادی از رنج کسی چون من هم ناشی از همین امر است. حسرت زمانه ای امیدوارانه و نه یأس آلود، و حسرت امیدی که بتوان به آن چنگ زد بدجوری در دلم رخنه کرده است. شاید وجود این حسرت در دورن من ناشی از این عدم وضوح باشد.

پاسخ
: دقیقا، دقیقا همینطور است. بله، راستش نمی‌توانم بپذیرم. هرچه فکر می‌کنم نمی دانم که نپذیرفتن اینکه آدم بخواهد در مقابل این وجوه تراژیک سرکشی بکند، اقتضای یک نوع راه‌رفتگی است یا اقتضای نوعی پیری. ولی هرچه هست، الآن که دارم با شما صحبت می کنم، این حرف بسیار برایم ناپذیرفتنی است. گفتم که خودم هم نمی‌توانم ادعا بکنم که لزوما از راه‌رفتگی‌ام است. شاید به خاطر پیری‌ام باشد. ولی به هر حال شک ندارم تا آنجا که در وسعم بوده راه‌رفتگی داشتم. لااقل می توانم بگویم از 17سالگی‌ام در زندگی کردن و چیزی را ضایع نکردن خیلی جدی بوده ام.
 در رابطه با پایین کشیدن این فتیله‏ی توقعات می خواهم  بر دو توقع تاکید خاص بکنم. یک فتیله که باید پایین بکشیم این است که ما نمی توانیم چنان زندگی بکنیم که همه را راضی بکنیم. این توقع  توقع نابجایی است. باید بپذیریم که ما هر جور که زندگی کنیم و هر کار می خواهیم بکنیم، بالاخره یک کسانی از این طرز زندگی ما ناراضی خواهند بود. این کسان ممکن است همه¬ی 6 میلیارد انسان روی زمین منهای خود شما باشند و ممکن است تنها 10 نفر باشند. ولی بالاخره نمی توانید طرز زندگی ای پیش بگیرید که همه را راضی بکند و هیچ کس را ناراضی نکند.  اخلاق هم این را اقتضا نمی کند که من جوری زندگی بکنم که همه از من راضی باشند. چون مبنای اخلاق باید در واقعیت ها باشد. اخلاق نمی تواند من را به چیزی امر بکند که شدنی نیست. اخلاق نهایت چیزی که به شما می گوید و به نظر من بدایت [نخستین] چیزی هم که به شما می گوید همین است که درد و رنج غیر لازم به دیگران وارد نکن. اما نه اینکه به طور کلی درد و رنج وارد نکن. الی ماشاء الله مردم از زندگی ای که شما می کنید درد و رنج می برند و البته این درد ورنج آنها به خاطر خودشیفتگی خودشان، تعصب خودشان، جزم و جمود خودشان، پیشداوری های خودشان، خرافه پرستی خودشان، بی مدارایی خودشان و استدلال¬ناگرایی خودشان است. من مسئول این درد و رنج نیستم. چرا من باید طوری زندگی بکنم که کسی که متعصب است از طرز زندگی من بدش نیاید. خب او دارد درد و رنج تعصب خودش را می کشد، نه درد و رنج زندگی من را. او دارد درد و رنج پیشداوری خودش، خودشیفتگی خودش و ... خودش را می برد. من در واقع مسئول این نیستم که درد و رنج او را درمان کنم. من این کار را نمی توانم انجام بدهم. و اگر می گویم این بار را از دوشتان پایین بگذارید منظورم این است که واقعا بگذارید پایین، نه اینکه بگویید این که پدرم است، پدر را که نمی شود. آن هم که طبیعتا مادرم است و او را هم نمی شود، آن هم که خواهرم است، آن هم که برادرم است، آن هم که همسرم است، آن هم که ... و الی آخر. این، حدّ یَقِف [= مرز، حد معین، جایی که تمام شود] ندارد چون آن هم دوستتان است، آن هم دوست دوستتان است و ... . نمی توانید این کار را بکنید. این سانتیمانتالیسم غیراخلاقی را باید کنار گذاشت. [سانتیمانتالیسم sentimentalism یعنی توجه افراطی به احساسات و عواطف دیگران و بهای بیش از حد دادن به آن به نحوی که در چشم دیگران احمقانه به نظر آید]. این یک مورد شاخص بود که می خواستم در مورد این فتیله پایین کشیدن ها بگویم.
و نکته دوم که شبیه این است ولی با آن فرق می کند این است که اصلاح اجتماع را فراموش کنید. ما را از بهشت بیرون کرده اند. من فکر می کنم اگر این از بهشت رانده شدن یک معنای خوب داشته باشد، همین است یعنی ما در دنیا دیگر بهشتی نخواهیم بود. ما از بهشت بیرون رفته ایم و هبوط کرده ایم. فرود باید بیاییم. توقعات را باید بیاوریم پایین. من فکر می کنم بخشی از درد و رنجی که ما می بریم، به خاطر این است که می خواهیم جامعه را اصلاح کنیم. من می گویم ما یک کار باید بکنیم. ما باید اخلاقی زندگی بکنیم. جامعه خود به خود به میزان اخلاقی بودن ما بهبود پیدا می کند،  همین. منظور من این است که اصلاح اجتماعی باید نتیجه ی عمل من باشد نه هدف عمل من. هدف عمل من باید این باشد که من باید خوب زندگی کنم و خوب یعنی اخلاقی. در نتیجه این خوب یعنی اخلاقی زندگی کردن من آنگاه به میزانی که من اتوریته دارم [ authority یعنی روی بقیه نفوذ دارم و آنها روی سخنم حساب میکنند]، به میزانی که من روی اطرافم تاثیر می گذارم، زندگی جامعه یک مقداری خوب تر می شود. و این به میزان اتوریته ی من است. یک وقت اتوریته ی من برای هیچ کس نیست. یک وقت برای همسرم اتوریته دارم. یک وقت برای بچه ام هم اتوریته دارم، یک وقت بر سه تا از رفقایم هم اتوریته دارم، یک وقت هم ممکن است اتوریته ای داشته باشم مثل اتوریته ی گاندی یا  اتوریته ی تولستوی که وقتی خوب شد، خیلی ها خوب شدند. اما اگر هدف زندگی و عملتان را اصلاح اجتماعی قرار دادید، جز ناکامی چیزی نمی چشید و این ناکامی زندگی را به مذاقتان تلخ می کند. اینجا هم باید فتیله ی توقعاتمان را پایین بکشیم. باید هدف زندگی مان را خوب زیستن به معنای اخلاقی زیستن قرار بدهیم. حالا به میزان خوب زندگی کردنتان البته زندگی  بقیه هم بهتر می شود.
فرق خوبی و خوشی در این است که خوشی فقط زندگی خود فرد را بهبود می بخشد ولی خوبی هم زندگی فرد را بهبود می بخشد و هم به میزانی که اتوریته و شعاع وجودی دارد، زندگی دیگران را هم بهبود می بخشد. اما این را نتیجه ی زندگی تان بدانید و نه هدف آن. علی ابن ابی طالب هم به نظرم به این تلخکامی رسیده بود. حالا چه از ابتدا می دانسته به این تلخکامی می رسد و چه نمی دانسته. او خودش می گوید خدایا مرا از این ها بگیر و بدتر از من را به این ها بده و این ها را از من بگیر و بهتر از این ها را به من بده. آدم سرخورده این حرف را می زند که من این ها را ملول کردم و این ها هم مرا ملول کردند. من اینها را خسته کردم و اینها هم مرا خسته کردند. این حرف ها مال یک آدم ناموفق است. پس بار اول این بود که خوشایند مردم را از دوشتان بر زمین بگذارید و بار دوم اینکه خوب شدن و اصلاح مردم را هم هدف زندگی خود قرار ندهید.
این در واقع گزارشی است که من برای دوست خودم عرض می کنم از اینکه چگونه توانسته ام خودم را تمشیت [ = مدیریت] و تدبیر کنم.
و اما نکته ی بعدی و آخری اینکه من به این نتیجه رسیده ام که بسیارند لذاتی که ما از آنها ملول می شویم [یعنی از آنها دل‌زده و خسته می‌شویم] و کم اند لذائذی که آدم را ملول نمی کنند. بنابراین باید همیشه گونه ای انطباق را در زندگی بپذیریم. همانطور که می دانید شوپنهاور از بزرگ ترین حکمای تاریخ است. او می گفت زندگی انسان بین "درد و رنج" و "ملال" در نوسان است. به این دلیل که تا وقتی چیزی را می خواهیم و نداریم، درد و رنج داریم. وقتی به دست می آوریم، ملالت برایمان ایجاد می شود. من اگر سخن او را که همه ی لذت ها بالاخره ملال انگیزند نپذیرم، ولی می توانم بپذیرم که اکثریت قریب به اتفاق لذت ها ملال‌آورند.  مخصوصا اگر انسان، تند-عاطفه باشد (در تشبیه با تند‌ذهن و کند‌ذهن). خیلی زود به این می رسد که این لذت هم آن چیزی نیست که می خواست و خیلی زود این ملال ها برایش حاصل می شود.
ما باید یک مقدار انطباق پیدا کنیم. به این معنا که شما همیشه باید ذخیره‌ی لذات داشته باشید یعنی وقتی لذت‌بخشی این لذات ته کشید و شما را به ملال کشاند، بروید سراغ یک افق جدید و یک امر لذت‌بخش نو. مگر اینکه لذاتی باشند که واقعا ملال¬آور نباشند و آدم بتواند همیشه از آنها لذت ببرد (که البته من بعید نمی دانم باشند چنین لذاتی وجود داشته باشند. در مورد خودم و با سنخ روانی خودم به یکی دو لذت با این ویژگی رسیده ام). ولی برای بقیه لذات باید جایگزین هایی پیش بینی کنیم تا لااقل به یک خلأ مضاعف [تهی بودن و پوچی چند برابر] در زندگیمان نرسیم.

سوال : می توانم بپرسم آن دو لذت که گفتید برای شما تا همیشه لذت بخش هستند کدام هایند؟


پاسخ
: من راجع به خودم به این دو لذت رسیده ام : یکی کاستن از درد و رنج دیگران. این عمل لذتی به من می دهد که هیچ وقت از آن ملول نمی شوم. البته عرض کنم که همیشه به آن کسی که "می توانم" کمک می کنم و نه بیش از آن.  و دیگری حقیقت طلبی در دو حوزه همیشه برای من لذت بخش است : یکی حوزه ی روانشناسی و یکی حوزه ی اخلاق. خیلی علاقه دارم بدانم این روان شناس جدید چه چیز می گوید و آن عالم اخلاق جدید چه گفته است. البته این حقیقت طلبی ام در بقیه ی حوزه ها اینطور نیست. این دو حوزه دارند نو به نو به من طراوت و تازگی می دهند و خسته و ملولم نمی کنند.
و اما نکته ی آخر اینکه : به این نتیجه رسیده ام که اگر بخواهم به عصمت برسم به منجلاب بزرگترین گناهان می افتم. به همین دلیل است که همیشه به خودم می گویم مصطفی تو نباید انسان کامل بشوی. پنبه ی این را از گوشت بکش بیرون. تو باید بهتر از این که هستی باشی، همین. اما انسان کامل نباید بشوی. چرا می گویم "نباید" بشوی و نمی گویم "لزومی" ندارد بشوی؟ چون تا نگویم "نباید" بشوی به غرضی که منظورم است نمی رسم. یکی از عرفای ما می گفت اگر به کسی  که در یک روز هفتاد نبیّ مرسل [پیامبر فرستاده شده از جانب خدا] را کشته است، بر بخورم، به او می گویم «در مسجد تف نینداز». چرا که اگر به او بگویم «تو جنایتی کرده ای که بالاتر از آن جنایتی نیست، حالا در مسجد تف هم انداختی، بینداز»، وضع این آدم بدتر می شود. چون با خودش می گوید من دیگر فرقی برایم نمی‏کند. چه ایرادی دارد 4 تا نبی غیر مرسل را هم بکشم، 4 تا غیر نبی غیر مرسل را هم بکشم و کلی جنایت دیگر هم بکنم. اما اگر به او بگویم «اگرچه تو که چنین جنایتی کرده ای، اما آنقدر ریشه ات در آب هست که هنوز هم می گویند این کار را نکنی وضعت بهتر می شود»، در این صورت ممکن است او آهسته آهسته رو به ترمیم خودش ببرد. لذا اگر شما گفتید که تو باید معصوم بشوی، یک بار عزم می کنی و شکست می خوری، دوباره عزم می کنی و شکست می خوری، سه باره و چهارباره و دفعه ی دهم و بیستم، بعد به این نتیجه می رسید که من دیگر نمی توانم معصوم بشوم، حال که چنین هدفی ندارم دیگر فرقی نمی کند چه کاری انجام دهم. اما اگر از ابتدا بگویید «فلانی سعی کن بهتر شوی»، هیچ گاه سیر قهقهرایی پیدا نمی کنی زیرا همیشه راه و امکان برای بهتر شدن هست. من به این مطلب رسیده ام. البته این از وجوه تراژیک زندگی است؛ چون پاکی مطلق یکی از چیزهایی است که انسان در زندگی اش می خواهد. ولی پاکی مطلق در عمل به ناپاکی مطلق می انجامد.  اما پاکی نسبی یعنی اینکه من باید پاک تر از این که هستم بشوم، زندگی را هر روز بهتر از قبل می کند. اگر بهتر شدن را بخواهید همیشه بهتر می شوید و اگر خوب شدن مطلق را بخواهید، می روید به سوی بد شدن مطلق.

(10) تازه ترين مقاله هاي اخلاقي منتشر شده در philopaper



 

Bioethics

forthcoming articles

اخلاق زيستي

  1. Edmund Henden, Heroin Addiction and Voluntary Choice: The Case of Informed Consent.  (Direct link)

اعتیاد به هروئین و انتخاب داوطلبانه: موضوع رضایت آگاهانه

  1. Emily Largent, Christine Grady, Franklin G. Miller & Alan Wertheimer, Misconceptions About Coercion and Undue Influence: Reflections on the Views of Irb Members.  (Direct link)

مفاهیم غلط در مورد اجبار و تأثير مفرط: تأملاتی در مورد دیدگاه‌هاي کاربران IRB.

  1. Tal Bergman Levy, Shlomi Azar, Ronen Huberfeld, Andrew M. Siegel & Rael D. Strous, Attitudes Towards Euthanasia and Assisted Suicide: A Comparison Between Psychiatrists and Other Physicians.  (Direct link)

نگرش‌ها نسبت به کشتن از سر ترحم و خودکشی کمک‌شده: مقایسه بین روانپزشکان و پزشکان دیگر.

  1. Laurence Perbal, The 'Warrior Gene' and the Mãori People: The Responsibility of the Geneticists.  (Direct link)

ژن جنگجو و مردم مائوری: مسئولیت متخصصان ژنتیک

5.      Tom Walker, Respecting Autonomy Without Disclosing Information.  (Direct link)

احترام به استقلال بدون افشای اطلاعات

  1. Kam Yuen-Cheng, What Does Respect for the Patient's Autonomy Require?  (Direct link)

چه نیاز به احترام به استقلال بیمار؟

 

Ethical Theory and Moral Practice

forthcoming articles

نظریه اخلاقی و عمل اخلاقی

  1. Leonard Kahn, Rule Consequentialism and Scope.  (Direct link)

نتيجه‌گرايي قاعده محور و گستره

2. Rutger Claassen & Marcus Düwell, The Foundations of Capability Theory: Comparing Nussbaum and Gewirth.  (Direct link)

مبانی تئوری قابلیت: مقایسه نوسباوم و Gewirth



Journal of Academic Ethics

forthcoming articles

مجله اخلاق آكادميك

  1. Susanne Bahn, Keeping Academic Field Researchers Safe: Ethical Safeguards.  (Direct link)

امن نگه داشتن پژوهشگران رشته دانشگاهی: تدابير اخلاقی

 

2.      Maria A. Moore & Stephen D. Perry, Oughts V. Ends: Seeking an Ethical Normative Standard for Journal Acceptance Rate Calculation Methods.  (Direct link)

بايدها در برابر غايت‌ها: در پي استاندارد هنجاري اخلاقی بودن برای روش های محاسبه نرخ پذیرش مجله.

   


Apr 9th 2012 GMT

Journal of Agricultural and Environmental Ethics

forthcoming articles

  1. Hanna Schösler, Joop Boer & Jan J. Boersema, The Organic Food Philosophy: A Qualitative Exploration of the Practices, Values, and Beliefs of Dutch Organic Consumers Within a Cultural–Historical Frame.  (Direct link)

فلسفه مواد غذایی ارگانيك: كاوش کیفی از روش هاي عمل، ارزش‌ها و باورهای مصرف کنندگان هلندی ارگانيك در یک چارچوب فرهنگی تاریخی


Nanoethics

forthcoming articles

  1. Philip Brey, Anticipatory Ethics for Emerging Technologies.  (Direct link)

اخلاق پیش‌بینی برای فن آوری‌های در حال ظهور

Thomas Faunce, Governing Planetary Nanomedicine: Environmental Sustainability and a UNESCO Universal Declaration on the Bioethics and Human Rights of Natural and Artificial Photosynthesis (Global Solar Fuels and Foods).  (Direct link)

پزشكي نانو سیاره‌ای حاكم: پایداری محیط زیست و اعلامیه جهانی یونسکو در مورد اخلاق زیستی و حقوق بشرِ فتوسنتز طبیعی و مصنوعی

(سوخت جهانی خورشیدی و مواد غذایی)



 

Neuroethics

forthcoming articles

عصب‌پژوهي اخلاق

  1. Carrie Figdor, What is the “Cognitive” in Cognitive Neuroscience?  (Direct link)

"شناخت" در عصب‌پژوهي شناختی چیست؟

  1. Cayce Hook & Martha Farah, Neuroscience for Educators: What Are They Seeking, and What Are They Finding?  (Direct link)

کیسی هوک و مارتا فرح، عصب‌پژوهي آموزگاران: آنها به دنبال چه هستند، و چه چيزي آنها يافتند؟

3.      Ramiro Gonçalves, José Martins, Jorge Pereira, Manuel Au-Yong Oliveira & João José P. Ferreira, Enterprise Web Accessibility Levels Amongst the Forbes 250: Where Art Thou O Virtuous Leader?  (Direct link)

سطوح دسترسی به وب شركت در میان فوربس 250: کجایی ای رهبر فضیلت‌مند؟

  1. Reginald A. Litz & Nick Turner, Sins of the Father's Firm: Exploring Responses to Inherited Ethical Dilemmas in Family Business.  (Direct link)

گناهان شرکت پدر: بررسی پاسخ‌‌ها به معضلات اخلاقی ارثی در کسب و کار خانوادگي


 

Journal of Medical Ethics

forthcoming articles

مجله اخلاق پزشکی

  1. M. Ghajarzadeh, K. Hassanpour, S. -M. Fereshtehnejad, A. Jamali, S. Nedjat & K. Aramesh, Attitude Towards Plagiarism Among Iranian Medical Students.  (Direct link)

نگرش نسبت به سرقت ادبي (انتحال) در میان دانشجویان پزشکی ایران

م. قجرزاده، ك. حسن‌پور، م. فرشته‌نژاد، ا. جمال...

  1. M. M. Jain & K. Thakkar, Knowledge, Attitude and Practices Regarding the Status of 'Animal Ingredients in Medicines' Among Medical Professionals in a Tertiary Care Hospital in Mumbai: A Cross-Sectional Survey.  (Direct link)

دانش، نگرش و عملکردها با توجه به وضعیت مواد تشکیل دهنده حیواني در طب در ميان متخصصان پزشکی در بیمارستان مراقبت درجه سوم در بمبئی: یک مطالعه مقطعی

3.      J. de Vries & M. Pepper, Genomic Sovereignty and the African Promise: Mining the African Genome for the Benefit of Africa.  (Direct link)

حاکمیت ژنومی و قول آفريقايي: کاوش ژنوم آفریقايي به نفع آفریقا.

  1. P. Dolan & A. Tsuchiya, It is the Lifetime That Matters: Public Preferences Over Maximising Health and Reducing Inequalities in Health.  (Direct link)

این عمر است که اهمیت دارد: اولويت‌هاي عمومی در به حد اكثر رساندن بهداشت و کاهش نابرابری در بهداشت

  1. M. L. LaBonte, An Analysis of US Fertility Centre Educational Materials Suggests That Informed Consent for Preimplantation Genetic Diagnosis May Be Inadequate.  (Direct link)

تجزیه و تحلیل مواد آموزشی مرکز باروری ایالات متحده نشان می دهد که رضایت آگاهانه برای تشخیص ژنتیکی پیش از کاشت ممکن است کافی باشد.



Journal of Business Ethics

forthcoming articles

  1. Royston Gustavson, Business Ethics as Field of Teaching, Training and Research in Oceania.  (Direct link)

اخلاق کسب و کار به عنوان زمینه تعليم، آموزش و پژوهش در اقیانوسیه

 

2.      Robert W. Kolodinsky, Debra R. Comer and Gina Vega (Eds.): Moral Courage in Organizations: Doing the Right Thing at Work.  (Direct link)

شجاعت اخلاقی در سازمان‌ها: درست کار انجام دادن

3.      Salvador Carmona, Rafael Donoso & Philip M. J. Reckers, Timing in Accountability and Trust Relationships.  (Direct link)

زمان پاسخگویی و روابط اعتماد

  1. Michael Knoll & Rolf Dick, Do I Hear the Whistle…? A First Attempt to Measure Four Forms of Employee Silence and Their Correlates.  (Direct link)

آيا صداي سوت را می شنوم ...؟ اولین تلاش برای اندازه گیری چهار شکل سکوت کارمندان و عوامل/همبسته‌هاي آنها

5.      Daewook Kim & Myung-Il Choi, A Comparison of Young Publics' Evaluations of Corporate Social Responsibility Practices of Multinational Corporations in the United States and South Korea.  (Direct link)

مقایسه ارزیابی عموم مردم جوان از شیوه های عمل مسئولیت اجتماعی مشترک در شرکت های چند ملیتی در ایالات متحده و کره جنوبی


  1. Fabio Zona, Mario Minoja & Vittorio Coda, Antecedents of Corporate Scandals: CEOs' Personal Traits, Stakeholders' Cohesion, Managerial Fraud, and Imbalanced Corporate Strategy.  (Direct link)

سابقه رسوایی‌هاي شرکتي: 'صفات شخصی CEOs، انسجام سهامداران، تقلب مدیریتی، و استراتژی شرکتي نامتوازن

-----------------------

مطالب مرتبط:

(9) تازه ترين مقاله هاي اخلاقي منتشر شده در philopaper

مجله ارزش‌هاي كار اجتماعي و اخلاق/ بهار 2012


Journal of Social Work Values & Ethics Spring 2012 Edition

Editorial: Clinical Social Workers and 9/11 – a survey update
Steve Marson and Judi Haberkorn
Read full article
سرمقاله: كارگران اجتماعي باليني و 11/9 – بروزرساني نظرسنجي
Ethical Consequences of Using Social Network Sites for Students in Professional Social Work Programs
Rebecca G. Judd, Ph.D., LMSW-IPR, & Lon B. Johnston, Ph.D., LCSW
Read full article

پيامدهاي استفاده از سايت‌هاي شبكه اجتماعي براي دانش‌اموزان در برنامه‌هاي كار اجتماعي حرفه‌اي
Human Trafficking and the Haitian Child Abduction Attempt:  Policy Analysis and Implications for Social Workers and NASW
Nicole Footen Bromfield, Ph.D., MSW, & Karen Smith Rotabi, Ph.D., MSW, MPH
Read full article

قاچاق انسان و تلاش براي ربودن كودكان هاييتي: تجزيه و تحليل و پيامدهايي براي مددكاران اجتماعي و NASW
You want me to do what? Ethical practice within interdisciplinary collaborations
Portia L. Cole, Ph.D.
Read full article

شما مرا براي انجام چه كاري مي‌خواهيد؟ عمل اخلاقي درون همكاري‌هاي ميان رشته‌اي
Ethics and On-Line Research Methodology
Mary R. Weeden, MSW, Ph.D. Candidate
Read full article

اخلاق و روش‌شناسي تحقيق آن‌لاين
Ethics Education from a Social Constructionist View
Kevin Geraghty
Read full article

آموزش اخلاق از ديدگاه ساختارگراي اجتماعي

----------------------------------------------------------
Book Reviews
معرفي كتاب



Kelly, D.C., Howe-Barksdale S., Gitelson, D. (Eds.). Treating young veterans: Promoting resilience through practice and advocacy. New York, NY: Springer.
Reviewed by Robert S. McDonnell, MPA
Read review

درمان كهنه ‌سربازهاي جديد: بسط انعطاف‌پذيري/بهبودپذيري از طريق تمرين و حمايت




Embarrassed to be White!
The Black History of the White House and Elizabeth and Hazel: Two Women of Little Rock
Reviewed by Steven M. Marson, Ph.D., Editor
Read review

از سفيد بودن معذبم!
تاريخ سياهِ كاخ سفيد و اليزابت و هازل: دو زن ليتل راك

Israel, Andrew B.(2010). Using the Law: Practical Decision Making in Mental Health. Chicago, IL: Lyceum Books.
Reviewed by Jessica N. Godsey, JD, MCJ
Read review