فرااخلاق (3): اخلاق – جعل یا کشف؟

اخلاق – جعل یا کشف؟

ما تا حدودی دارای دو احساس متضاد از زندگی اخلاقی هستیم که آیا باید اندیشه اخلاقی را خالق یا جاعل ارزش ها تصور کنیم یا بر عکس کاشف و معرف ارزش هایی بدانیم که مستقل از ما موجودند؟ 

کشف(discover): این احساس که ما باید کشف کنیم که کدامیک از ارزش های اخلاقی صحیح اند، نه آنکه آنها را اختراع و جعل کنیم، به طور طبیعی به این دیدگاه می انجامد که حقایق اخلاقی وجود دارند . حقیقت اخلاقی چیزی است که  از تصمیمات ما، هر چه باشند، مستقل است.

 جعل(invention): این احساس که ارزش ها محصول انتخاب های ما هستند، به طور طبیعی به این دیدگاه می انجامد که هیچ حقیقت اخلاقی وجود ندارد که بتواند معین کند که کدام نظام سازگار اخلاقی، نظام صحیح است.

ادامه نوشته

مناقشه واقع گرايي و ضد واقع گرايي                                                                   

 

                   مناقشه واقع گرايي و ضد واقع گرايي

                                           

1/ضد واقع گرايي

نظريه خطا                     غير شناخت گرايي  

 

 

 

 

                 اظهارگرايي    توجيه گرايي      عاطفه گرايي

 

 

 

 

 


                                                     2/واقع گرايي   

 

 

 عينيت گرايي                                  بين الاذهان گرايي                     ذهن گرايي

                                                                                                                    

(عينيت گراي اخلاقي)          ( نسبيت گرايي اخلاق)     (ذهنيت گرايي اخلاقي)

                                                                                





 

 

 

 

غير طبيت گرايي اخلاق       ماورائ طبيعت گرايي اخلاقي      طبيعت گرايي اخلاقي

                                                                       

      شهود گرايي عقلاني                          اختيارگرايي

---------------------------

برگرفته از:

كتاب فلسفه اخلاق، برنارد ويليامز، ترجمه زهرا جلالي، قم ، دفتر نشر معارف، 1383

----------------

مطالب مرتبط:

انواع واقع گرایی (1)  

انواع واقع گرایی (2)

فرا اخلاق(5): واقع گرایی اخلاقی1

فلسفۀ اخلاق تروريست  ها

فلسفۀ اخلاق تروريست  هاي روس

آلبر كامو مدتي را به مطالعۀ فلسفۀ اخلاق تروريست هاي روس گذراند كه عليه حكومت تزاري مبارزه مي كردند. او در بررسي هاي خود بدين نتيجه رسيد كه تروريسم كور (بي هيچ شرايط و محدوديت هايي) نمي  تواند دفاع  پذير باشد. در سال 1905، تروريست  هاي روس قصد داشتند كه گران دوك سرژ آلكساندرويچ، والي مسكو و عموي تزار نيكولاي دوم، را به قتل برسانند، اما سوء قصد در بار اول شكست خورد. علت آن بود كه عضوي از گروه سوسياليست هاي انقلابي، كه مامور انداختن بمب در كالسكۀ والي بود، از اين كار سرباز زد، زيرا دو كودك در كنار والي نشسته بودند و او نمي خواست كودكان را بكشد. اين حادثه در واقع رابطه¬ و نسبت عمل انقلابي و وجدان بشري و اصول اخلاقي را مطرح مي كرد. كامو تروريست هاي انقلابي را، به دليل آنكه در عين تروريست بودن شرافت انساني و اصول اخلاقي را نيز در نظر داشتند، مي ستود و نمايش نامۀ عادل ها را با تكيه بر همين موضوع نوشت. در پردۀ اول نمايشنامه تروريست ها مقدمات سوء قصد را فراهم مي¬ كنند. كاليايف مأمور انداختن بمب است. استپان، كه بعد از گذراندن سه سال در زندان تزار از آنجا فرار كرده، از راه مي رسد. بين دو تروريست بحث و جدل شديدي در مي¬ گيرد. در نظر يكي از آن دو، انقلاب نوعي مذهب است و از وفاداران خود مي¬ خواهد كه از هرچه در خدمت انقلاب نباشد در گذرند: عشق، ترحم، خوشبختي و ..... همه بايد در پاي انقلاب قرباني شوند. ديگري معتقد است كه انقلاب مي بايد چهرۀ زندگي را زيباتر سازد. انقلاب نمي تواند بر بي عدالتي استوار باشد. در پردۀ دوم، مقدمات ترور باز هم فراهم است و قرار است كه وقتي والي مسكو با كالسكه به اپرا برود، كشته شود. آننكوف، رهبر تروريست¬ ها، و دورا، دختري كه دوست كالياف است، با دلهره و اضطراب منتظر شنيدن صداي انفجار بمب هستند. دقيقه ها به كندي مي گذرند و خبري نمي شود؛ معلوم مي شود كه سوء قصد موفق نشده است. چه شده؟ آيا كاليايف دستگير شده؟ وينوف، كه قرار است بمب را پرتاب كند، دستگيري او را نديده است. بالاخره كاليايف، با چهره اي اشك آلود وارد صحنه مي شود: «برادران، مرا ببخشيد.... نتوانستم.... بچه ها توي كالسكه بودند.... بچه ها ... نمي توانستم نگاهشان را تحمل كنم .... بازوانم سست شده بودند .... پاهايم مي لرزيدند ..... نتوانستم ... »

با وجود مخالفت استپانِ تندور، تروريست ها عذر كاليايف را مي پذيرند. قرار مي شود كه ترور دو روز ديگر انجام گيرد. اين بار والي مسكو تنها در كلسكه نشسته است. كيالياف بمب را مي اندازد و والي را مي كشد و سرانجام به دار آويخته مي شود. نمايش عادل ها نشان مي دهد كه آگاهي و وجدان بشري چگونه مي تواند نيروهاي شوم تروريسم را محدود و مهار كند.

منبع:

برگرفته از فصلنامه نگاه نو، ويژه نامه 2، آلبركامو.

فرااخلاق (2): نظريات فرااخلاق

ذهن  گروی(moral subjectivism)
ذهن  گروی، بر طبق تفسیر برخی فلاسفه، عقیده  ا ی فرا اخلاقی است درباره جایگاه بیانات فرا اخلاقی. این دیدگاه به یکی از موارد زیر برمي گردد:

1. یک گفته اخلاقی تنها بیانی سرگذشت نامه  ای درباره مواقف یا احساسات شخص گوینده است.
2.  گفته  های اخلاقی، مواقف یا احساسات گوینده  اند و به منظور برانگیختن یا فراخوانی مواقفی مشابه در دیگران مورد استفاده قرار می گیرند.
3. مقصود احکام اخلاقی اشاره به چیزی خارج از ذهن گوینده است، ولی در واقع فقط پسند و ناپسند او را، هرچند در صورتی مبدل، بیان می¬کنند.
4. هیچ راهی برای حل و فصل عقلانی منازعات اخلاقی بنیادین وجود ندارد؛ زیرا در مورد احکام اخلاقی بنیادین یا اصول اخلاقی فرجامین به درستی نمی¬توان گفت که مستقل از مواقف حداقل بعضی از انسان ها صادق یا کاذبند.
5.  این مدعی اگرچه فرا اخلاقی نمی¬باشد ولی نزدیک به معنایی است که اکثر غیرفیلسوفان از «ذهن  گروی در فلسفه اخلاق» اراده خواهد کرد. ذهن  گروی به این معنا عبارت از این عقیده است که همه احکام صادر شده از سوی انسان ها شکل گرفته از تعصبات و پیش داور های ایشان است.

  

ادامه نوشته