كتاب «انسانيت: تاريخ اخلاقي سده بيستم»

بحران اقتدار اخلاقيا

درباره كتاب «انسانيت: تاريخ اخلاقي سده بيستم» يا فروپاشي اخلاقيات

نويسنده: آريامن احمدي

    قرن ما پيش از اين با اسطوره زدايي از طبيعت و تقدس زدايي از گفتارهاي متافيزيك و با سويه هاي عقل گرايي محض و انسان محوري، به انقياد كشيدن امر والاو برجاي نشاندن انسان بر تخت آسماني اش همت گمارد تا انسان را عملادر برابر انسان قرار دهد: بدين گونه جنگ ها به جاي دعاهاي مردم از آسمان نازل شدند. شمارش معكوس پيشترها آغاز شده بود: جنگ جهاني اول، جنگ جهاني دوم، حمله اتمي به هيروشيما، حمله موشكي به درسدن آلمان، فجايع انساني در كشورهاي آفريقايي، اروپايي، امريكايي و آسيايي و... همه و همه يكي پس از ديگري واقعيت انسان مدرن را آشكارتر كرد: انسان نه فقط امر مقدس، كه خود را نيز به يوغ كشيد. عقل لجام گسيخته شد و اميال در دامان تمدن رها شدند و انسان را از كنترل بر خود ناتوان كرد. عقل به ضعف خود پي برد و اميال رهاشده، قدرت كنترل خود را از دست دادند و سرانجام انسان ماند و هزارتوهاي تودرتوي بي گريز و اين فكر كه نيچه در «تبارشناسي اخلاق» برگفته بود: «در اين شكي نيست كه با خودآگاه شدن خواست حقيقت، اخلاق نيز از اين پس رو به نابودي مي رود: اين نمايش بزرگ در صد پرده براي دو سده آينده اروپا رقم زده شده است، ترسناك ترين و پرسش برانگيزترين و اي بسا نوميدبخش ترين نمايش هاست.» و انسان در پي پاسخ به آن علامت سوال بزرگ و جوابي كه پاسخ به آن هم راه به جايي نخواهد برد. ما انسان را نه تنها به آسايش نرسانديم، كه آرامش نسبي را نيز از او بازگرفتيم. كاري كرديم كه انسان، انسانيتش را از ياد ببرد تا بي رحمانه و تنها به صرف وظيفه و ايدئولوژي برساخته، آدم بكشد و همراه با خوانش «آي آدم ها» به تماشاي غرق شدن آدم ها بنشينيم، بي آنكه تلاشي براي نجات شان كنيم: چراكه سرنوشت همه ما همان غرق شدن است در خود يا ديگري. اكنون با پايان سده بيستم به دشواري مي توان سخن راند كه از قانون اخلاق يا پيشرفت اخلاقي پيش تر رفته ايم. اگر برگرديم به عقب تر، كانت را به ياد خواهيم آورد كه گفته بود دو چيز ذهنش را از ستايش و احترام لبريز مي كند: يكي آسمان پرستاره بر فراز سر و ديگري قانون اخلاقي در قلب و يك قرن بعد در همراهي با كانت، لرد اكتون نيز تاكيد كرد كه انديشه ها دگرگون مي شوند، رفتارها تغيير مي كنند، عقايد برمي خيزند و فرومي ريزند، ولي قانون اخلاق بر صخره هاي ابديت نبشته است. اما نه به باور كانت و نه اكتون، جهان ما در پايان سده بيستم، به باور نيچه در تبارشناسي اخلاق نزديك تر شده است: «بحران اقتدار اخلاقيات»: گويي اكنون ديگر قوانيني كه بر صخره هاي ابديت نبشته شده، كمي رنگ باخته است! هنوز فراموش نكرده ايم كه آغاز سده بيستم خوش بيني برخاسته از روشنگري، تصويري را براي ما ترسيم مي كرد كه بر اساس آن گسترش چشم انداز انساني و علمي به رنگ باختن جنگ و ساير شكل هاي بي رحمي و بربريت منجر شد و چنين رخدادهايي را در تالار وحشتي كه بخشي از موزه گذشته بدوي بود، به بايگاني تاريخ مي سپرد. چنين توقعات و انتظاراتي سبب شد تا قرن هيتلر، استالين، پل پت و صدام حسين ما را غافلگير كند: آتشفشان هاي به ظاهر خاموش واقعا خاموش نبودند. (و اكنون بار ديگر فاجعه انساني در كشورهاي آسيايي به ويژه مصر و سوريه و در يك نگاه كلي ديكتاتورهاي شرقي را به خاطر بياوريد!)
    جاناتان گلاور در «انسانيت: تاريخ اخلاقي سده بيستم» ما را با اين خطرات يك بار ديگر رودررو مي كند و به ما يادآوري مي كند: «آي آدم ها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانيد! يك نفر در آب دارد مي سپارد جان!» به قول مايكل كرلين، گلاور تاريخي را در اين كتاب ارائه مي دهد كه واقعا هولناك است، ولي به دليل معنايي كه سعي مي كند به آن ببخشد جذاب و آموزنده نيز هست. بررسي تاريخي نگران كننده گلاور نشان مي دهد كه چگونه انسانيت زدايي فردي و جمعي از ديگران، فاصله گيري كافي از ديگران براي نديدن رنج و محنت شان، تقسيم مسووليت اعمال در ميان جمعي بزرگ و عقلاني سازي فايده گرايانه و آرمانشهري مي تواند هويت اخلاقي را بفرسايد. كتاب حاضر تلاشي است براي بخشيدن بعدي تجربي به اخلاقيات يا به عبارت ديگر تلاشي براي جمع كردن اخلاق با تاريخ. گلاور در اين كتاب از اخلاق براي طرح پرسش هايي در برابر تاريخ استفاده مي كند و تلاش دارد متقابلااز تاريخ براي ارائه تصويري از استعدادهاي پنهان انسان استفاده كند كه به اخلاقيات ربط پيدا مي كند. سقوط اقتدار دين و زوال باور به خدا سبب شده كه اين مساله براي بسياري از افرادي كه فيلسوف هم نيستند، به مشكلي بدل شود.
    اخلاق با چالش ديگري نيز روبه رو است: همان چالشي كه داستايوفسكي از زبان ايوان كارامازوف بيان مي كند: «اگر باور به امر مقدس نباشد، انجام هر كاري مجاز است» نقطه ختم و اوج نقد او جهاني است كه در آن ، آنچه در بلغارستان رخ داده است: يعني سوزاندن زنان و كودكان و تجاوز به آنان. زندانيان را در شب آخر زندگي از گوش به حصار ميخ مي كردند و سپس به دار مي آويختند، (اين بي رحمي را هيچ حيواني مثل انسان نمي تواند چنين ماهرانه و هنرمندانه به كار ببندد!) كودكان را با خنجر از رحم مادران بيرون مي كشيدند، نوزادان شيرخواره را به هوا پرتاب مي كردند و با سرنيزه مي گرفتند: «لذت بخش ترين حالت اين بود كه اين كار را جلوي چشمان مادران انجام
    دهند.» پرسش دشوار و بي پاسخ در برابر چنين ظلمي آن است كه تكليف اخلاق چه مي شود؟ پاسخ را مي توانيد در لايه هاي تاريك «انسانيت: تاريخ اخلاقي سده بيستم» جست وجو كنيد. در تاريك ترين لايه هاي كتاب نيز - كه تاكيد نويسنده بر عدم پيام بدبيني است- كورسوي اميدي همچنان هست!
    «انسانيت: تاريخ اخلاقي سده بيستم» را افشين خاكباز ترجمه و خشايار ديهيمي ويرايش و نشر «آگه» منتشر كرده است.

منبع: روزنامه اعتماد

کتاب «حق و مصلحت»


مقالاتی در فلسفه حقوق،‌ فلسفه حق و فلسفه ارزش در «حق و مصلحت»

جلد دوم کتاب «حق و مصلحت» با عنوان فرعی «مقالاتی در فلسفه حقوق،‌ فلسفه حق و فلسفه ارزش» به قلم محمد راسخ از سوی نشر نی منتشر شد.

جلد دوم مجموعه «حق و مصلحت» جستارها و نوشتارهایی را دربردارد که در ده سال گذشته، پس از انتشار جلد نخست حق و مصلحت، به‌تدریج شکل گرفته و عمدتاً منتشر شده‌اند.

مباحث این مجموعه پیرامون سه محور قانون، حق و ارزش است و آنطور که ناشر شرح داده، قانون ستون فقرات نظام حقوقی است از این رو، فهم چیستی نظام حقوقی وابسته به درک ماهیت قانون است. چنین فهمی به شکل منفرد و جزئی میسر نیست. به دیگر سخن، به‌نظر می‌رسد درک دقیق‌تر قانون از رهگذر فهم آن در نسبت متقابل با مفاهیم و نظام‌های هنجاری مجاور به‌دست آید.

همچنین، مفاهیم و نظام‌های هنجاری در ربط و نسبت با واقعیات موجود در «جهان ممکن» مشترک با خود قرار دارند. مجموعه عناصر یاد شده زمینه بروز نظریه «واقع‌گرایی انتقادی حقوقی» را فراهم می‌آورد، نظریه‌ای که در پی تبیین مفهوم و مبنای قانون در نقطه‌ای میان عدالت و واقعیت است. مفهوم حق، در معنای مدرن، مفهومی نو در جغرافیای فکر و نظام هنجاری است. درک این مفهوم البته در گرو شناخت عناصر گوناگون فلسفه حق است. این عناصر ناگزیر در نسبتی هم‌گرا با یکدیگر قرار دارند. فلسفه یادشده به‌نوبه خود جزئی از نظریه عدالت است. حقوق و حق، از نگاهی دیگر، از مصادیق ارزش هستند. از این رو، لازم است پابه‌پای بحث از قانون و حق به مقسم آن‌ها،‌ ارزش، نیز پرداخته شود. فلسفه‌ها و نظریه‌های متقن و استوار در حوزه‌های هنجاری، از جمله در دو گستره پیش‌گفته، در گرو اتخاذ موضع نسبت در خصوص «ارزش» است.

«مدرنیته و حقوق دینی،‌ ویژگی‌های ذاتی و عرضی قانون،‌ حقوق،‌ نظریه و آموزش،‌ حقوق و انسان‌شناسی، نظریه حق،‌ حق به مثابه دلیل حاکم،‌ مفهوم عدالت،‌ حق بر شناختن پدر و مادر بیولوژیک،‌ مطبوعات و دموکراسی، ‌ارزش شناسی،‌ مفهوم مصلحت عمومی،‌ مصادیق اصلی مصلحت عمومی، و...» از جمله سرفصلهای این کتاب است.

محمد راسخ دانشیار فلسفه حقوق و حقوق عمومی در دانشگاه شهید بهشتی است. کتاب «حق و مصلحت» در 580 صفحه و با قیمت 25 هزار تومان عرضه شده است.

خبرآنلاین