
منبع: کتابخانه مجلس
یکی از زمینههای مهم
فرهنگ و ادب فارسی و عربی، از روزگار بسیار کهن، پندنامههایی است که طیف
وسیعی از نصایح و اندرزهای اخلاقی را در بر میگیرد.
1- پیشینه
سرچشمه نگارش این گونه آثار را
میتوان در دوره پیش از اسلام جستجو کرد. در اواخر عهد ساسانی، متون و
رسایلی به زبان پهلوی، تحت عنوان «اندرز» یا «پند نامک» به رشته تحریر
درآمد که نمونههایی از آن را در آثار معروف به خداینامهها و
تاجنامهها میتوان یافت.
در سدههای نخست اسلامی نیز
بسیاری از این قطعات به زبان عربی ترجمه شد و با عناوینی چون: اخلاق و
تهذیب اخلاق یا سیر الملوک، ذخیرةالملوک و.. ظهور یافتند.
بعد از آنکه خواجه نصیر الدین
طوسی (672-597 هـ.. ق)، کتاب اخلاق ناصری را که مشتمل بر تهذیب اخلاق و
حکمت عملی، یعنی تدبیر منزل و سیاست مدن است، به رشته تحریر در آورد،
نویسندگان و دانشمندان بعد از او این اثر را سرمشق خود قرار دادند و آثاری
در همین موضوع تألیف کردند، از جمله: اخلاق شمسی از حسن بن روزبهان شیرازی،
سال تألیف 933 هـ.. ق، اخلاق جلالی (لوامع الاشراق فی مکارمالاخلاق) از جلال الدّین دوانی (830-908 هـ.. ق) و اخلاق منصوری از غیاثالدین منصور دشتکی شیرازی (949- 866 هـ.. ق).
اخلاق حسنی (اخلاق قطب شاهی)
تألیف علی بن طیفور بسطامی سال 1083هـ.. ق، نیز در این قالب به نگارش
درآمده است. در بسیاری از موارد، مؤلف به اشعار، اندرزها و اقوال بزرگان
توجه داشته و آنها را در کتاب خود درج کرده است.
افزون بر آنچه گفته شد، کتاب
اخلاق حسنی، نه فقط یکی از آثار تألیفی در ردیف و سلسله تهذیب اخلاق و
حکمت عملیاست، بلکه تألیف آن به زبان فارسی زیبا و مصنوع، از یک مورّخ و
ادیب و مترجم ایرانی در دربار سلاطین قطب شاهیانِ هند، بر اهمیّت آن
افزوده است؛ همچنین باید در نظر گرفت که مؤلف شیعی است و در کتاب خود، سنّت
اندرزنامهنویسی را با نقل اقوال از پیامبر(ص) و ائمه اطهار (ع) و دیگر
حکما از جمله ارسطو، افلاطون و ابن سینا پیوند داده و این موضوع خود
امتیازی برای کتاب او محسوب می شود.
2- تأسیس حکومت قطب شاهیان
قطب شاهیان، نام سلسلهای است
از سلاطین که بر ولایت غلکنده هند از سال 918 تا 1098 هـ..ق حکومت کردند و
به دست امپراطوران مغول منقرض شدند. سلاطین این سلسله عبارتند از: سلطان
قلی، جمشید، سبحان قلی، ابراهیم، عبدالله و ابوالحسن.[3]
سلطان قلی بنیانگذار این سلسله،
از شاهزادگان قراقویونلو بود که چندی پس از انقراض آققویونلوها، به دست
قراقویونلوها در سال 883 هـ. ق، همراه عمویش اللّه قلی عازم دکن شد تا در
آنجا تحت حمایت بهمنیان دکن ـ که از قبل در خلال سفرهای تجارتی با آنها
آشنا شده بودند در ضمن غلامان ترک را برای استفاده در امور کشوری و لشکری
معزّز میداشتند ـ ادامه حیات داده و مدارج رشد و ترقی را طی نماید.[4]
با جلوس ابوالحسن قطب شاه –
هفتمین و آخرین از سلاطین قطب شاهی- در سال 1068 هـ.. ق، سیاست مذهبی قطب
شاهیان تغییرات محسوسی یافت. اگر تا پیش از این، تنها فشارهایی از خارج
(یعنی از جانب گورکانیان) برای ترک مذهب شیعه به قطب شاهیان وارد میشد، در
این دوره با وزارت مادنا، که یک هندو بود، در داخل نیز از جانب حکومت
فشارهایی ضد شیعیان اعمال میشد. با افزایش نفوذ او درحکومت، نیروهای دکنی
(هندوها و مسلمانان سنّی مذهب) در حیدرآباد قدرت را به دست گرفتند و
آفاقیها که عمدتاً شیعه و حامیان اصلی این مذهب بودند و تا پیش از این در
حکومت قطب شاهی نفوذ زیادی داشتند، از مناصب و مشاغل مهم حکومتی، کنار زده
شدند.[5]
پیامد طبیعی این حوادث، تضعیف تشیع و مراسم مربوط به آن در قلمرو حکومت قطب شاهیان بود.
سرانجام با تصرف گلکنده و حیدرآباد درسال 1098 هـ.. ق توسط اورنگ زیب و
اسارت ابوالحسن تاناشاه، آخرین حاکم قطب شاهی، حکومت قطب شاهیان منقرض و
قلمرو آنها ضمیمه قلمرو حکومت گورکانیان سنی مذهب شد. [6]
3- نفوذ فرهنگ ایران در دکن
نظام الدین احمد شیرازی در مورد
ایرانیان مقیم دربار قطب شاهیان مینویسد: «هر کس از ارباب استعداد از
عراق و خراسان به پایه سریر سلطنت مصیر رسید، فراخور حال و قابلیت، مشمول
عواطف و مراحم خسروی گردیده، کامیاب شد و جمعی که از ایران میآمدند، به
حکم نافذ ایشان، وزراء عالیشأن و امرای رفیع مکان، در زمره لشکر ظفر اثر
نگاه داشتند...در هیچ عصری از اعصار ماضیه، در دارالسلطنه این سلسله علیّه
این قدر مردم از ارباب استعداد و اصحاب علم و فضل و مردم قلمزن و سپاهی و
غیره از اهل ایران مجتمع نگردیده بودند، چه جمیع امرای عالیشأن و وزرای
رفیع مکان، با اکثر لشکر ظفر اثر و اکثر عمال و عهدهداران قلمزن معتبر و
اهل مناصب و سایر مجلسیان و اکثر سلاحداران از مردم ایراناند و جمعی کثیر
از تجّار مالدار، چه در دار السلطنه و چه در بنادر معموره و ولایت محروسه
اقامت نموده و غایت تجمّل و ثروت موفور به هم رسانیده اند، از اهل
ایراناند.[7]
در زمان قطب شاهیان، بسیاری از
رجال سیاسی، علمی، ادبی و دیگر اقشار مردم، از ایران به گلکنده و حیدر آباد
آمده و در آنجا اقامت گزیدند. قدرشناسی قطب شاهیان از زبان و ادب فارسی
نیز از دیگر عوامل عمده مهاجرت این اقشار بود ... و مراکز مهم تدریس زبان
فارسی تأسیس شد که مورد حمایت ایران و اشراف محلی قرار گرفت. در این هنگام
فارسی، زبان رسمی بود و تمامی نامهها و فرمانها به فارسی نوشته میشد و
اکثر عمارتها و بناهایی که در این دوران ساخته شد، دارای کتیبههای فارسی
است. اکثر پادشاهان قطب شاهی، خود اهل شعر و ادب بوده و لذا شاعران، ادیبان
و فضلای عصر در دربار آنها جمع میشدند.[8]
4- احوال مؤلف:
علی بن طیفور ، مورخ و ادیب دربار سلطان عبدالله قطب شاه (1035 ـ 1083 هـ.. ق) و جانشین او، سلطان ابوالحسن (1083ـ1098 هـ.. ق) بود.
او همراه پدرش، ملاطیفور بسطامی و دو برادرش زین العابدین و ابراهیم، در زمان سلطنت عبدالله قطب شاه به گلکنده وارد شد. در
آنجا تحت تأثیر روحانی شیعی، شیخ ملک محمد انصاری قرار گرفت. تا هنگام
سقوط سلسله قطب شاهیه در 1098 هـ.. ق ساکن گُلکُندَه بود، سپس به ایران
بازگشت. علی بن طیفور در زمینههای مختلف علمی تبحّر داشته و کتابهای
بسیاری در موضوعات مختلف نوشته و شماری کتاب را از عربی به فارسی
برگردانیده است.[9]
5- آثار علی بن طیفور بسطامی
بسطامی چهار کتاب عربی را به
فارسی ترجمه کرد و دو کتاب فارسی نیز تألیف کرده است. چهار ترجمه او
عبارتند از: عیون اخبارالرضا از ابن بابویه (به نام تحفه ملکی)؛ مکارم
الاخلاق طبرسی؛ گزیدههایی از نوشتههای خواجه عبدالله انصاری و
تحفةالغرائب مشتمل بر احادیث نبوی و کلمات قصار مشایخ و فضلا.
آثار فارسی او عبارتاند از:
تحفة قطبشاهی، مجموعهای از کلمات قصار به سبک مرآت الامرا و حدیقةالسلاطین
فی کلام الخواقین: وی این کتاب خود را در سال (1092ق/1681م) و در زمان
آخرین شاه سلسله قطب شاهی، ابوالحسن تانا شاه نوشت. کتاب او در سه حدیقه و
هر حدیقه به طبقاتی تقسیم شده است. بسطامی در این کتاب، شرحی در خصوص
هنرمندان شعرا و علمای عصر خود نوشته و به نامه نگاریهای شاهان صفویه با
قطب شاهیه و قطب شاهیان با دیگر حکومتهای دکن اشاره میکند. دستنویس این
کتاب به شماره Mss.No.368 در کتابخانه موزه سالار جنگ ثبت شده است.[10]
کتاب دیگر او، اخلاق حسنی یا اخلاق قطب شاهی است که موضوع همین مقاله است.
6- اخلاق حسنی
مؤلف، این کتاب را در آغاز
پادشاهی ابوالحسن قطبشاه به تاریخ «ظلالمعبود» ( 1083 هـ.. ق) تألیف و
به نام او کرده و حال آنکه تاریخ پایان کتاب را ( 1159 هـ.. ق) و نام کتاب
را « اخلاق قطبشاهی»گذارده اند. این اثر به زبان پارسی در موضوع تهذیب
اخلاق و حکمت عملی است و دارای یک مقدمه، سه اصل و یک خاتمه است.
آغاز:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
|
ای از تو مکمل شود اخلاق جمیل وی
|
|
وصف جمیل تو بود ذکر جمیل ...
|
|
انجام:
|
از قاف بینّات ار ساقط کنی بیابی
|
|
تاریخ سال ختمش ز اخلاق قطبشاهی (1159)
|
|
مؤلف در باب تألیف و موضوع
کتاب، چنین مینویسد: «این بنده خاکسار و ذره بیمقدار سرگشته وادی ناکامی،
علیّ بن طیفور البسطامی ...، رسالهای لطیفه در تهذیب اخلاق و مقاله ای
شریفه در ترغیب اشفاق ... پرداخته و بعد از آنکه به قدر حوصله استعداد خویش
در شرح اسباب و بسط ابواب و کلیّات قانونی آن بر وجه صواب خوض کرده، به حظ
و بهره خود رسیده.... و هر جا که سخن مقتضی ایراد مثلی یا استشهاد نظمی
بود- تربیناً الکلام و تبییناً للمرام- به ذکر آن اقدام نمـوده .... چه در
حقیقت آراستگی کلیه مکارم اخلاق و پیراستگی به پیرایه محاسن اشفاق، اگرچه
از هر فردی از افراد بنی نوع انسان در نظر عقل، مستحسن و مرغوب آید....
»(ص4 )
7- شیوه نثر و سبک انشای اخلاق حسنی
نثرِ کتاب، نمونه نثر قرن
یازدهم است؛ یعنی به کارگیری سجعهای متوالی، مترادفات پی در پی، ترکیبات
عربی، جملههای طولانی، مطابقت موصوف و صفت به رسم زبان عربی، استفاده از
آرایههای ادبی و... از جمله ویژگیهای این عصر است.
نمونهای از متن نسخه: «...
بدان که نفوس بشری در اصل فطرت از ادنی اخلاق منزّه و پاکاند و تذلّی به
اخلاق ذمیمه و ملکات ردّیه به واسطه مجاورت و مخالطت اشرار بود، و تأدیب آن
به زجر و تأدیب تواند بود، یا به تعلیم و تعلّم یا به تکلیف و تمرین و
طریق تأدیب آن است که فرزندان و اتباع و زیردستان خود را در قید نوامیس
الهی کشند و به اصناف سیاسات و تأدیبات اصلاح اخلاق ایشان کنند،
و...»(ص،14)
علی بن طیفور در تألیف کتاب از
احادیث پیشوایان دین، سخنان بزرگان، حکایات و اقوال مشایخ معروفی چون:
پیامبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، امام جعفر صادق (ع)، ابوعلی سینا(و 428
هـ.. ق)، ابوسعید ابوالخیر (و 440هـ.. ق)، محقق طوسی (و672هـ. ق)،
ارسطو(و322 ق م)، افلاطون(و347 ق م) و از دیگر شعرا و نویسندگان پیش از
خود، به مناسبت کلام بهره برده است؛ همچنین از کتاب نفایس فنون اثر محمّد
بن محمود شمسالدّین آملی نام می برد و مطالبی از آن نقل می کند. مؤلف
تنها در بیان مسائل اخلاقی، غیر از ذکر اشعاری از شاعران دیگر، بسیاری از
اشعارش را از سعدی نقل کرده است؛ همچنین در مورد حکمت عملی، مطالبی آورده
است که عین آن عبارات، البتّه با کمی اختلاف، در کتاب اخلاق منصوری غیاث
الدین دشتکی شیرازی (866-949 ق) آمده است.
در اخلاق منصوری میخوانیم :«و
از حضرت مرتضوی، که مدینه علم را باب است و باب او طالبان یقین را مآب -
علیه الصلوة و السّلام- منقول است که: الله تعالی، ملک را عقل داد بیشهوت و
غضب و حیوان را شهوت و غضب داد، بیعقل و انسان را هر دو داد»؛ پس اگر
انسان شهوت و غضب را مطیـع و منقـاد عقـل گـرداند و به کمـال عقـلی برسد،
رتبه او از مَلَک اعلی باشد، چه مَلَک را مزاحمی در کمال نیست، بلکه
اختیاری در آن نه، و انسان با وجود مزاحم، به سعی و اجتهاد به این مرتبه
فایز شده و اگر عقل را مغلوب شهوت و غضب سازد، خود را از مرتبه بهائم فروتر
اندازد، چه ایشان به واسطه فقدان عقل که وازع شهوت و غضب نتوانند بود، در
نقصان معذورند، به خلاف انسان. بیت:
|
آدمی زاده طرفه معجونی است
|
|
از فرشتـه سرشتـه وز حیوان
|
|
گـر کند میل شــود کم از این ور کند میل آن شـود به از آن»[11]
و این عبارات از کتاب اخلاق
حسنی نقل شده است، به این ترتیب:« و از حضرت مرتضوی -که مدینه علم را باب
است و باب او طالبان یقین را مآب - علیهالصلوة و السّلام- منقول است که:
الله تعالی ملک را عقل داد بیشهوت و غضب و حیوان را شهوت و غضب داد [106]
بیعقل و انسان را هر سه چیز عنایت فرمود؛ پس اگر انسان شهوت و غضب را
مطیـع و منقـاد عقـل گـرداند و به کمـال عقـل برسد، رتبه او رتبه مَلَک
اعلی باشد، زیرا که ملک بیمزاحمی و مانعی به کمال رسیده، بلکه او را در
کمال اختیاری نیست. به خلاف انسان که با وجود موانع و عوایق به سعی و
اجتهاد، خود را به کمال رسانیده و بدان مرتبه فایز شده. ببین تفاوت ره از
کجاست تا به کجا و اگر چنانچه عقل را مغلوب شهوت و غضب سازد، خود را
از مرتبه بهائم فروتر اندازد؛ چه ایشان به واسطه فقدان عقل که منازع شهوت و
مانع غضب تواند بود، در نقصان خود معذورند، برخلاف انسان.
نظم:
|
آدمیزاده طرفه معجونی است
|
|
از فرشتـه سرشتـه وز حیوان
|
|
گر کند میل شـود کم از ایـن ور کند میل آن شود به از آن»[12]
(بسطامی، 1389)
اثر فوقالذّکر، نمونه موجز و
وافی و کافی از تهذیب نفس، تدبیر منزل و کشور داری را ارائه میدهد و با
بیان مسائل اخلاقی، آیات و احادیث و روایات مشایخ و طریقت و بزرگان ادب
بسیار دلچسب می نماید و خواننده مشتاق را از دنیای پر هیاهوی مادّی به
عالم آرام معنوی میبرد و کلید سعادت مندی و جاودانگی و سربلندی در دنیا و
آخرت را منوط به پایبندی بر اصول اخلاقی و انسانی میداند.
8- ارزشهای ادبی نثر اخلاق حسنی
این نسخه از جهت نثر در قرن
یازدهم ادامه همان نثر صفوی و متأثر از زبان عربی است. این اثر جزء متون
روایی است که مؤلف، آن را از قول بزرگان و فیلسوفان نقل میکند. در این اثر
نکته دیریابی در انتقال وجود ندارد ، استشهاد به آیات و احادیث، استفاده
از صنایع تلمیح، آوردن اشعار متعدد فارسی و عربی، استفاده به جا و مناسب از
آرایههای لفظی و معنوی در قالب انواع سجع، جناس، ایهام و ازدواج، ارزش
نثر را افزون کرده است. اینک نمونهای از متن بررسی میشود:
«در روزگار دولت و ایام
سلطنت او، جمهور خلایق از ظلمات ظلم به سرچشمه آب حیات [206] عدل و انصاف
رسیدهاند و کافّه امم در ریاض امن و سلامت و حدایق فراغ و رفاهیت، به
خوشدلی و آسودگی گذرانیده اقبال در جنّت سرای حضرتش، خضرت عیش یافته و
نصرت از سبزهزار تیغ آبدارش، نضرت رخسار گرفته.
|
|
نظم
|
|
|
|
دولـت نهـاده تـارک، بر خـاک آستانش
|
|
نصرت گرفـتـه نضـرت، از تیغ آبدارش
|
|
|
گل را ز دیـن شکفتـه از نوبـهار عدلش
|
|
دست ســتم شکسته از کلک در نثارش
|
|
|
بنیاد شرع محکم، از رمح راســت قدّش
|
|
پهلـوی ملـک فـربـه، از خامه تـرازش
|
|
امید از فیض فضل حضرت باری آن
است که آیات جهان بانی این قطب فلک سلطنت و فرمان روایی بر صحایف اوراق
روزگار تا هنگام نشور منشور باد و از آیات ظفر نگار نصرت شعار، این نگین
خاتم کشورگشایی تا نفخ صور مظفّر و منصور.»(ص 83)
9- آرایههایی که در این بخش دیده شد، به ترتیب عبارتند از:
روزگار و ایّام: ایهام ترجمه،
ترادف؛ ظلمات ظلم: جناس اشتقاق؛ سرچشمه آبِ حیات: تتابع اضافات؛ عدل و
انصاف: ترادف؛ ریاض امن: اضافة تشبیهی؛ حدایق فراغ: اضافه تشبیهی؛ حضرت ،
خضرت: جناس مضارع؛ نصرت و تیغ: تناسب؛ نصرت و نضرت :جناس مضارع؛ دست ستم:
اضافه استعاری؛ فربه و نزار: تضاد؛ ظفر ، نصرت: ترادف؛ نگار، شعار: سجع
متوازی؛ نگین خاتم: تناسب؛ نشور و منشور: جناس اشتقاق؛ نفخ صور: تلمیح به
آیة قرآن: نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعیدِ [کهف/20]، کنایه از
قیامت و مظفر و منصور: ترادف
صنایع لفظی و معنوی
الف- تضمین آیات و احادیث
تضمین آیات و احادیث، هرگز
تنیده در جملات و عبارات مؤلف نیست تا این شک و شبهه، خواننده را پیش آید
که آن آیه یا حدیث، جزئی از سخن یا دنباله کلام است، زیرا قبل از هر آیه با
عبارت « آیه وافی هدایت»، هر شک و شبههای را می زداید. مع الوصف، آیات و
احادیث تضمین شده، غالباً نشانی ندارد و مشکول نیز نیستند.
ب. ارسال المثل
النّاس علی دین ملوکهم: مردم بر دین حکمرانان خود هستند.
ج-به کار بردن سجع
به دستیاری بازوی تقویتش شرع قویم پا بر سر عرش عظیم گذاشته،
د - به کار بردن آرایههای لفظی
تشبیه:
کوه مانند کاه از زمین پریدن گیرد.
استعاره:
قلّاده به گردن خِرَد خُرده بین نواخت
9- ویژگیهای زبانی و رسم الخط متن
این نسخه، برخی خصایص رسمالخطی و املایی دارد که با شیوه کنونی، اندکی متمایز است؛ لذا به مواردی از آن اشاره میکنیم:
١- کتابتی خفی دارد؛ یعنی ریز و کوچک نوشته شده و خط آن فربه و درشت نیست.
٢- غالباً آیات و احادیث آن مشکول نیست.
٣- عدم رعایت علایم نگارشی و سجاوندی.
٤- فهرست مطالب ندارد، اما هر قسمت عنوان دارد.
5- متّصل نوشتن حرف اضافه «به» به واژه بعد از خود؛ مانند← بعفوش، بنزد
6-به جای«گ»،«ک» نوشته شده که در باز نویسی از رسم الخط امروزی پیروی شده است.
7-در جمع کلماتی که به «ها» غیر ملفوظ ختم میشود، «ها» آخر کلمه حذف شده است؛ مانند← فتنها به جای فتنهها.
8- استفاده مصدر به جای صفت؛ مانند← حاکمی عدل به جای حاکمی عادل، به تقلید از زبان عربی برای مبالغه.
9- به کاربردن همزه به جای «ای»؛ مانند← تحفة به جای تحفهای.
10- جدا نوشتن «ن» نفی در فعل منفی؛ مانند← نه بندد به جای نبندد
11- حذف فعل مشترک از جمله بعد
به قرینه جمله قبل؛ مانند← بر صحایف اوراق روزگار تا هنگام نشور منشور باد و
از آیات ظفر نگار نصرت شعار این نگین خاتم کشورگشایی تا نفخ صور مظفّر و
منصور.
12- اغلاط املایی مانند← متفرغه به جای متفرقه، مطابعت به جای متابعت، ایسار به جای ایثار.
13- تطابق صفت و موصوف: ← شرایف مدایح، عمّت شرایع.
14-کتابت ئی به جای یی← گرائیده به جای گراییده، نکو روئی به جای نکو رویی.
15- عدم رعایت نقطهگذاری؛ مانند← حه به جای چه.
16- پیوسته نوشتن پیشوندهای فعلی به فعل: نمیرسد، نمیشود
17- در بعضی موارد، «ت» به صورت
«ة» کتابت شده مانند←قوّة به جای قوّت، زکوة به جای زکات، حیوة به جای
حیات، هدایة به جای هدایت، سیاسة به جای سیاست
18- در معرفی پیامبر (ص) چنین
میآورد ← «صاحب شریعت از اینجا فرموده: کُلُّکُمْ رَاعٍ ٍ وَ کُلُّکُمْ
مَسْئُولٌ عَنْْ رَعِیَّتِه»، «به فرمان مطاع شارع که َ إِذَا قَدَرْتَ
عَلَی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ
ممهد و راسخ دارد»
19- در معرفی آیه، معمولاً صفت
وافی هدایت میآورد؛ مانند: «آیه وافی هدایت وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ
فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً» ، «آیه وافی هدایت إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ...»
20- کلمه فارسی را با نشانه جمع عربی «ات» جمع میبندد؛ مانند: نوازشات
21- آوردن ترکیبات عربی به جای عبارت فارسی؛ مانند: من حیث انّها← از آنجایی که
علی حده← جداگانه
22- آوردن «ا» به صورت «آ» مانند: آله ! اله
23- با آنکه در جای جای اثر، اشعار بسیاری درج شده، جز در یک مورد، هیچگاه به نام سراینده اشعار اشاره نشده است: «گفته «سنایی» که اهل دل را سنایی است هادی راه هدی و دلیل اتصّال به ملأ اعلی شناسد.
|
عدل کن ز آنکه در ولایت دل
|
|
در پیغمبـری زنــد عــاقـل»(همان:77)
|
|
10 - ارزیابی نسخه:
ارزش اثر، اولاً در یگانه بودن
آن است و اینکه نسخه تقریباً کامل است. دیگر آنکه اثر به زبان فارسی است و
از جهت رسمالخط و خوانایی خوب است، جز چند مورد کلمه ناخوانا و غلط نوشته
شده که در پاورقی به آن اشاره شده است.
معلوم میشود که مؤلف از ذوق
شاعری، چندان بیبهره نبوده است. در صفحه چهار از متن، عنوان داشته است:
«به عنوان ترصیف صورت بسته و خِرَد خُرده بین از وفور غلبۀ شوق به نغمه
سنجی نشاط پرداخته و ترانۀ این اشعار را از غایت ذوق به قانون انبساط
نواخته».
|
|
نظم
|
|
|
|
گوهـری دارم که صد کانش بهاست
|
|
کان چه باشـد بحر عمانش بهاست
|
|
|
کان و عــمّان چیست نزدیک خـرد
|
|
اختر و افــلاک و ارکانش بهاست
|
|
|
اخـتر و افــلاک و ارکـان کیستنـد
|
|
جــوهر جـان سخنـدانش بهاست»
|
|
حمیرا ربیعی؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی.
[3]. دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، ذیل قطب شاهیان
[4]. سایت راسخون، جمعه 27 اسفند 1389 (www. rasekhoon.net)
[5]. صادقی علوی، محمود، قطب شاهیان (تاریخ سیاسی و فرهنگی اجتماعی)، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، 1385، ص 71- 76
[8]. کرمی، مجتبی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد (کن)، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، تهران، 1373، ص 70- 71.
[9]. خدایی، فصلنامه تاریخ، شنبه 28 اسفند، 1389.
[11]. دشتکی شیرازی، غیاثالدین، اخلاق منصوری، تصحیح و تحقیق علی محمد پشتدار، تهران، امیرکبیر، 1386، ص173.
[12].
بسطامی، علی ابن طیفور، اخلاق حسنی (قطب شاهی)، به کوشش حمیرا ربیعی،
پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه پیام نور تهران، به راهنمایی علی محمد
پشتدار، 1389
پیام بهارستان شماره 14/2