کتاب «نسبیگرایی اخلاقی»

نسبی گرایی اخلاقی
تالیف: نیل لوی
ترجمه: اسفندیار زندپور
چاپ اول ۱۳۹۰ / نشر امیر کبیر / قیمت: ۳۴۰۰ تومان
مطابق دیدگاهی
بسیار مشهور معیارهای لازم برای قابل قبول بودن یک قضاوت اخلاقی به فرهنگ و
گروه اجتماعی که قضاوت در آن صورت میگیرد، بستگی دارد.
این دیدگاه نسبیگرایی نامیده میشود و مقبولیت خود را از این حقیقت
میگیرد که فرهنگها و گروههای اجماعی در ظاهر معیارهای متفاوتی برای
زندگی دارند. به عبارت دیگر آشنایی با اخلاقیات جوامع مختلف نشان میدهد که
همگی ارزشهای اخلاقی یکسانی ندارند بله هر جامعهای به ارزشهای اخلاقی
خاص پایبند است تا جایی که گاهی این ارزشها با ارزشهای اخلاقی جوامع دیگر
در تضاد است.
این کتاب در 7 فصل نوشته شده است.
نویسنده در فصل اول تلاش کرده حدود و قلمرو مبحث نسبیگرایی را تعیین کند
که این به پرداختن به پرسشهای اخلاقی و پرسشهای فکری نیاز دارد.
در فصل دوم کتاب مساله فکری مربوط به نسبیگرایی اخلاقی منسجمتر بررسی شده
است و به این پرسش پاسخ داده شده که آیا نسبیگرایی اخلاقی آموزههای
منسجم است یا نه؟ در بخش سوم مسئله اخلاقی مربوط به نسبیگرایی تجزیه و
تحلیل میشود. فصل چهارم به بررسی شواهد تجربی مربوط به نسبیگرایی
میپردازد.
در فصل پنجم و ششم به بررسی راهکارهایی میپردازد که از طریق آنها اشتباه
فرهنگها مشخص شود و در فصل پایانی میان نسبیگرایی و مطلقگرایی راهی
میانه ترسیم شده است.
انتشارات امیرکبیر کتاب «نسبیگرایی اخلاقی» را در 179 صفحه با قیمت 3400 تومان منتشر کرده است.
منبع:
خبرگزاري فارس
-------------------------
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين اثر، مطالعهاي عالمانه، جامع،
موضوعي و به هنگام از نسبيگرايي محسوب ميشود كه مولف، تسلطي عالي بر
مباحث مطرح در اين حيطه دارد و كار علمي او، محكم و بلكه تاثيرگذار است.
براساس
مطالب كتاب، «آموزه نسبيگرايي، موافقين و مخالفين خود را دارد. هواداران
نسبيگرايي بر اين باورند كه نسبيگرايي ترويج دهنده تساهل است و اجازه
نميدهد كه ما باورها و آداب خود را به ساير فرهنگها تحميل كنيم. اين تصور
كه نسبيگرايي مشوق يا بيانگر تساهل نسبت به تفاوت است، يقينا مهمترين
عامل يگانه تبيني جذابيت آن است. از طرف ديگر، مخالفين نسبيگرايي بر اين
باورند كه نسبيگرايي اخلاقي اين توانايي را از ما سلب ميكند كه انتقادهاي
لازم را در مورد نقض حقوق بشر، تبعيض و خشونت نسبت به زنان كه هماكنون در
برخي كشورهاي غربي وجود دارد، و يا ظلم حاكمان ستمگر و توسعه طلب به عمل
آوريم.
استدلالهاي موجود موافق و مخالف نسبيگرايي در آن واحد
استدلالهايي هم فكري و هم اخلاقي هستند. دغدغه ما هم حقيقت يا بطلان
نسبيگرايي است، و هم پيامدهاي آن براي اخلاقيات، البته اين دو پرسش به نحو
جداييناپذيري در هم تنيدهاند؛ اما مفيد خواهد بود اگر حداقل در ابتداي
كار جداگانه به آنها بپردازيم. بخش عمدهاي از سردرگميهاي موجود در بحث
نسبيگرايي، از ناتواني در جدا نگه داشتن اين دو مساله از يكديگر، دست كم
به طور موقتي برميخيزد. بنابراين بخش عمدهاي از اين كتاب به تلاش براي
تفكيك اين دو دسته از مسائل، و نيز به طرح مباحث موجود له و عليه هر يك از
آنها، پيش از تركيبشان با يكديگر، اختصاص يافته است.»
اين اثر در
فصل نخست تلاش ميكند حدود و قلمرو مبحث نسبيگرايي را تعيين كند كه اين
موضوع نيازمند پرداختن به پرسشهاي اخلاقي و نيز پرسشهاي فكري است.
در
فصل دوم كتاب مساله فكري مربوط به نسبيگرايي اخلاقي به صورتي عميقتر
بررسي ميشود؛ يعني به اين پرسش ميپردازد كه آيا نسبيگرايي اخلاقي
آموزهاي منسجم است يا خير؟ هدف اين بخش كشف اين حقيقت است كه آيا
نسبيگرايي ميتواند درست باشد يا نه؟ آيا نسبيگرايي اخلاقي به لحاظ دروني
منسجم است؛ يا متناقض با خود است؟ بسياري از استدلالهاي مطرح شده عليه
اين آموزه عقلي هستند؛ يعني بر آنند ثابت كنند نسبيگرايي اخلاقي نميتواند
صحيح باشد. بنابراين در اين بخش عمدتا ـهر چند نه منحصراـ با
استدلالهاي پيشيني روبهرو خواهيم بود.
بخش سوم كتاب، مساله
اخلاقي مربوط به نسبيگرايي را به همين صورت مورد تجزيه و تحليل قرار
ميدهد و فصل چهارم كتاب، به بررسي شواهد تجربي مربوط به نسبيگرايي
ميپردازد. باورپذيري نسبيگرايي اخلاقي زماني به حد اعلاي خود ميرسد كه
در ميان و مابين فرهنگهاي مختلف تفاوت اخلاقي واقعي وجود داشته باشد و
بتوان نسبيگرايي اخلاقي را به عنوان توضيحي براي اين تفاوت ارايه كرد. به
هر حال، برخي فلاسفه امكان وجود هرگونه تفاوت اخلاقي قابل توجه در دنيا را
رد ميكنند. بنابراين، اين بخش مواردي واقعي را مورد بررسي قرار ميدهد كه
به عنوان مدركي براي نسبيگرايي اخلاقي ارايه شدهاند. تلاش اين بخش آن است
كه دريابد آيا فقط نسبيگرايي است كه به بهترين نحو ممكن ميتواند موارد
ياد شده را توضيح دهد، يا راههاي ديگر نيز براي توضيح آنها وجود دارد.
فصلهاي
پنجم و ششم به بررسي راههايي ميپردازند كه از طريق آنها، اشتباه اين
دسته از فرهنگها را آشكار ميسازد. فصل پنجم سعي دارد در طبيعت انسان پايه
و بنياني براي اخلاق بيابد. شايد ارزشهاي اخلاقي در نظم خدادادي جهان حك
نشده باشند اما گونه ما (كه ما را از ساير جانداران متمايز ميكند) و
فرايند تكويني كه ما را به اين صورت شكل داده، اين ارزشها را تاييد
ميكند.
فصل ششم به مشكلي ميپردازد كه اغلب آگاهي غلط خوانده
ميشود. مساله تحت بررسي در اين بخش اين است كه آيا ميتوان نشان داد مردم
ميتوانند به واسطه فرايند اجتماعي شدنشان در ارزشهايي كه به آن باور
دارند، دچار اشتباه شوند.
در بخش هفتم ميان نسبيگرايي ـبا
برداشتي كه همگان از آن دارندـ و مطلقگرايي، راهي ميانه ترسيم ميكند.
سرانجام، گرچه نميتوان اخلاقي واحد را تاييد كرد اما ميتوان نشان داد كه
نقاط مثبت اخلاقي وجود دارد كه همه نظامهاي اخلاقي بايد آن را به رسميت
بشناسند.
------------------------
مطالب مرتبط:
نگاهي اجمالي به برخي كتب اخلاقي منتشر شده