«فسلفه اخلاق و مبانی رفتار» اثر منوچهر صانعی دره بیدی

کتاب «فسلفه اخلاق و مبانی رفتار» اثر منوچهر صانعی دره بیدی توسط انتشارات سروش در سال 1377 به چاپ اول رسید و در سال 1387 با چاپ دوم به زیور طبع آراسته گردید.
مؤلف محترم: فلسفۀ اخلاق از زمان ارسطو تا کنون مراحل مختلفی در تاریخ خود گذرانده است. می توان اخلاق ارسطویی را تجسم اخلاق یونانی، اخلاق مبتنی بر سعادت نامید به این معنی که این فلسفه، سعادت غایت اخلاق است که با توسل به فضایل چهارگانه حکمت، عفت، شجاعت و عدالت تحقق می یابد. و این فضایل، هر کدام حد وسط یک وضعیت روانی در وجود انسان بین دو وضعیت افراط و تفریط است.
در ارزش کلامی قرون وسطی و دورۀ سلطۀ کلیسا به جای مراعات حد وسط به عنوان فضیلت، حکم الهی معیار و تعیین کنندۀ فضیلت بود. فضیلت اخلاقی در این دوره به معنی انطباق رفتار با احکام الهی بود نه مراعات حد وسط در احوال روانی. غایت اخلاق نیز در این دوره همان سعادت بود اما نه سعادت دنیوی چنان که ارسطو تعریف کرده بود، بلکه سعادت اخروی.
در عصر جدید، تهاجم به معیارهای ارسطویی و قرون وسطایی در اخلاق با دکارت آغاز شد. دکارت معیار قرون وسطایی را چون متکی بر مرجعیت (Authority) و تقلید بود، رها و قاعدۀ فهم شخصی (Understanding) را جایگزین آن کرد و معیار ارسطویی را به این عنوان باطل اعلام کرد که بنیاد اخلاق، عواطف روانی است و عواطف به طور الزامی چنان که ارسطو گفته بود، دو طرف افراط و تفریط نیستند، بلکه آنچه ارسطو به عنوان مثلاً تفریط شجاعت اعلام کرده بود (یعنی ترس)، ممکن است در شرایط خاصی (آن گاه که آگاهانه و سنجیده باشد) فضیلت باشد. دکارت در تغییر عمده در نظام اخلاق ارسطویی به وجود آورد:
اول اینکه طرح فضایل چهارگانۀ مبتنی بر مراعات حدّ وسط بین دو طرف افراط و تفریط را مردود اعلام کرد و به جای آن، طرف عواطف نفسانی را قرار دارد. در این طرح، دکارت عواطف را به دو بخش اصلی و فرعی تقسیم کرد. عواطف اصلی عواطف بسیطی هستند که به نظر دکارت قابل تحویل به عواطف دیگر نیستند. این عواطف عبارتند از: لذت، درد، عشق، حیرت، میل و نفرت. این عواطف ششگانه پایه و اساس تمام رفتار اخلاقی انسان هستند و عواطفی مثل ترس یا رقت قلب یا ... فضیلت اند، و اگر به صرافت طبع در ما عمل کنند، رذیلت به شمار می روند و وضعیت طبیعی آنها نه فضیلت است و نه رذیلت.
دوم اینکه دکارت اخلاق را در کنار پزشکی و مکانیک یکی از شاخه های علم قرار داد به این معنا که قضایای اخلاقی باید مانند قضایای طبی و مکانیک قابل محاسبۀ ریاضی باشد و زبان کمیت در آن جاری گردد. برای آشنایی با نظر دکارت دربارۀ اخلاق رجوع کنید به کتاب انفعالات نفس مندرج در کتاب فلسفۀ دکارت، ترجمۀ همین قلم (منوچهر صانعی دره بیدی)، چاپ الهدی.
اما دکارت غایت ارسطویی اخلاق را محفوظ می داشت و مثل ارسطو بر غایت دنیوی اخلاقی تأکید می کرد و آن را به فضیلت حکمت باز می گرداند. به این معنا که تأمین سعادت انسان در گرو این نکته است که بدانیم با عواطف خود چگونه برخورد کنیم و این مطالب، یعنی شناخت علمی عواطف به عنوان پایه و اساس سعادت در فلسفۀ اسپینوزا گسترش یافت و از آنجا وارد فلسفۀ آلمانی شد.
در آلمان در نیمۀ دوم قرن هیجدهم، کانت طرح جدیدی را برای اخلاق در افکند و به کلی نظام اخلاقی را از چهارچوب آن خارج کرد. کانت اعلام کرد اخلاق به جای تکیه بر سعادت (نظر ارسطو و دکارت) با متکی بر تکلیف باشد. این انقلابی بود که در چهارچوب انقلاب کوپرنیکی انجام شد. در نظر ارسطو ما باید تکالیف خود را انجام بدهیم تا به سعادت برسیم (حرکت از تکلیف به سعادت = غایت)، اما در نظر کانت وصول به سعادت تکلیف است و برای ادای تکلیف در پی سعادت خود می رویم (حرکت از سعادت به تکلیف = غایت).
در آلمان پس از کانت، در نیمۀ دوم قرن نوزدهم، نیچه نظامی به نام اخلاق مبتنی بر اراده پروراند که البته فلسفۀ او گسترش بخش و جهتی خاص از فلسفۀ کانت بود. آرای کانت از هگل عبور کرد و به نیچه رسید.
با عبور از نیچه، به قرن بیستم میلادی می رسیم و نوبت فلسفه های «فرنو» یا مابعد تجدد یا پست مدرن می رسد. در این فلسفه ها که همگی از نیچه متأثرند و اندیشه های او را شرح و بسط داده اند، بیشتر در جهت منفی و با غلبۀ شکاکیت، ارزش های تفکر سنتی، به خصوص ارزش های دوران نو، مورد نقادی و اغلب انکار و طرد قرار گرفت. در دو قرن هجده و نوزده یا بهتر بگوییم در حد فاصل بین دکارت تا کانت، مفاهیم ترقی، بهبود، سعادت، آزادی، برابری، استقلال فرد، حرمت انسانی، همدلی، کاهش تضاد و ایجاد الفت بین انسان ها و ...، ارزش هایی بود که با قوت تمام مورد حمایت همۀ متفکران غربی بود....
در دوران معاصر و اغلب در دهه های پایانی قرت بیستم، به دلیل رشد سریع علوم و صنایع مباحث تازه ای در اخلاق مطرح شد که در تاریخ فلسفۀ اخلاق از ارسطو تا نیچه و شلر و هارتمان مطرح نبود. یعنی اخلاق کاربردی مانند اخلاق پزشکی، اخلاق کار و تجارت، اخلاق محیط زیست، اخلاق جهانی شدن....
فهرست مطالب:
فصل اول «اخلاق ثنوی در حوزۀ سقراطی» نام دارد: نگرش یونانیان به اخلاق، سقراط، افلاطون، ارسطو.
فصل دوم از «اخلاقی رواقی» سخن می گوید: رواقیان، هابز، و اسپینوزا.
«انقلاب کپرنیکی در اخلاق» عنوان فصل سوم است: حس اخلاق و اصالت شهود، و اصالت عقل فرانسوی.
نگارنده در فصل چهارم به «میراث هیوم» می پردازد: اخلاق مبتنی بر اصالت نفع، و اصالت عاطف.
فصل پنجم به «اخلاق در حوزه اصالت معنای آلمان» اختصاص دارد: کانت، فیخته، هگل، و نیچه.
فصل ششم به «اخلاق از دیدگاه پدیدارشناسان» می پردازد: برنتانو، ماکس شلر، و هارتمان.
نگارنده کتاب را با موضوع «اخلاق پویا» به پایان می برد: اسپنسر، مارکس، مور، و اخلاق مبتنی بر کار.
--------------------------------------
مطالب مرتبط:
کتاب «اخلاق» نوشتۀ جورج ادوارد مور
کتاب مبانی اخلاق، نوشتۀ جورج ادوار مور
کتاب «مسائل اخلاقی» نوشتۀ مایکل پالمر
کتاب «نگاهی به فلسفۀ اخلاق در سدۀ بیستم»بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق اثر ایمانوئل کانت
«مابعدالطبیعه اخلاق: فلسفه فضیلت» اثر ایمانوئل کانت
نقد عقل عملی
کتاب «تاریخ فلسفه اخلاق غرب» ویراستۀ لارنس سی. بکر.
+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۰ ساعت 16:15 توسط عباس مهدوی
|