انواع واقع گرایی (1)
انواع واقع گرایی
گرچه بی تردید، مهجور افتادن اصطلاحات مختوم به "ism" در فلسفه، مطلوب است، اما برخی از این اصطلاحات، آشکارا مقبولیت خود را حفظ می کنند که یکی از آن ها واژۀ "رئالیسم"[i] است.[ii]
"رئالیسم"، به معنای "واقع گرایی" از لغت "real" مأخوذ است که آن واژه از"res" لاتین، مشتق است که به معنای "شیء" است، و "reality"از همین کلمه مشتق شده است که به معنای اشیای واقعی یا واقعیت است.[iii] واقع گرایی "رئالیسم" معانی اصطلاحی گوناگونی دارد. واقع گرایی در هنر و ادبیات با واقع گرایی در اخلاق، حقوق و سیاست، فرق دارد؛ و واقع گرایی در فلسفه با واقع گرایی هنری، اخلاقی، حقوقی و سیاسی متفاوت است. همچنین واقع گرایی در فلسفه و معرفت شناسی، گونه های چندی دارد که در ادامه به برخی از آن ها اشاره خواهد شد.
واقع گرایی در هنر به معنای التزام به انعکاس بیرونی در صحنۀ تصویر و نمایشی هنری است، خواه واقعیت نمایش داده شده زشت باشد یا بد. بنابراین واقع گرایی در هنر به معنای تخیلی نبودن در هنر و عمل هنری است. هنرمند واقع گرا، کسی است که واقعیت را در هنر به تصویر می کشد، و در پی تغییر واقعیت بیرونی در آینۀ هنر نیست. واقع گرایی هنری در مقابل ایدئالیسم هنری قرار دارد. هنرمند ایدئالیست در پی آرمان ها، اهداف، و احیاناً احساسات و تخیلات در هنر است. "سورئالیسم"[iv]، یا فراواقع گرایی، شکل افراطی ایدئالیسم هنری است که در پی بیان احساس و ارائه تخیلات بی قید و بند اخلاقی و غیره است. این مکتب یک شیوۀ ادبی و هنری است که ابتدا به شکل یک جنبش در فرانسه در سال 1924 میلادی، با انتشار بیانیه ای شروع شد و سپس در جاهای دیگر، گسترش یافت. نهضت رمانتیسم در هنر، گونه ای از "ناواقع گرایی"[v] در هنر و ادبیات است که خود را در سمبولیسم یا نمادگرایی و سورئالیسم و دیگر مکتب ها، نمودار ساخته است.[vi]
واقع گرایی در اخلاق، به معنای قائل شدن به وجود واقعیات و ارزش های مستقل از اذهان و فرهنگ ها است. واقع گرایی اخلاقی در مقابل آرمان گرایی اخلاقی، قرار دارد. واقع گرایی در سیاست به معنای ارزیابی واقعیت در انجام عمل سیاسی با استفاده از امکانات موجود است. سیاست مدار واقع گرا، کسی است که سیاست را عرصۀ تلاش و رقابت بر سر تحصیل قدرت می داند. در مقابل، سیاست مدار ایدئالیست یا آرمان گرا، کسی است که معتقد است سیاست باید تابع غایت آمال و آرزوهای انسانی باشد. فیلسوفانی همانند افلاطون، آگوستین، و تامس مور را از شخصیت هایی دانسته اند که در سیاست، آرمان گرا بوده اند. افلاطون، جامعۀ آرمانی خود را در کتاب جمهوری بیان داشت، و آگوستین در کتاب "شهر خدا"، "شهر دنیا"، و تامس مور در کتاب "آرمان شهر". از این رو، ایدئالیسم سیاسی را "آرمان شهر گرایی"[vii] نامیدند.[viii]
واقع گرایی در حقوق نیز چون واقع گرایی در سیاست، به معنی عنایت به حقوق فردی و اجتماعی، صرفاً بر اساس مقتضیات واقعی، و نه آرمانی، است. حقوقدان واقع گرا به آرمان ها، که مبتنی بر مفاسد و مصالح نفس الامری است، توجه ندارد، بلکه بر انعکاس خواسته های فردی و اجتماعی تأکید دارد. اما واقع گرایی در فلسفه، به ویژه در معرفت شناسی، گونۀ خاصی از واقع گرایی است که با واقع گرایی هایی که در عرصه های دیگر، مطرح است صرفاً در اسم، اشتراک دارد.[ix]
واقع گرایی در فلسفه، دو معنای مصطلح دارد. یکی از این دو اصطلاح، مربوط به گذشته است، و دیگری مربوط به عصر جدید. در مباحث متافیزیک و قرون وسطا واژۀ "رئالیسم" را در مقابل "نومینالیسم"[x]، یا "اصالت تسمیه" قرار می دادند، و آن را آموزه ای می دانستند که معتقد است "کلیات" وجود عینی و واقعی دارند، و صرفاً اشتراک در اسم نیست که حقیقت "کلی " را نشان می دهد. بنابراین، واقع گرایی در گذشته به معنای مکتبی بوده است که در مقابل نومینالیسم یا اصالت تسمیه، قرار دارد. ولی امروزه، واقع گرایی در فلسفه، مکتبی است که در مقابل مکتب "ایدئالیسم" قرار می گیرد. پس اینک واقع گرایی فلسفی به معنای اعتماد به تحقق حقایق خارجی، صرف نظر از ادراک ما، و با قطع نظر از وجود مدِرک انسانی است. در مقابل آن، ایدئالیسم قرار دارد که بر آن است که اشیای مادی و واقعیت خارجی جدای از معرفت و ادراک ما، وجود ندارد. همچنین واقع گرایی با "پدیدار شناسی"،[xi] سر سازگاری ندارد؛ زیرا اگرچه پدیدار شناسی با متافیزیک ایدئالیستی موافق نیست، ولی این مکتب، اشیای مادی را جز به عنوان توالی یک امر حسی، قبول ندارد.[xii]
همان طور که می دانیم، یكی از مسائل مهم فلسفه، "مسائل مربوط به معرفت"[xiii] است. پاسخ این مسائل را باید در شاخۀ خاصی از فلسفه، باز جست. از این رو، معرفت شناسی، عهده دار مسائل مربوط به معرفت است؛ نکته ای که در این جا باید مورد توجه قرار گیرد، این است که معرفت شناسی خودش با دو نوع مسأله، سر و کار دارد: مسألۀ مربوط به "معیار معرفت"؛ و راه دستیابی به معرفت.
دیگر مسألۀ مربوط به سرشت معرفت و ارتباط عالم (knower) با معلوم (the known). مسألۀ اول معرفت شناسی را مسألۀ کارکردی (functional) یا "مسألۀ روش شناختی" دانسته اند که به ما نظریه ها یا مشرب هایی در باب توجیه معرفت خواهد داد؛ از قبیل "تصوف" یا "رازورزی"، "عقل گرایی"، "تجربه گرایی"، و "عمل گرایی". این قبیل نظریه ها، مربوط است به چگونگی کسب معرفت و کیفیت آزمون آن. اما مسألۀ دوم را که به حقیقت و سرشت معرفت مربوط است، مسألۀ ساختاری (structural) است که به ما آموزه هایی در باب انواع واقع گرایی و نا واقع گرایی، خواهد داد.[xiv] بنابراین می توان گفت که واقع گرایی یکی از مدل های مشهور و قدیمی معرفت شناسی است و به طور تقریبی می توان آن را دیدگاهی دانست که بر طبق آن، انسان دست کم در پاره ای از وجوه، به عالم واقع، معرفت دارد. گاهی واقع گرایی برای عالِم دینی، مدل می شود؛ بدین معنا که او برای دین، یک عالم واقع قائل می شود و بر آن است که دست کم در پاره ای موارد به آن معرفت دارد. این مدل و الگوی فکری در طرز تفکر بسیاری از دانشمندان دینی، وجود دارد. کسی که واقع گرا است دیگر در این امر، چون و چرا نمی کند که واقعیت مستقل از ما وجود دارد و ما می توانیم فی الجمله به آن واقعیت، معرفت بیابیم، بلکه می پذیرد که در پاره ای از وجوه می توانیم به آن واقعیت، معرفت داشته باشیم.
حال که با اصطلاح واقع گرایی در فلسفه آشنا شدیم، به بیان انواع آن می پردازیم. واقع گرایی به حسب تنوع متعلق آن، متنوع و گوناگون خواهد بود و از این رو، صور متعددی دارد؛ برخی از مهم ترین اقسام آن عبارتند از واقع گرایی هستی شناختی، واقع گرایی معرفت شناختی، واقع گرایی ارزش شناختی، واقع گرایی اخلاقی، واقع گرایی صدقی، واقع گرایی خام، انتقادی و علمی که جداگانه مورد بحث قرار می گیرند.
واقع گرایی هستی شناختی[xv] :
از آن جا که هستی شناسی (یا متافیزیک) مطالعه ای است در باب چیستی واقعیت، به ویژه مسائل مربوط به وجود، پس ادعای اصلی این گونه از واقع گرایی، این است که عالم مستقل از ذهن ما وجود دارد؛ خواه، بدان معرفت داشته باشیم و خواه نداشته باشیم. به عبارت دیگر، جهان، ساختاری مستقل از ذهن ما دارد و ما می خواهیم آن را کشف کنیم. ذهن ما به جهان، ساختار خاصی نمی دهد و این ساختار در جریان معرفت، شکل نمی گیرد، بلکه صرف نظر از وجود ما، ساختارمند است. در حقیقت یکی از تفکیک های معروفی که وجود دارد "تفکیک بین واقع گرایی هستی شناختی و واقع گرایی معرفت شناختی" است، ولی عموماً هرگاه "واقع گرایی" به کار می رود، از آن، "واقع گرایی هستی شناختی" اراده می شود. نیاز به گفتن نیست که واقع گرایی هستی شناختی، مستلزم واقع گرایی معرفت شناختی است؛ گرچه از طرف دیگر هم گفته اند که بسیاری از تنسیق هایی که از واقع گرایی معرفت شناختی می شود، بدون در نظر گرفتن فرض حداقلی از واقع گرایی هستی شناختی، بی معنا خواهد بود.[xvi] بنابراین واقع گرایی هستی شناختی، گونۀ خاصی از واقع گرایی است كه با واقع گرایی معرفتی فرق دارد، گرچه به نظر می رسد که در مقام اثبات واقع گرایی هستی شناختی، از تمسك به واقع گرایی معرفتی، بی نیاز نیستیم.
واقع گرایی معنا شناختی[xvii] :
این گونه واقع گرایی، به رابطۀ زبان و عالم مربوط می شود. بدیهی است که معرفت در قالب زبان، بیان می شود. حال این پرسش طرح می شود که زبان، چه رابطه ای با عالم دارد؟ یا به عبارت دیگر، آیا صدق، یك ارتباط زبانی عینی است، یا چنین نیست؟[xviii] آیا زبان، توصیف عالم است؟ اگر زبان، توصیف جهان باشد، به طور طبیعی، صدق و کذب بردار خواهد بود. واقع گرایی معنا شناختی، ادعا می کند که در واقع زبان، توصیف، مشروط به صدق عالم است.
به عبارت دیگر واقع گرایان معناشناختی معتقدند که ارزش صدق جملات و گزاره ها و یا صادق و کاذب بودن آن ها، مستقل از تعیین صدق و کذب آن ها از جانب ما است. صادق و یا کاذب بودن یک گزاره، از ارتباط عینی میان آن جمله و گزاره با عالم خارج، معین می شود؛ نه از دیدگاه ذهنی آدمیان. در مقابل، غیر واقع گرایان معتقدند که صدق و کذب گزاره ها، به دست آدمیان محقق می گردد.
واقع گرایی معرفت شناختی[xix]:
این نوع واقع گرایی، در عین حال که قبول دارد «حقایقی برتر از شناخت و تصدیق آدمیان، وجود دارد یا می تواند وجود داشته باشد»[xx] می پذیرد که دست کم در پاره ای از وجوه، به عالم، معرفت داریم. به عبارت دیگر، واقع گرایی معرفت شناختی، ادعایی حداقلی و معرفت به عالم را دست کم در پاره ای از امور، امکان پذیر می داند و با آن صورتی از شکاکیت که معرفت به عالم را به طور کلی انکار می کند، سر ستیز دارد. در مقابل، رویکرد واقع گرایانه در حوزۀ معرفت شناسی، ناواقع گرایی داریم. این نوع از ناواقع گرایی، زمانی است که ما در هستی شناسی، دیدگاهی ناواقع گرایانه اتخاذ کنیم ـ از آن جایی که طبق دیدگاه ناواقع گرایانه، موجودات عالم به ذهن ما وابسته اند ـ به طور حتم اگر موجودی در عالم باشد، ابزارهای ادراکی ما آن را درک خواهند کرد؛ زیرا آن موجود از ذهن ما، جدا نیست و ذهن ما به آن، احاطۀ کامل دارد. در نتیجه، هیچ محدودیتی در آگاهی ما نسبت به موجودات عالم وجود ندارد. با توجه به این مطلب، این رویکرد، رویکردی ناواقع گرایانه در حوزۀ معرفت شناسی تلقی می گردد.[xxi]
واقع گرایی ارزش شناختی[xxii]:
در باب این که هدف از پژوهش علمی و فعالیت معرفتی چیست، اختلاف وجود دارد. برخی بر این اعتقادند که هدف، تحصیل حقیقت است. برخی دیگر هم، تحصیل حقیقت را هدفی برای فعالیت معرفتی نمی دانند و به عنوان نمونه، حل مسأله را هدف می دانند. برخی دیگر هم، امور دیگر را هدف دانسته اند. در این بین، دیدگاه نخست، واقع گرایی ارزش شناختی نام گرفته است.[xxiii]
واقع گرایی روش شناختی[xxiv]:
این نوع واقع گرایی در مقام پرسش به این پاسخ، طرح شده که "آیا روشی برای تحصیل حقیقت وجود دارد؟" پاسخ واقع گرایی روش شناختی، مثبت است. واقع گرایی روش شناختی، این ادعا را دارد که ما با دنبال کردن روش های خاصی، می توانیم به حقیقت، دست پیدا کنیم. به عبارت دیگر، واقع گرایی روش شناختی در پی پاسخ واقع گرایانه به بهترین روش در نیل به معرفت خواهد بود.
این نوع واقع گرایی در مقابل ناواقع گرایی روش شناختی، قرار می گیرد، مکتبی که روش آن ما را به واقع نمی رساند. اوج جریان ناواقع گرایانه روشی، در "آنارشیسم روش شناختی" تجلی می یابد، مانند آنارشیسم روش شناختی "فیرابند"[xxv] که این نوع آنارشیسم نه تنها واقع گرا نیست بلکه به هرج و مرج در ارائۀ روش برای اکتساب معرفت دچار است.[xxvi] "گادامر" نیز در کتاب "حقیقت و روش" که برخی آن را کتابی علیه روش دانسته اند، به گونۀ دیگر، به مقتضای گرایش هرمنوتیکی فلسفی خود، به آنارشیسم در روش، رسیده است.
واقع گرایی اخلاقی[xxvii]:
ریچارد میلر در مورد واقع گرایی اخلاقی، چنین می گوید: «واقع گرایان اخلاقی بر این باورند که احکام اخلاقی، گزاره هایی صادقند. آنان مدعی اند که آدمیان اغلب در مقام ارائه و بیانِ آن احکام هستند. به علاوه، واقع گرایانِ اخلاقی این عقیده را که گزاره ها و احکام اخلاقی و یا توجیه های آن ها، در ابتدا به باور و احساسات گوینده و اظهار کنندۀ آن احکام و نیز آداب و رسوم جاری در فرهنگ آنان، وابسته اند، نمی پذیرند.»[xxviii]
در اخلاق، در باب معیار ارزش یابی افعال بحث می شود؛ و در واقع گرایی اخلاقی سؤال اساسی این است که "آیا ارزش های اخلاقی، در واقعیت وجود دارند و یا نه؟" قهراً در مقابل این نوع واقع گرایی، گرایش های ناواقع گرایانۀ اخلاقی قرار می گیرد که گزاره های اخلاقی را صرفاً به گزاره های قراردادی و "انشاء" هایی که مبنای نفس الامری ندارد، تحویل می برند. همچنین نزاع معروف در فلسفۀ اخلاق در مورد امکان و عدم امکان "باید" از "هست"، چهرۀ دیگری از چالش بین واقع گرایی و ناواقع گرایی در فلسفۀ اخلاق محسوب می شود؛ چنان که نزاع بین اشاعره و معتزله در حسن و قبح ذاتی افعال اخلاقی، گونۀ دیگری از چالش واقع گرایی در اخلاق به شمار می رود.[xxix]
واقع گرایی صدقی:
فلاسفه دربارۀ این که صدق یک گزاره به چه معناست و چه تعریفی باید از صدق، ارائه داد، اختلاف نظر دارند. واقع گرایی صدقی این ادعا را طرح می کند که صدق یک گزاره، به چگونگی عالم واقع مربوط می شود. مثلا، صدق گزارۀ "باران می بارد" به این امر بستگی دارد که عالم واقع، چگونه است و آیا در واقع هم باران می بارد یا نه؛ بنابراین چگونگی عالم واقع، صدق یک گزاره را تعیین می کند. اگر واقع آن گونه باشد که گزاره نشان می دهد، گزاره، راست است و در غیر این صورت، دروغ است. فلاسفۀ پیش از کانت، عموماً در باب صدق، واقع گرا بودند؛ اما با فلسفۀ کانت، دیدگاه دیگری طرح شد. مطابق این دیدگاه، صدق، دیگر به چگونگی عالم مربوط نمی شود، بلکه کاملاً به ذهن ما وابسته است؛ چرا که به نظر کانت، گزاره ها اصلاً واقع را منعکس نمی سازند. از این رو، پس از کانت، بازار دیدگاه های ناواقع گرایی در باب صدق، بسیار رونق یافت.
از بین این صور متعدد واقع گرایی، واقع گرایی هستی شناختی، بنیادی ترین صورت واقع گرایی است؛ زیرا پذیرفتن واقع گرایی معرفت شناختی و معنا شناختی و ...، بر قبول آن وابسته است؛ زیرا اگر وجود واقعیتی مستقل را نپذیریم، هرگز نمی توانیم به معرفت بر آن، معتقد باشیم یا بگوییم زبان، آن واقعیت را توصیف می کند. بر همین قیاس، اگر وجود واقعیت مستقلی را نپذیریم، نمی توانیم هدف علم را تلاش برای یافتن حقایق راجع به آن بدانیم.[xxx]
[i] Realism.
[ii] هیلاری پاتنم: «رئالیسم چیست؟» حمید طالب، ابوالحسن، فصلنامۀ ذهن، شماره 14، تابستان1382، ص 107.
[iii] Ilkka Niiniluoto, Critical Scientific Realism, (Oxford: Oxford University Press, 1999), p . 1.
[iv] Surrealhsm.
[v] Anti realism.
[vi] عبدالرسول بیات با همكاری جمعی از نویسندگان: فرهنگ واژه ها، قم، مؤسسۀ اندیشه و فرهنگ دینی، 1381، ص 342.
[vii] Utopianism.
[viii] بهاءالدین پازارگاد: مكتب های سیاسی، تهران، انتشارات اقبال، بی تا.
[ix] عباس عارفی: معرفت و گونه های رئالیسم، فصلنامۀ ذهن ، شماره 14، تابستان 1382، ص 43.
[x] Nominalism.
[xi] Phenomenalism.
[xii] Paul Edwads, Editor in chief, The Encyclopedia Of Philosophy,( New York: McMillan Publishing Co., Inc. The Free Press, 1972 ), Vol. 7, P . 77.
[xiii] the problem of knowledge.
[xiv] عباس عارفی: همان، صص 44ـ 43.
[xv] Ontological realism.
[xvi] همان ، ص 48.
[xvii] Semantical realism .
[xviii] علیرضا قائمی نیا: مدل های معرفت دینی، مجلۀ كتاب روش، شماره 20،تابستان و پاییز 1383، ص 215.
[xix] Epistemoloical realism.
[xx] Craig, Edwards; “Metaphysics”; Routledge of Philosophy; P. 117.
[xxi] سید اکبر حسینی: واقع گرایی اخلاقی در نیمۀ دوم قرن بیستم، قم، انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1383، ص 25.
[xxii] Auiological realism.
[xxiii] علیرضا قائمی نیا: همان، صص 216 ـ 215.
[xxiv] Metodological realism.
[xxv] Feyerabend.
[xxvi] همان.
[xxvii] Ethical Realism.
[xxviii] سید اکبر حسینی: همان، ص 31.
[xxix] عباس عارفی: همان، ص 47.
[xxx] علیرضا قائمی نیا: همان، صص 217 ـ 216.
--------------------
مطالب مرتبط:
مناقشه واقع گرايي و ضد واقع گرايي
فرا اخلاق(5): واقع گرایی اخلاقی1