واقع گرایی خام به طور کلی، دیدگاهی است که وجود عالم مستقل از ما را می پذیرد، و بر آن است که دست کم در پاره ای از وجوه، به این عالم، معرفت داریم؛ از این رو معرفت بنا بر واقع گرایی، تصویری از عالم واقع است. البته گرایش های مختلف واقع گرایی در جزئیات این ادعا، با یکدیگر اختلاف دارند. همۀ این گرایش ها بر سر این نکته، اتفاق نظر دارند که عالم خارج، مستقل از معرفت بشری، وجود دارد و معرفت ما، توصیفی از آن عالم است.

مستقل بودن این عالم از معرفت بشری، بدین معناست که خواه ما باشیم و خواه نباشیم؛ خواه بدان معرفت داشته باشیم و خواه نداشته باشیم، این عالم وجود دارد. به عنوان نمونه، در باب ادراک حسی، طرفداران واقع گرایی خام می گویند که اموری را از اشیا احساس می کنیم. این اشیا در خارج همان گونه اند که ما احساس می کنیم. به اعتقاد آن ها، نحوۀ ظهور اشیا در حواس، مطابق با نحوۀ وقوع آن ها در خارج است. به نظر آن ها، معرفت با عالم خارج، تناظر جزء به جزء دارد و معرفت ما رهنمون کامل و مستقیم به عالم خارج است. تناظر جزء به جزء با عالم معرفت، مستلزم این است که معرفت، به جنبۀ انفعالی ذهن بشر مربوط باشد، نه جنبۀ خلاقانۀ آن. معرفت، کاملاً انعکاس عالم واقع است و خلاقیت ذهن بشری و هیچ عنصر دیگر ذهنی، در آن نقش ندارد و معرفت محصول عملیات کشف است، نه آفرینش. همچنین امور مربوط به فاعل شناسایی، از قبیل زمینه های اجتماعی و سیاسی و پیش داوری ها و پیش فهم ها، در معرفت، تأثیر نمی گذارند. خلاصه آن که این نوع از واقع گرایی، دارای چهار رکن می باشد:

1. عالم واقع مستقل از معرفت بشری وجود دارد و معرفت آن را توصیف می کند.

2. معرفت بشری، توصیف تحت اللفظی این عالم است؛ بدین معنا که متناظر با هر جزئی از معرفت، جزئی در عالم خارج وجود دارد.

3. بشر می تواند بیرون از شرایط اجتماعی ـ سیاسی فارغ از پیش داوری و پیش فهم ها، به معرفتی مطمئن از عالم دست پیدا کند.

4. معرفت در وضعیت ایده آل، توصیف کامل عالم و دقیقاً منطبق بر آن می باشد.

واقع گرایی خام، بیش از همه، در زمینه های تئوری های علمی طرفدارانی داشته است. پیشرفت روزافزون علم در دورۀ جد ید، بسیاری را به این فکر انداخت که معرفت علمی، معرفتی کاملاً واقع نماست و به معنای تحت اللفظی، عالم را توصیف می کند. علم واقعاً از ساختار جهان، پرده بر می دارد.[xxxvii] فلاسفۀ علم، تئوری های علمی را منطقاً بر اساس سه گونه حدود، صورت بندی می کردند:

حدود منطقی ـ ریاضی، حدود تئوریکی، و حدود مشاهدتی. حدود مشاهدتی، حدودی هستند که مدلول آن ها قابل مشاهده است؛ و حدود تئوریکی، حدودی می باشند که مدلول آن ها قابل مشاهده نیست و تئوری ها وجود آن ها را فرض می گیرند. در این دوره، حدود تئوریکی از قبیل الکترون و پروتون، صورت اختصاری حدود مشاهدتی در نظر گرفته می شدند. پوزیتویست های منطقی، در این گرایش، جای داشتند. آن ها هم در طیف واقع گراهای خام قرار داشتند و معتقد بودند که جهان خارج، وجود دارد و زبان علم می تواند آن را علی الاصول به طور کامل، توصیف کند. این ها برخی از اصول مشترک واقع گراهای خام در علم است و فلاسفۀ علم در این اصول، بسیار چون و چرا کرده اند. برخی مانند کواین در استنتاج پذیری تئوری ها از مشاهدات، یعنی در اصل، مناقشه کرده اند و در مقابل آن، اصل عدم تعین تئوری ها را طرح کرده اند که بنا بر آن، تئوری ها هیچ گاه به صورت منفرد به محکمۀ مشاهده و تجربه در نمی آیند؛ بلکه ما همواره مجموعه ای از تئوری ها را به این محکمه می بریم. همچنین برخی، اصل معرفت شناختی گرانبار بودن مشاهدات از تئوری ها را طرح کرده اند که طبق آن، هیچ مشاهده ای عاری از تئوری ها وجود ندارد و تئوری های علمی همواره به مشاهدات ما، محتوای خاصی می هند؛ از این رو، حتی در مشاهدات هم به واقعیت های مشاهدتی، آن گونه که در واقع هستند، دسترسی نداریم.

واقع گرای خام در معرفت دینی هم مدعی است که معرفت دینی، توصیف تحت اللفظی واقع دین است. واقع دین، مستقل از معرفت دینی، وجود دارد و معرفت دینی توصیف آن است. توصیف تحت اللفظی بودن معرفت دینی، بدین معناست که متناظر با هر جزئی از معرفت دینی، در واقع دین نیز جزئی هست. به عبارت دیگر، معرفت دینی کاملاً واقع دین را نشان می دهد. عالم دین می تواند فارق از پیش داوری ها و پیش فهم ها و بیرون از شرایط اجتماعی و سیاسی، به معرفتی مطمئن از واقع دین دست یابد. معرفت دینی هم در حالت ایده آل، توصیف کامل واقع دین است.

حال آیا واقعاً در باب معرفت دینی هم واقع گرایی خام وجود دارد؟ آیا واقعاً از میان متفکران مسلمان هم می توان چنین واقع گرایی را نام برد و او را قائل به تمام ارکان این نوع واقع گرایی دانست؟ به نظر می رسد که پاسخ به هر دو پرسش، منفی است. واقع گرایی خام بیش تر به عنوان یک واژۀ تحقیر آمیز به کار رفته است تا این که مصداق واقعی داشته باشد. این اصطلاح هم از جمله اصطلاحات فلسفی است که بار ارزشی پیدا کرده است و به ابزار سیاسی برای سرکوب رقیب، مبدل شده است؛ و اکنون حدود دو قرن است که در تأملات فلسفی جدید، دوران رواج این دیدگاه به کلی سپری شده است.

تا این جا، از بحث واقع گرایی در باب معرفت دینی سخن گفته ایم. گاهی واقع گرایی خام به معنای دیگری نیز به کار می رود. آیا مفاهیمی از قبیل خدا، نفس، آخرت و ... که از مفاهیم دینی اند، در خارج مدلولی دارند؟ طرفداران واقع گرایی معتقدند این مفاهیم، مدلولی در خارج دارند. در مقابل، طرفداران ناواقع گرایی(آنتی رئالیست ها) وجود مدلول خارجی را برای این مفاهیم، انکار می کنند . چنان که در بحث ناواقع گرایی، خاطر نشان خواهیم کرد، برخی از دانشمندان مسیحی، مانند دان كیوپیت این نظر را پذیرفته اند.

دو نوع واقع گرایی گذشته، یعنی واقع گرایی در باب معرفت دینی و واقع گرایی در باب وجود مدلول مفاهیم را می توان مشابه دو نوع واقع گرایی در باب علم دانست؛ یعنی واقع گرایی در باب معرفت علمی ـ تئوری های علمی، جهان خارج را توصیف می کنند ـ، و واقع گرایی در باب مفاهیم نظری در علم، مانند الکترون، پروتون، کوارک و ... که بدین معناست که این مفاهیم در خارج، مدلول دارند. واقع گرایی اخیر، واقع گرایی شیئی نام دارد.[xxxviii]

ب: واقع گرایی انتقادی[xxxix]:

 واقع گرایی انتقادی، نهضتی در فلسفه و علوم انسانی است که با آثار "روی بَسکار"[xl] شروع شده است. بَسکار نخست "فلسفۀ علم" کلی اش را "واقع گرایی استعلایی"[xli] نامید و فلسفۀ علوم انسانی اش را "طبیعت گرایی انتقادی" نامید. واژۀ "واقع گرایی انتقادی" با حذف واژه هایی از این دو به وجود آمده است. اما بَسکار و دیگر افراد این نهضت، این واژه را به این دلیل پذیرفته اند که "انتقادی" مانند استعلایی حاکی از شباهت هایی با فلسفۀ کانت است، در حالی که "واقع گرایی" دالّ بر تفاوت هایی با آن است.[xlii] در فلسفۀ انتقادی کانت از واقع گرایی انتقادی سخن می رود و در فلسفۀ دگماتیسم یا جزم گرایانه، از واقع گرایی خام. این مدل از واقع گرایی که یکی از مدل های پرتوان معرفت شناختی است، برای مباحث دین شناسی و فلسفۀ دین بسیار میمون و مبارک بوده است. طبق این مدل، به دست آوردن معرفتی در باب جهان خارج، امکان پذیر است؛ از این رو نوعی واقع گرایی است و با ناواقع گرایی سر آشتی ندارد به تعبیر دقیق تر، واقع گرایی انتقادی در باب جهان خارج، دو ادعا دارد :

1. جهان خارج مستقل از ما وجود دارد.

2. معرفت به این جهان، آن گونه که هست، امکان پذیر است.

وصف "انتقادی" می رساند که، معرفت معتبر به جهان خارج، تنها از طریق تأملات انتقادی بر تجاربی که از جهان داریم، به دست می آید. به عبارت دیگر، ما تجارب حسی زیادی از این جهان داریم. در این میان تنها باید از طریق تأملات انتقادی، تجارب معتبر را از بقیه جدا سازیم و از این طریق به معرفت معتبری برسیم.

واقع گرایی انتقادی ادعا می کند که ما به عالم واقع آن گونه که هست (فی نفسه) راه داریم. کانت اعتقاد داشت که ما به اشیاء فی نفسه، مستقیماً دسترسی نداریم؛ ولی واقع گرایی انتقادی آن ها را مستقیماً کشف پذیر می داند. مثال تقریبی می تواند تفاوت رئالیسم انتقادی را با دیدگاه کانتی، روشن تر سازد. فرض کنید چوبی راست را در آب فرو می بریم و آن را کج می بینیم. چوب به صورت کج برای ما پدیدار می شود.

کانت می گوید ما هر چه می بینیم، همین است و راهی به عالم واقع و فی نفسه نداریم که آیا راست است یا نه؛ اما واقع گرایی انتقادی می گوید ما راهی برای رسیدن به عالم واقع داریم. ما از طریق معرفت های حسی مختلف از قبیل لامسه و نیز به کمک قوانین انکسار نور می توانیم تعیین کنیم که چوب، در واقع، چگونه است. نخستین بار "ایان باربور"[xliii] واقع گرایی انتقادی را در رابطه با مسألۀ علم و دین به کار گرفت. به نظر او، علم بنا بر واقع گرایی انتقادی، هم کشف است و هم خلق و ابداع. به این كه واقع گرایی انتقادی از یك سو، با واقع گرایی خام مشترك است؛ هر دو بر خلاف ابزار انگاری، قائلند كه تئوری ها، بازنمودهای جهان هستند. به عبارت دیگر این كه هر دو می پذیرند كه معرفت، جنبۀ توصیفی و كاشفیت دارد و عالم واقع را نشان می دهد و تئوری ها نه تنها سودمندند، بلكه از حقیقت هم بهره دارند. از سوی دیگر، واقع گرایی انتقادی به جنبۀ خلاقیت ذهن بشر نیز قائل است و از این جهت با واقع گرایی خام، تفاوت دارد.[xliv]

جان هیک از دانشمندانی است که به بحث واقع گرایی دینی، توجه خاصی معطوف داشته و در آثار خود بدان پرداخته است. او در جای جای آثار خود از آنچه که آن را "واقع گرایی خام دینی"[xlv] می نامد فاصله می گیرد. او همواره بر نقش ذهن انسان در روند شناخت، تأکید می کند و در صدد است تا در تشابه با مکتب واقع گرایی انتقادی، به تدوین واقع گرایی انتقادی دینی همت گمارد. او معتقد است که در واقع گرایی انتقادی دینی، عنصر تفسیر و بازیگری های ذهن آدمی در روند شناخت مفاهیم دینی، سهم بیش تری نسبت به نقش ذهن در تفسیر ادراکات حسی دارد. بنابراین در نظر او، واقع گرایی دینی اقتضا نمی کند که، مثلاً داستان آفرینش آدم در فصل سوم سِفر تکوین را به نحو حقیقی تفسیر کنیم، بلکه آن را ناظر به تصویر از انحطاط اخلاقی و معنوی انسان می دانیم. بنا بر تفسیر واقع گرایانۀ انتقادیِ دینیِ هیک، یهوه (خدای بنی اسرائیل) تفسیری انسانی از حضور امر متعالی است که ناشی از صورت های اندیشه ای خاص و فرهنگ قوم یهود است. بنابراین هم حضور خداوند و هم تفسیر انسانی در کار بوده تا آن مفهوم، شکل بگیرد. همین سخن در باب خدای آسمانی عهد جدید، الله، و ... صادق است. اما در کنار پذیرش نقش تصویر و تصویر سازی انسان در بسط اندیشه های دینی، واقع گرایی انتقادی دینی قائل است که چنین نیست که این خدا تنها فرافکنی ذهن انسان باشد و هیچ وجود مستقلی از ذهن انسان نداشته باشد. بنابراین واقع گرایی انتقادی دینی از یک سو واقع گرایی خام دینی را نفی می کند و از سوی دیگر، ناواقع گرایی دینی را که در آن مفاهیم دینی، یک سره مخلوق فرافکنی ذهن آدمی تلقی می شوند.[xlvi] بنابراین واقع گرایی انتقادی دینی، اصل وجود واقعی امر متعالی را تصدیق می کند، اما نسبت به این موضوع نیز توجه کامل دارد که این واقعیت همواره به شیوه های گوناگون انسانی فهم و تجربه می شوند. ما همواره امر متعالی را از راه عینک مقولات خاص دینی که آن ها را از فرهنگ های انسانی گرفته ایم، می شناسیم.

ج: واقع گرایی علمی:

در دهۀ 1970 م گونه ای رئالیسم انتقادی در نظریه های علمی شکل گرفت که در زمینۀ مباحث کلامی و معرفت دینی نیز تأثیر بسزایی داشت. این نوع واقع گرایی نوین، "واقع گرایی علمی"[xlvii] نام گرفت.

واقع گرایی علمی با سخن موجزی از هیلاری پاتنم[xlviii] متولد شد. سخن پاتنم این بود که اگر اشیائی که نظریه های علمی به آن ها اشاره می کنند، وجود نداشته باشند، علم معجزه خواهد بود. می دانیم که نظریه های علمی از اشیائی از قبیل الکترون ها، پروتون ها، کوارک ها و غیره سخن می گوید که به مشاهدۀ مستقیم در نمی آیند. این اشیا، اشیاء تئوریکی اند؛ یعنی اشیائی هستند که نظریات علمی تنها از آن ها سخن می گویند؛ پاتنم با سخن فوق ادعا می کند که اگر در باب این اشیا، واقع گرا نباشیم، باید پیشرفت و توفیق علم را نوعی معجزه بدانیم؛ چرا که علم به کمک اموری که حیققت ندارند توفیق چشمگیری را نصیب خود ساخته است و این هم نوعی معجزه می شود. واقع گرایی، تنها دیدگاهی است که پیشرفت علم را معجزه نمی سازد. همچنین او توفیق نظریه را با صدق آن ها گره می زند. اگر نظریه های علمی توفیق داشته اند و پیش بینی های موفقیت آمیزی را پیش کشیده اند تنها تبیین این توفیق این است که آن ها به طور ناقص، توصیف حقیقی جهان خارج هستند. واقع گرایی علمی دو صورت دارد: از سویی ادعایی متافیزیکی دارد و به وجود اشیائی مستقل از ما قائل است. از سوی دیگر، ادعایی معرفت شناختی دارد و می گوید می توانیم به آن اشیا، معرفت بیابیم و نیز می توانیم به نظریه های صادق در باب عالم خارج دست بیابیم. بنابراین هم به وجود اشیا و جهانی مستقل، قائل است و هم معرفت علمی را توصیفی و صدق و كذب بردار می داند.[xlix]

"هوارد سنکا"[l] د ر پروژۀ خود، واقع گرایی و تکامل ذهن، که در صدد پاسخ به این سؤال است که آیا حیوانات هم مانند انسان "ذهن" دارند یا نه؟، می گوید، واقع گرایی علمی مشتمل بر چهار مؤلفۀ اصلی است :

الف) واقع گرایی علمی، ضد ابزارانگاری است. واقع گرایی علمی با ابزارانگاری سازگاری ندارد؛ زیرا واقع گرایی علمی، هویّات مشاهده ناپذیر را فقط ابزاری برای پیش بینی نمی داند بلکه معتقد است آن ها واقعاً وجود دارند.

ب) واقع گرایی علمی، هدفش کشف حقیقت دربارۀ جهان است.

ج) واقع گرایی علمی به نظریۀ مطابقت در تعریف صدق، معتقد است، نظریه ای که بر آن است که آنچه یک حکم را صادق می سازد این است که جهان واقعاً چنین باشد که در حکم آمده است.

د) واقع گرایی علمی به واقعیتی مستقل از ذهن آدمی معتقد است؛ واقعیتی که وجود آن، ساختار آن، و شاخصه های آن، همگی از فعالیت ذهن آدمی، مستقل است.[li]

در پایان این بخش اشاره به این مطلب را لازم دیدم كه در حال حاضر، مواضع گوناگونی مورد بحث و گفت و گو قرار می گیرد كه می خواهند موضعی واسط در میانۀ دیدگاه های واقع گرایانه و ناواقع گرایانه تأسیس كنند؛ این ها دیدگاه هایی هستند مانند "شبه واقع گرایی"[lii]، "این ناواقع گرایی"[liii]، و "واقع گرایی درونی"[liv] که در این جا واقع گرایی درونی را مورد بحث قرار می دهیم.

د: واقع گرایى درونى:

واقع گرایى درونى، اصطلاحى است كه بر دیدگاهى معین در حوزۀ فلسفۀ علم اطلاق كرده اند. واقع گرایان درونى با این عقیدۀ واقع گرایان علمى موافق اند كه بر خلاف عقیدۀ ضد واقع گرایان در حوزۀ فلسفۀ علم، تاریخ ابطال هاى گذشتۀ نظریه هاى علمى مقبول، نمى تواند دلیل خوبى براى شك گرایى سمج در باب مدعیات صادق نظریه هاى معاصر باشد، اما در عین حال این نوع واقع گرایان در باب مدعیات «مابعدالطبیعى» مربوط به «مطابقت نظریه هاى صادق با جهان واقع» یا در باب هر مفهومى از صدق كه با اصطلاحات غیر معرفتى، تعبیر شده باشد، موضعی شك گرایانه دارند. آن ها مى گویند هر چند ممكن است نظریه ها سرانجام در یك نظریۀ «صادق» نهایى، به یكدیگر برسند، مفهوم صدق در این جا باید بر حسب روایتى از تصور پرس (چارلز سندرس پرس 1914-1839) از صدق به عنوان «بیان پذیرى تضمین شدۀ نهایى» فهمیده شود.[lv]

به تعبیر دیگر، واقع گرایى درونى، واقع گرایى مربوط به علم و زبان است، اما این نوع واقع گرایى فقط به عنوان یك نظریۀ علمىِ محدود به درون علم مورد قبول است. این نوع واقع گرایى، شدیدتر از تأییدگرایى است زیرا بر اساس آن، باورهاى صادق، باورهاى موجه نیستند بلكه تنها باورهایى كه به طور ایده آل موجه هستند باورهاى صادقند؛ همچنین بر اساس واقع گرایى درونى یا عمل گرایانه، ارجاع بر معنى، مقدم است. از سوى دیگر، واقع گرایى درونى، ارجاع را مستقل از استعمال و مستقل از آنچه مى تواند به طور ایده آل تأیید شود، مى داند؛ و از آن جا كه صدق با ارجاع، پیوند مى خورد، بنابراین صدق نیز مفهومى معرفتى است. حاصل سخن این است كه تنها معیار چیستى امر واقع، عبارت است از این كه پذیرفتن چه چیزى به طور ایده آل، معقول است. بنابراین ممكن است نتوانیم در هر موردى، اصل دو ارزشى بودنِ صدق را حفظ كنیم؛ زیرا مثلاً در مورد گزارۀ «گ»، ممكن است نه قبول آن به طور ایده آل، معقول باشد نه رد آن. به این ترتیب، صدق و توجیه، دو مفهوم متمایز اما لازم و ملزوم یكدیگرند.


[xxxi] Naive realism.

[xxxii] همان، ص 217.

[xxxiii] dualistic realism.

[xxxiv] بر اساس واقع گرایی دوگانه انگار، اشیاء عالم بر دو نوعند: اشیاء درونی یا مفاهیم که به آگاهی ما وابسته اند و مستقیماً از فاعل شناسا درک می شوند؛ و اشیاء بیرونی که از آگاهی ما مستقل هستند و هرگز از سوی فاعل شناسا، مستقیماً درک نمی شوند؛ اما از آن جا که آن امور، علت فرضی تجربه های شناختی ما هستند و باعث می شوند که تجربه ای شناختی برای ما حاصل گردد، ادراک می شوند.

[xxxv] Subjectivism.

[xxxvi] Paul Edwads, Editor in chief, The Encyclopedia Of Philosophy, P . 78./ and/ Cornelis de Well, Ed., American New Realism, (1910 – 1920), (England : Thocmmes, 2001), Vol. 2, PP. 1 – 2 and Vol, P .125.

[xxxvii] همان، صص 220ـ 218.

[xxxviii] همان، صص223 ـ 220.

[xxxix] Critical realism.

[xl] Roy bhaskar.

[xli] Transcendental realism.

[xlii] اندرو كلیر: واقع گرایی انتقادی، یارعلی كرد فیروزجایی، فصلنامۀ ذهن، شماره 14، (تابستان 1382 ) صص 142ـ 141.

[xliii] Ian. G. Barbour.

[xliv] علیرضا قائمی نیا: همان، صص 242 ـ 241.

[xlv] Naive religious realism.

[xlvi] امیر کرمی، جان هیک و ناواقع گرایی دینی، فصلنامه مدرسه، شماره 2 (آذر 1384 ) ص 48.

[xlvii] Scientific realism.

[xlviii] Hilari Putnam.

[xlix] علیرضا قائمی نیا: دو نوع رئالیسم: خام و انتقادی، فصلنامۀ ذهن، شماره 14، تابستان 1382، ص 38.

[l] Howard Sankey.

[li] هادی صمدی، سنجش پذیری رده بندی ها و واقع گرایی علمی از دیدگاه سنكی، مجلۀ حوزه و دانشگاه، شماره 34، 1382، ص 44.

[lii] Quasi Realism.

[liii] Nonfactualism.

[liv] Internal Realism.

[lv] اصطلاحات، فصلنامۀ ذهن، شماره 14.

---------------

مطالب مرتبط:

انواع واقع گرایی (1)  

مناقشه واقع گرايي و ضد واقع گرايي  

فرا اخلاق(5): واقع گرایی اخلاقی1