نظریه های هنجاری(1)
نظریه های هنجاری ( اعم از ناظر به ارزش ـ خوب و بد ـ، و نظریه های ناظر به تکلیف و وظیفه ـ باید و نباید، درست و نادرست، صواب و خطا ، حسن وقبح...... ـ)
الف ) نظریه های غایت انگارانه(teleological theories)
نظریه غایت انگارانه می گوید ملاک اساسی یا نهایی درست، نادرست، الزامی و....... به لحاظ اخلاقی، عبارت است آن ارزش غیر اخلاقی که به وجود می آورد. مرجع نهایی مستقیم یا غیر مستقیم، باید میزان خیر نسبی ایجاد شده یا غلبه نسبی خیر بر شر باشد. بنابرین تنها در صورتی عملی صواب است که خودش یا قاعده ای که تحت آن قرار می گیرد، دست کم به اندازه هر بدیل دیگری، غلبه خیر بر شر را ایجاد کند، یا احتمالاً ایجاد کند، یا مقصود این باشد که ایجاد کند؛ و تنها در صورتی خطاست که چنین نکند. عمل تنها در صورتی باید انجام شود که خودش یا قاعده ای که تحت آن قرار می گیرد، بیش از هر بدیل دیگری، غلبه خیر بر شر را ایجاد می کند، یا احتمالاً ایجاد می کند، یا مقصود این باشد که ایجاد کند.
در نظر غایت انگار، کیفیت یا ارزش اخلاقی اعمال، اشخاص، یا ویژگی های منش وابسته به ارزش غیر اخلاقی نسبی آن چیزی است که به وجود می آورند یا به دنبال ایجادش هستند. پس نظریه غایت انگارانه، چیزی درست، الزامی و اخلاقاً خوب را بر چیزی بنا می نهد که از لحاظ غیر اخلاقی خوب است. از اینرو نظریه الزام اخلاقی را نیز، به یک معنا، بر ارزش غیر اخلاقی مبتنی می کنند.
غایت انگاران غالباً لذت گرایند و خوبی را به خوشی، و بد را به رنج تعریف می کنند و نتیجه می گیرند که جریان یا قاعده درست عمل آن است که دست کم به اندازه هر بدیل دیگری، غلبه خوشی بر رنج را تولید کند. اما ممکن است لذت ناگرا نیز باشند، کما اینکه گاهی بوده اند، و خوب را به قدرت، معرفت، تحقق نفس، کمال..... تعریف می کنند.
ب) نظریات وظیفه گروانه(deontological theories)
آنها آنچه را که نظریات غایت انگارانه اثبات می کردند، نفی می کنند. آنها نمی پذیرند که کارهای صواب، الزامی و اخلاقاً خوب، همگی به طور مستقیم یا غیر مستقیم، تابعی باشند از آنچه به لحاظ غیر اخلاقی خوب است یا تابعي از آنچه غلبه خیر بر شر را برای خود انسان، جامعه او یا کل جهان فراهم آورد. آنها می گویند که علاوه بر خوبی یا بدی نتایج یک عمل یا قاعده، ملاحظات دیگری نیز در کار است که می تواند آن عمل یا قاعده، را صواب یا الزامی گرداند؛ یعنی وجوه خاصی از خود عمل، غیر از ارزشی که به وجود می آورد؛ مثلاً این واقعیت که وفای به عهد، عادلانه یا متعلق امر خدا یا دولت است.
به نظر وظیفه گرایان، اصل به حد اعلی رساندن غلبه خیر بر شر یا اصلاً ملاک یا معیاری اخلاقی نیست، یا دست کم تنها معیار و ملاک اساسی یا نهایی نیست.
غایت انگاران درباره اینکه باید به دنبال فراهم آوردن خیر چه کسی بود، اختلاف نظر داشتند:
1. خودگروي اخلاقي (ethical egoism)
بر این باور است که انسان همیشه باید کاری کند که بیشترین خیر خودش را ایجاد کند. عمل یا قاعده عمل، تنها در صورتی درست است که در دراز مدت دست کم به اندازه هر بدیل دیگری غلبه خیر بر شر را بر انسان به وجود آورد و در غیر این صورت است خطاست. این نظر توسط اپیکور، هابز و نیچه اتخاذ شده است.
این نظریه مربوط به آن چیزی است که باتلر حب ذات نامید و طرفداران فروید، خود نامیدند؛ باید توجه داشت لزومي ندارد خودگرای اخلاقی، خودپرست یا حتی انسانی خودپسند و خودخواه باشد. خودگروی اخلاقی، نظریه ای اخلاقی است، نه الگوی عمل یا ویژگی منش؛ و با خودناپسند بودن، در مقام عمل، سازگار است.
اصول خودگرای اخلاقی؟
1. وظیفه اساسی و یگانه او این است که بیشترین غلبه ممکن خیر بر شر را برای خودش فراهم آورد.
2. فرد باید به هنگام حکم اخلاقی درباره شخص دوم و سوم شخص، باید از چیزی پیروی کند که به سود خود اوست.
3. فرد در ارائه چنین احکامی باید از چیزی پیروی کند که به سود آن شخص است که با او یا درباره او صحبت می کند.
به نظر می رسد که اصل سوم با روح خودگروی اخلاقی سازگار نیست. از اینرو خودروی اخلاقی را کسی می دانیم که بر اصول 1 و 2 اصرار ورزد.
خودگروان اخلاقی می توانند هر نوع نظریه ای را درباره اینکه چه چیزی خوب یا چه چیزی بد است، یا مصلحت فرد چیست، اتخاذ کنند. آنها اغلب، همانند اپیکور، لذت گرا بوده اند و خیر یا مصلحت را به سعادت، و سعادت به لذت تعریف کرده اند. اما ممکن است که خیر یا مصلحت را به معرفت، قدرت، تحقق کمالات نفس، یا آنچه افلاطون زندگی آمیخته با لذت، معرفت و چیزهای خوب دیگر نامید، تعریف کنند.
خودگروی اخلاقی درون متناقض است
زیرا به سود فرد نیست که همه افراد دیگر ساعیانه به دنبال سود خود باشند. به تعبیر کانت، نمی توان خواهان این باشد که اصل خودگروی، قانون عام شود. البته این استدلال اثبات نمی کند که خودگروی اخلاقی به لحاظ منطقی، درون متناقض است؛ چونه هیچ اشکالی ندارد که آنچه به سود یک شخص است، منطبق شود بر آنچه به سود همه اشخاص دیگر است، می توان خواهان آن بود که همگان بر اساس اصل خودگروی عمل کنند.
مشکل دیگری نیز هست که تا اندازه ای با این اشکال ارتباط دارد. بخش با اهمیتی از اخلاق، وظیفه توصیه و حکم کردن است. فرض کنید ب برای مشورت اخلاقی نزد الف بیاید؛ بر اساس اصول 1 و 2 خودگروی اخلاقی، الف باید آنچه را که به ب انجام آنرا توصیه می کند با توجه به این تعیین کند که ب اگر کدام کار را انجام دهد به سود خودش ( الف ) خواهد بود. یا فرض کنید میان ج ود شکر آب شده است و نزد خ آمده اند تا میان آنها حکم اخلاقی کند، نه حکم حقوقی. در اینجا نیز بر اساس اصول 1 و 2، خ باید حکمش را بر ملاحظه سود خودش مبتنی کند، نه بر ملاحظه سود ج یا سود د یا سود عمومی. اما یقیناً باید چنین توصیه یا حکم با بنیان خودگروی را غیر رضایت بخش بدانیم.
خود گروی اخلاقی مصلحت گروی ( prudentialism ) را کل داستان زندگی اخلاقی می داند و از آن حمایت می کند. ولی باید گفت مصلحت گروی یا کلاً زندگی کردن با اصل حب ذات روشن بینانه، فقط نوعی از اخلاق نیست. اگرچه «راهنمای بسیار بهتری از عاطفه است». البته این بدان معنا نیست که گفته شود مصلحت گروی، ضد اخلاق است، بلکه به این معناست که غیراخلاقی است. همانطور که باتلر می گوید « ملاحظات اخلاقی صرفاً حب ذات نیستند. دیدگاه مصلحت اندیشانه دیدگاهی اخلاقی نیستند. دیدگاه اخلاقی بی طرفانه است، نه جانبدارانه.
به سود خودگرای اخلاقی نیست که چنین استدلال کند: ما باید کاری را انجام دهیم که تحقیقاً یا احتمالاً بیشترین خیر را برای خودمان به وجود بیاورد، زیرا اگر چنین کنیم بیشترین خیر عمومی حاصل می شود. اگر کسی چنین حکم کند اساساً همه گراست، نه خود گرا.
خود گروی روان شناختی(psychological egoism)
دلیل عمده ای که مبنایی برای خودگروی اخلاقی تلقی شده است، دلیلی روان شناختی است، دلیلی برخاسته از طبیعت آدمی. گفته اند که همه ما چنان ساخته شده ایم که همواره به دنبال سود یا رفاه خودمان هستیم یا همیشه کاری را انجام می دهیم که گمان می کنیم بیشترین غلبه خیر بر شر را به ما می دهد. از اینرو باید اصل اخلاقی اساسی ما اصل حب ذات باشد، هرچند حب ذات معتدل.
2. همه گروی اخلاقی ـ سود گروی، فائده گروی ـ (utilitarianism)
بر این باور است که مقصود نهایی عبارت است از بیشترین خیر عمومی، و عمل یا قاعده عمل تنها در صورتی صواب است که دست کم به اندازه هر بدیل دیگری به غلبه خیر بر شر در کل جهان منجر شود یا احتمالاً منجر شود؛ و خطاست در صورتی که چنین نشود؛ و الزامی است در صورتی که تحقیقاً یا احتمالاً به بیشترین غلبه خیر ممکن بر شر در جهان بینجامد.
به اصطلاح سودگروان، همچون جرمی بنتام و جان استوارت میل، درباره آنچه خوب است، معمولاً لذت گرا بوده اند و مدعی اند که غایت اخلاق، بیشترین غلبه لذت بر الم است. اما برخی سودگروان، مثل جی. ای. مور و رشدال لذت گرا نیستند. بنابرین سودگروان «آرمانی» نامیده شده اند. یعنی سود گروی نوع خاصی از نظریه عایت انگارانه درباره الزام است و مستلزم هیچ نظریه خاصی درباره ارزش نیست؛ هرچند سود گرا باید نظریه خاصی را درباره ارزش بپذیرد.
بینابین خودگروی و سودگروی، نظریات غایت انگارانه ای اتخاذ شده؛ مثل نظریاتی که می گویند عمل یا قاعده درست آن است که بیشترین غلبه خیر بر شر برای گروهی خاصی ـ ملت، طبقه، خانواده یا نژاد انسان ـ بینجامد.
3. ديگرگروي اخلاقي ( altruism)
بر این باور است که عمل یا قاعده عمل در ست آن است که بیشترین خیر دیگران ( غیر از خودش ) را فراهم آورد.
---------
برگرفته از:
کتاب «فلسفۀ اخلاق» نوشتۀ ویلیام کی. فرانکنا
منابع براي مطالعه بيشتر:
کتاب «فلسفه اخلاق» ویراسته پل ادواردز
کتاب «بصیرت اخلاقی» / «نگاه اخلاقی، درآمدی به فلسفه اخلاق»
کتاب «مبانی فلسفه اخلاق» نوشته رابرت ال. هولمز-------------------------
مطالب مرتبط: