«اخلاق بدون هستی شناسی» اثر هیلاری پاتنم

کتاب «اخلاق بدون هستی شناسی» اثر هیلاری پاتنم، ترجمۀ مسعود علیا به سال 1387 توسط انتشارات صراط (تهران) به زیور طبع آراسته شد. این اثر ترجمه ای است از Ethics Without Ontology .
هیلاری پاتنم: ممکن است عجیب به نظر برسد که کتابی با عنوان اخلاق بدون هستی شناسی همان قدر، یا بیش از آن اندازه، که با اخلاق سروکار دارد به مسائلی در فلسفۀ منطق و فلسفۀ ریاضیات می پردازد، اما این امر بر حسب تصادف نیست. زیرا من بر این باورم که تقسیم نامبارک فلسفۀ معاصر به رشته های جداگانه (اخلاق، معرفت شناسی، فلسفۀ ذهن، فلسفۀ علم، فلسفۀ زبان، فلسفۀ منطق، فلسفۀ ریاضیات و رشته های دیگر) غالباً این را پنهان می دارد که چگونه بحث ها و استدلال ها و مسائلی کاملاً یکسان، در همۀ این رشته ها طرح می شوند. فی المثل، استدلال هایی که در تأیید «ضد واقع گرایی» در اخلاق می آورند تقریباً همان استدلال هایی هستند که در تأیید ضد واقع گرایی در فلسفۀ ریاضیات اقامه می کنند؛ با این حال، فلاسفه ای که در حیطۀ دوم در برابر آن استدلال ها مقاومت می کنند غالباً در حیطۀ اول تسلیم آنها می شوند. ما تنها در صورتی می توانیم بینش یکپارچه ای را که فلسفه همواره سودای آن را در سر می پرورانده است از نو به دست آوریم که لااقل گاهی به خود اجازۀ نادیده گرفتنِ این اندیشه را بدهیم که موضع یا استدلالی فلسفی باید با یکی از این «رشته ها» و تنها با یکی از آنها، سر و کار داشته باشد.
وی در توصیف اخلاق بدون هستی شناسی می گوید: از دید من، تلاش برای به دست دادن تبیینی هستی شناسانه از عینیت ریاضیات، فی الواقع کوششی است برای به دست دادن دلایلی که بخشی از ریاضیات نیستند در تأیید احکام ریاضی؛ و تلاش برای به دست دادن تبیینی هستی شناسانه از عینیت اخلاقی، کوشش مشابهی است برای به دست دادن دلایلی که بخشی از اخلاق نیستند در تأیید صدق احکام اخلاقی؛ و به دیدۀ من، هر دوی اینها مقرون به گمراهی عمیق اند. مشاهدۀ اینکه این تلاش ها مقرون به گمراهی اند و نیز مشاهدۀ چگونگی این گمراهی، شرط مسلم بازیافتن عقل سلیم مان در این حوزه هاست. این چیزی است که در کتاب حاضر امیدورام خوانندگان را دربارۀ آن قانع کنم.
وی دربارۀ دریافتش از «اخلاق» می گوید، من نمی خواهم که «اخلاق» را نام نظامی از اصول اخلاقی بدانم – گو اینکه اصول اخلاقی (فی المثل، قاعدۀ زرین یا امر مطلق) مسلما بخشی از اخلاق است – بلکه «اخلاق» آنطور که من آن را درمی یابم نظامی از پرواهای به هم پیوسته است، پرواهایی که از دید من پشتیبان و تکیه گاه یکدیگرند اما در عین حال تا حدودی با هم تنش دارند. وقتی کلمۀ «اخلاق» /«Ethics» را بدون گیومه بکار می برم معنایی تا آن حد موسع را از آن مراد نمی کنم که فی المثل همداستان با «عاملان زیست شناسی اجتماعی»، بگویم که «اخلاق» در همه فرهنگ های انسانی حی و حاضر است زیرا در همه فرهنگ ها افرادی هستند که حاضرند به خاطر بقای اجتماع فداکاری کنند....... در واقع، آنچه من «اخلاق» می نامم دقیقاً همان اخلاق یا اخلاقیاتی است که نیچه آن را تقبیح می کرد و نوعی ضعف یا حتی نوعی بیماری می شمرد.
اگرچه پرواهای فراوان با اخلاق به این معنا – اخلاق شفقت، مخصوصاً از هنگام پیدایش دموکراسی مدرن – ملازم و مربوط شده است، شاید با ذکر نام سه فیلسوف، گرچه به ترتیب تاریخیِ معکوس، بتوانم به بهترین وجه لااقل به پاره ای از پرواهای اصلی، چه بسا به اصلی ترین ها، اشاره کنم. ان سه فیلسوف عبارت اند از لویناس، کانت و ارسطو. مضمونی که فلسفۀ لویناس بر مدار آن می گردد به واقع این است که هر گونه تلاش برای تحویل اخلاق به نظریه ای دربارۀ هستی، یا برای بنا کردن اخلاق بر پایۀ چنین نظریه ای، بر پایۀ هستی شناختی، خواه به معنای سنتی اش و خواه به معنای هایدگری آن، محکوم به شکست مصیبت بار است. از منظر لویناس، بینان تحویل ناپذیر اخلاق این است که من وقتی با همنوعی گرفتار رنج روبرو می شوم بی واسطه دریابم و تصدیق کنم که وظیفه دارم کاری انجام دهم. مطمئناً، همان طور که لویناس به خوبی واقف است، این کار از هیچ کدام از ما ساخته نیست که به همۀ دیگرانی که دستخوش رنج اند دست یاری بدهیم، و وظیفۀ کمک به یک شخص خاص ممکن است تحت الشعاع وظیفه کمک به آن کسی قرار گیرد که لویناس «شخص سوم» می نامدش. اما اینکه اصلاً احساس نکنم که وظیفه دارم کسی را که رنج دیده است یاری دهم............به این معناست که بویی از اخلاق نبرده ام.
حال و هوای انتقادی من به هستی شناسی بسط دهنده را می توان حال و هوای کانتی دانست. زیرا کانت،... اولین کسی بود که طرح متافیریک سنتی را مبنی بر توصیف جهان آن چنان که «فی نفسه» هست مردود شمرد، اما کانت را می توان علی رغم میل خودش هستی شناسی بسط دهنده قلمداد کرد، زیرا با وجود اینکه طرح هستی شناسی را رد می کند، بر پایۀ نظریه ای دربارۀ قوای ذهن دست به همین کار می زند........ به اعتقاد من امر مطلق ( = برابری اخلاقی و پروای جهانشمول) است که دستاورد بزرگ او در حیطۀ فلسفۀ اخلاق است.
به نظر من اخلاق نیکوماخوس ارسطو تأمل کلاسیک دربارۀ این پرسش است که « چه چیزی حیات بشری را ستودنی می کند؟» علی الخصوص تعریف مهم انسان از شکوفندگی انسان، یعنی «فعالیت نفس – کل ذهن و روح آدمی – بر وفق فضیلت در زندگی تمام عیار»، از نظر من همان قدر عمیق است که قطعاً در دورانی بالغ بر دو هزار سال قبل بوده است.
میان پروای لویناسی، که به منتهای درجه وابسته به وضعیت است، و پرواها کانت و ارسطو تنش هایی وجود دارد. آزمایش فکری لویناس به این صورت است که همواره خود را با یک انسان دستخوش رنج تصور کنم و عجالتاً این را که از پیش نسبت به بسیاری از انسان های دیگر وظیفه دارم نادیده بگیرم. من باید برای کمک به این انسان احساس وظیفه کنم، وظیفه ای که نه به صورت وظیفۀ متابعت از این یا آن اصل اخلاقی، چنان که کانت ان را احساس می کرد، بلکه به مثابه وظیفه ای نسبت به این انسان باید آن را احساس کنم. پیداست که پروای کانت مبنی بر اینکه من لااقل یک اصل اخلاقی عام دارم ..... به سمتی دیگر می رود، و روشن است که هم پروای لویناسی بی واسطه دیگری و اعتنای بی واسطه به او و هم پروای کانتیِ اصل اخلاقی را متعارض با پروای ارسطوییِ شکوفندگی انسان دیده اند.
ولی من قضیه را به این صورت نمی بینم. تنش واقعاً وجود دارد، ولی یاریِ متقابل نیز در کار است. به اینکه اخلاق کانتی به واقع تهی و صوری است مگر اینکه دقیقاً با مایه های ارسطویی و لویناسی و نیز مایه های دیگر به آن محتوا ببخشیم. و لویناس حق دارد به ما متذکر شود که حتی اگر شخصِ پایبند به اخلاق بر وفق امر مطلق عمل کند، کانون توجه او این اصل کانتیِ به عنوان قاعده ای انتزاعی نیست، بلکه دیگریِ خاص یا مشخصی است که وی می کوشد او را یاری کند.
تصور من از اخلاق: (اخلاق) میزی دارای پایه های زیاد که بسیار تکان می خورد، اما واژگون کردن سخت دشوار است.
کتاب حاضر دارای دو بخش است. بخش نخست اخلاق بدون هستی شناسی می پردازد و با توجه به این که این کتاب درسگفتارهای پاتنم بوده است این بخش به چهار درسگفتار تقسیم می شود. بخش دوم ناظر به روشنگری و عمل گرایی است و این بخش نیز مشتمل بر دو درسگفتار است. با توجه به اینکه مباحث کتاب حاضر ناظر به دیدگاه ناواقع گرایی در اخلاق است، این کتاب را در ردیف فرااخلاق قرار می دهیم.
فهرست مطالب:
بخش اول: اخلاق بدون هستی شناسی
درسگفتار اول: اخلاق متافیزیک:
درسگفتار دوم: دفاع از نسبیت مفهومی
درسگفتار سوم: عینیتِ بدون اعیان
درسگفتار چهارم: آگهی ترحیمی برای «هستی شناسی»
بخش دوم: روشنگری و عمل گرایی
درسگفتار اول: سه روشنگری
درسگفتار دوم: شکاکیت دربارۀ روشنگری

هيلاري وايت هال پاتنم (Hilary Whitehall Putnam) در ۳۱ جولاي ۱۹۲۶ در شيكاگو چشم به جهان گشود. تا ۱۹۳۴ كه با خانواد ه اش به امريكا بازگشت در فرانسه زندگي كرد. پدر وي خود نويسنده و مترجمي سرشناس با تمايلات كمونيستي بود. پاتنم در سال ۱۹۴۸ موفق به اخذ مدرك كارشناسي در فلسفه و رياضيات از دانشگاه پنسيلوانيا شد و به سال ۱۹۵۱ با دفاع از رساله دكتري خود از دانشگاه كاليفرنيا (UCLA) فارغ التحصيل شد. اگرچه وي به مرور زمان از اثبات باوري منطقي (Logical Positivism) فاصله گرفت و دور شد هنوز مي توان رد تاثير رايشنباخ و كارناپ را در كارهايش ديد. ..ادامه
---------------------------------------
مطالب مرتبط:
+ نوشته شده در یکشنبه نهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 0:6 توسط عباس مهدوی
|