برخی از نكات برجستۀ این كتاب عبارتند از:

           این ایده كه  عصب پژوهي شناختی می تواند صورت بندی علمی ای از "تئوری عواطف اخلاقی" اقتصاددان معروف آدام اسمیت، ارائه كند. چنین صورت بندی ای، با فرض اهمیت تاریخی آدام اسمیت و فقدان كامل شواهدی تجربی در نوشته  های او برای حمایت از تئوری خودش، بسیار جالب خواهد بود.

 

این ادعا كه "حساسیت اخلاقی" چیزی جز باهم فعالي (coactivation) شبکه های قشر پیشانی گیجگاهی  لیمبیک (-temporo PFC limbic) در مغز نیست. این نوع از تحویل گرایی بدون شك هشداری است برای بسیاری از خوانندگان؛ اما این تحویل گرایی زمانی توجیهش را به دست خواهد آورد كه این ادعای مورد نظر، از طریق آزمایش و پ‍‍ژوهش، پذیرفته شده باشد.

•این نظر كه عواطف اخلاقی از فرایند عقلانی موجود در داوری های  اخلاقی متمایزند. این ادعا اگر به نحو تجربی نشان داده شود، برای كسانی كه بر این باورند كه مغز دارای اجزای مجزا یا ماجول سازی شده (پیمانه ای) است و كسانی كه در زمینۀ (بیماری روانی) سایکوپات یا جامعه ستیزی، تحصیل یا پژوهش می كنند، بسیار مهم است. برخی شواهد این تمایز كه در این كتاب ارائه شده عبارتند از این كه ضربه به قشر پیشانی (prefrontal cortex) می تواند مانع از مفهوم سازی ارزش های اخلاقی شود؛ به ویژه، برخی از نویسندگان مدعی می شوند که قشر پیشانی خلفی (anterior prefrontal cortex) به بازنمایی، اختصاص داده شده است.

•این ایده كه پژوهش در زمینۀ عصب پژوهي شناختی به ما این امكان را می دهد كه بین تخلفات اخلاقی و پیمان شكنی اجتماعی فرق بگذاریم. توانایی بر این كار نور تازه ای می تاباند بر طبقات اجتماعی به عنوان چیزی كه نقش جایگزین امر حقیقتاً اخلاقی را ایفا می كند. در تاریخ بشری، توجه بیش از حد به این طبقات، منجر به رنجی بی حساب شد؛ و اگر آن ها جانشین های نادرستی برای اخلاق باشند، كاهش توجه به این طبقات نیز اخلاقاً‌ موجه خواهد بود. تجربیات میلگرام (Milgram) در این كتاب به عنوان نمونه ای از هماهنگی منفعلانه  نسبت به مظهر قدرت غیراخلاقی نقل قول شد. دست یازیدن به اين مسأله در عصب پژوهي اخلاق بالاترین اهمیت را دارد كه فرایندها و بازنمودهای عصبی ای كه عهده دار فزونی تكریم هستند، نسبت به طبقات اجتماعی (نیز) اعمال شده اند. به محض این كه این عمل انجام شود، می توانیم چه از طریق مهندسی ژنتیك و یا با مداخله دارویی، برای تنظیم مغز به فنونی دست یابیم تا این كه وفاداری بی چون و چرا  به این طبقات تا حد زیادی برطرف یا متوقف شود.

در بخش هایی از كتاب به بیان نظریات عادی پرداخته شده است؛ یعنی این كه هرگاه كسی عملی را به نفع خود انجام دهد، آن عمل به هیچ وجه امر اخلاقی مورد نظر نمی باشد. به نظر می رسد چنین نزدیك بینی(میوپی) در تفكر اخلاقی، به كلیه نظام هایی كه تا به امروز، بسط یافته اند سرایت می كند؛ و متأسفانه این كتاب نیز از این قاعده مستثنا نیست.

 

  این ادعا كه تئوری كامپیوتری شناخت اخلاقی ضرورت دارد، به لحاظ توصیفی كافی خواهد بود و نظام كارآمدی از دستور زبان اخلاقی خواهد بود. چنین تئوری ای برای كسانی نافع است كه خواستار اجرای تفكر اخلاقی در ماشین های غیرانسانی هستند. چنین نظامی كه احتمالاً اخلاقی مصنوعی نامیده می شود به انسان ها و ماشین ها این امكان را می دهد كه برای منفعت متقابل كار كنند؛ و همچنین برخی از اضطراب های مربوط به استفاده از هوش مصنوعی را برطرف می كند. به نظر می رسد که شكل گرفتن چنین تئوری  ای، چالش برانگیز است؛ چرا كه این تئوری، چه بسا با فرایندهای ناخودآگاه ورای شناخت انسانی سر و كار دارد، و این فرایندها شاید به سختی از دیدگاهی تجربی شناخته شود. همچنین تئوری كامپیوتری اخلاق، نور تازه ای می تاباند به این اشیاء به عنوان ناهماهنگی شناختی (cognitive dissonance) در شناختِ اخلاقی، و این كه چگونه داوری های اخلاقی ظاهراً با شماری از مردم كه گرفتارند مقایسه می شود (به نظر می رسد شمار بیشتری از مردم كه از روی ترس و جبن، عمل می كنند دارای عكس العمل عاطفی كمتری هستند).

•بحث راجع به عصب پژوهي شناختی سایکوپات ها (جامعه ستیزها). بحث از جامعه ستیزها در این كتاب اساساً در این رابطه است كه چگونه شناخت اخلاقی آن ها از شناخت اخلاقی كسانی كه از اوتیسم (درخودماندگی) رنج می برند، متمایز است. این بحث و گفت و گوها در این راستا، جذاب هستند، و راه حل آن ها به پرسش های قدیمی دربارۀ خاستگاه اجتماعی شدن خاتمه می دهد و اين بحث كه چرا رفتار جامعه ستیزانه در واقع، در برخی شرایط (مثلاً در تلاش مالی)، فضیلت پنداشته شده است.

اين مرور ترجمه اي است از دكتر لي. دي. كارلسُن. 

نويسندگان اين جلد:

Abigail Baird (Vassar College), William Casebeer (Air Force Academy), Cordelia Fine (Monash University), Nathan Fox (University of Maryland), Uta Frith (University College London, Institute of Cognitive Neuroscience), Jordan Grafman (National Institute of Health), Joshua Greene (Harvard University), Catherine Hynes (School of Psychology, University of Queensland), Fatima Azavedo Ignacio (Cognitive Psychology, Instituto Philippe Pinel), Richard Joyce (Australian National University Research School of Social Science), Jerome Kagan (Harvard University) Leonard Katz (Massachusetts Institute of Technology), Kent Kiehl (Yale University), Jeanette Kennett (Center for Applied Philosophy and Public Ethics, Australian National University), Melanie Killen (University of Maryland), Daniel Lapsley (Ball State University), Heidi Maibom (Carleton University), Victoria McGeer (Princeton University), John Mikhail (Georgetown Law School), Jorge Moll (National Institute of Health), Shaun Nichols (University of Arizona), Ricardo de Oliveira-Souza (Universidade do Rio de Janeiro), Adina Roskies (Dartmouth College), Mirella L. M. F. Paiva (National Institutes of Health), Jana Schaich Borg (Olin Neuropsychiatry Research Center, Institute of Living), Katrina Sifferd (Dartmouth College), Walter Sinnott-Armstrong (Dartmouth College), Michael Smith (Princeton University), Mark Timmons (University of Arizona), Frederick de Vignemont (Institut des sciences cognitives, CNRS), Paul Whalen (Dartmouth College), Roland Zahn (National Institute of Health).

Moral Psychology, Volume 3
The Neuroscience of Morality: Emotion, Brain Disorders, and Development
Edited by
Walter Sinnott-Armstrong

-------------

مطالب مرتبط:

مروري بر كتاب "روان شناسي اخلاق جلد اول "

مروری بر كتاب روان شناسی اخلاق، جلد 2