سقراط در ابتدای کتاب مکالمه افلاطون به نام کرایتون، با ارائه یک استدلال سه وجهی می­ خواهد اثبات کند که نباید با فرار، قوانین را بشکند:
اول: هیچ­گاه نباید کسی را بیازارم. فرار سقراط به حکومت آسیب می­رساند، زیرا قوانین آن را نقض کرده و نسبت به آن بی­مبالاتی نشان می­دهد.
دوم: اگر کسی با آن که می­ تواند کشوری را ترک کند، برای زندگی در آن باقی بماند، به طور ضمنی توافق می ­کند که قوانین آن را اطاعت کند؛ بنابراین، فرار سقراط نادیده گرفتن یک توافق است و این کاری است که هیچ کس نباید انجام دهد.
سوم: جامعه یا دولت در حکم پدر و مادر و معلم است، و باید از والدین و معلمان اطاعت کرد. در نتیجه:
 1.     هرگز نباید کسی را بیازارم؛
2.     باید به وعده هایمان وفا کنیم؛
3.     باید از والدین و معلمانمان اطاعت کنیم یا به آنها احترام بگذاریم. گاهی دو یا چند قاعده در یک مورد خاص با هم تعارض می­کنند. سقراط در دفاعیات افلاطون چنین معرفی می­ شود که معتقد است اگر دولت از زندگی او در گذرد، به شرط آن که همچون گذشته تعلیم ندهد، وی اطاعت نخواهد کرد؛ زیرا:
4.     او از سوی خدا آپولو، برای وظیفه تعلیم برگزیده شده است؛ و
5.     تعلیم دادن وی برای خیر حقیقی جامعه ضروری است.   پس سقراط به تعارض وظایف مبتلا است. او نسبت به اطاعت از دولت، بالفعل وظیفه دارد، اما دو وظیفه دیگر هم دارد، 4 و5 نیز چنین­ اند و در رأی او این دو، بر وظیفه اطاعت از دستورهای دولت تقدم دارند. پس وی مسأله را با تعیین این که کدام قواعد بر بقیه مقدم می­شود، حل کرد. این نمونه بارز دیگری از استدلال اخلاقی است.