فلسفه اخلاق کانت (2)
از آنجایی که موجودی کاملاً متعقل تنها بر اساس ضابطه هایی
رفتار می کند که می شود آنها ار به صورت قوانین کلی یا جهانگستر برای جمیع
موجودات متعق در آورد، امر مطلق ما را، در مقام موجوداتی کم و بیش متعقل،
ملزم می دارد که به همین روال عمل کنیم.
حال اگر هر کس این را
به صورت قاعده برای خودش در آورد که هرگاه نیاز به پول دارد آن را قرض کند و
با این نیت که پول را برنگرداندوعده بدهد که آن را پس خواه داد. روشن است
که اگر همه افراد بر اساس این قاعده عمل کنند دیگر کسی پیدا نمی شود که به
دیگران پول قرض بدهد. همه مردم پیشاپیش می دانند گه اگر پولی قرض بدهند
دیگر تا ابدالدهر روی آن را نخواهند دید.
در اینجا میان مقصود
شما( به دست آوردن پول ) و قبول عام ضابطه ای که برای رسیدن به آن مقصود بر
مبنای آن عمل می کنید. اگر این ضابطه قبول عام پیدا کند، نمی توانید به
مقصود خویش نایل شوید، یزرا هیچ کس پولی قرض نمی دهد. و این یعنی ناسازگاری
درونی ـ incosistuency ( کانت آنرا تناقض می نامد.) از آنجا که سازگاری
درونی از لوازم عقلانیت است، در این مورد رفتار شما خلاف عقل خواهد بود. و
چون این رفتار خلاف عقل است، با تکلیف مغایرت دارد، و خطاست.
مثال
« قول دروغین » به وشنی گویای چیزی است که کانت آن را ( تکلیف کامل ـ
perfect duty) می خواند. او افزون بر این متوجه چیزی است که ( تکلیف ناقص
ـ imperfect duty ) می نامد، نظیر تکلیف شخص برای پرورش استعدادهایش.
2. صورت دوم امر مطلق: ( اصل کرامت انسانی ـ principle of humanity )
طوری عمل کن که انسان را، خواه شخص خودت خواه دیگران، همواره غایت بدانی و هرگز وسیلۀ محض به شمار نیاوری.
در مثال پیشین، دادن قول دروغین به دوستمان همانا استفاده کردن از او به صورت وسیله محض است.
3. صورت سوم امر مطلق: ( اصل خودآیینی ـ principle of autonomy)
تنها به گونه ای عمل کن که اراده از طریق ضابطه هایش خود را در عین حال قانونگذار جهان شمول بداند.
در
اینجا مطلب این است که وقتی ما بر نهج اخلاق عمل می کنیم، ماییم که
آزادانه انتخاب می کنیم، ماییم که آزادانه تصمیم های اخلاقی خود را اتخاذ
می کنیم. ما عاملان اخلاقی خودمختاریم. به عبارت دیگر، ما با عمل کردن بر
مبنای ضابطه هایی که کلیت پذیرند، برای قاطبه موجودات متعقل قانون می
گذاریم. ما صرف نظر از جزئیات تفاوت های جسمانی و خصایل شخصی خویش، و تنها
در مقام موجودات متعقل، جملگی در ذات خود عین یکدیگریم. سرشت عقل در یکایک
ما جلوه گر شده است. در همه ما یکسان است . وقتی دست به انتخاب می زنیم
گویی انتخاب ما برای جمیع موجودات متعقل است، در این کار خودمختارانه عمل
می کنیم.
دیگر آیینی ـ heteronomy
اگر
روا داریم که دیگران برای ما تصمیم بگیرند. از خودمختاری یا خوآیینی خویش
چشم پوشیده ایم. جایز نیست دست به دامان جامعه، حکومت، پیشوایان دینی، حاکم
ـ حتی خدا ـ شویم تا به ما بگویند که تصمیم های اخلاقی ما باید از چه قرار
باشد. از اینرو نظریه فرمان الهی نظریه ای نابسنده است. کانت قبول دارد که
برای درک تمام عیار و مستوفای اخلاق باید وجود خداوند را به عنوان اصل
موضوع پذیرفت. اما این بدان جهت است که لازم است وجود خداوند را فرض کنیم
تا بتوانیم این مطلب را تبیین کنیم که چگونه ممکن است همه چیز به سامان
یافته باشدکه بتوانیم در مسیر دست یافتن به خیر اعلی ( که مرکب است از
اراده خیر به علاوه سعادتی که آدمی به لطف داشتن اراده خیر سزاوار آن است )
در آن دنیا تا بی نهایت پیش برویم.
نه تنها نباید روا بداریم
که دیگران برایمان تصمیم بگیرند، بلکه حتی نباید جایز بدانیم که تمایلات ـ
امیال، پسندها و امیال ـ ما تعیین کننده تصمیم های مان باشد. جمیع تمایلات
ما نهایتاً در حب ذات خلاصه می شود و اگر حب ذات یگانه انگیزه ما بود (
آنطور که هوادارانه نظریه خودمحوری روان شناختی می گویند ) نمی توانستیم به
اراده خیر دست پیدا کنیم. برای اینکه صاحب اراده خیر شویم، می بایست از سر
تکلیف عمل کنیم.
اوامر
1. مشروط ( HYPOTHETICAL IMPERATIVE)
الف) ظنی [ محتمل ] ـ فنی، مهارتی
ب) تحقیقی ـ عملی، دور اندیشانه
2. مطلق
الف) اصل پایه، به صورت هایی که تأکید دارد بر
1) سازگاری درونی
2) کرامت انسانی
3) خوآیینی
ب) اوامر اخلاقی جزئیِ ناظر به تکلیف
کانت نتیجه گرا نیست
اگر نظریه
کانت را نظریه اخلاقی مبتنی بر کردار به شمار آوریم آن را به نحو احسن
تعبیر کرده ایم، و این به دلیل اهمیتی است که کانت علاوه بر قواعد و اصول
اخلاق برای کردار در نظریه اش قائل بود. به نظر برخی ها، نظریه کانت بر
خلاف جهت تکلیف نگر آشکارش به واقع در نهایتِ امر نتیجه گراست، زیرا ایجاب
می کند که نتیجه کلیت بخشیدن به ضابطه هایمان را در نظر بگیریم. با این
حال، این قول خطاست. کانت نمی گوید که نتایج اعمال یا نتایج کلیت بخشیدن ما
به آن ها تعیین کننده حسن یا قبح آنهاست. حرف او این است که ما باید در
این باره تأمل کنیم که اگر ضابطه هایمان قبول عام پیدا می کرد، اوضاع
واحوال جهان به چه صورت در می آمد، و نیز باید بررسی کنیم که آیا چنین
عالمی عقلاً قابل تصور است و می توانیم بدون آن که گرفتار تناقض شویم اراده
کنیم عالمی از این دست در وجود آید. ولی ملاحظه این مطلب که اگر ضابطه
های ما قبول عام پیدا می کرد چه نتایجی به بار می آمد خودش نتایجی در عالم
واقع پدید نمی آورد. این ملاحظه تنها در گستره عقل صورت می گیرد.
اینکه
اگر دست به اعمالی می زدیم چه نتایج بالفعلی از آنها به بار می نشست به
هیچ وجه در روندی که به موجب آن حسن و قبح اعمال را تعیین می کنیم ربطی و
جایی ندارد. به همین دلیل کانت نتیجه گرا نیست و نیز در این صورت، ملاحظه
اینکه ارزش نتایج اعمال ما چه خواهد بود در تعیین حسن و قبح آنها دخلی
ندارد. بنابرین کانت ارزش نگر هم نیست.
اشکالات نظریه کانت
کانت مدعی است که امر مطلق بر هر کرداری حاکم است. و فرض را بر این می گذارد که می توان به سادگی مشخص کرد این امر چه چیزی را مقرر می دارد. اما این تشخیص مستلزم آن است که ضابطه مربوط به اعمال توصیه شده را به صراحت معین کنیم. مسئله این است که اعمال ممکن با یک ضابطه و تنها یک ضابطه که به شکل قاطع و بی چون و چرا به آنها نسبت داده شده باشد مطابقت نمی کنند. به نظر می رسد هر عملی ظرفیت آن را دارد که ضابطه های متفاوتِ بسیاری را بر آن حمل کنیم و هر کدام از این ضابطه ها که ما آن را درست به شمار می آوریم چه بسا از حیث تعین حسن و قبح عمل با ضابطه های دیگر فرق داشته باشد....
اشکال دوم این است که هیچ کس اراده نمی کند که یک قاعده فرعی، بدون استثناء مورد مطابعت قرار بگیرد. هیچکس اراده نمی کند که باید در هر موقعیت حقیقت را گفت حتی زمانی که زیانی سخت به دنبال داشته باشد. ـ برای مثال وقتی که قاتلی محل اختفای قربانی را می پرسد. پاسخ خود کانت به این اشکال این است که هر چند خود شخص به لحاظ روانی تمایلی به گفتن حقیقت در چنین مواقعی نداشته باشد، هیچ تناقض منطقی در اراده ـ یعنی در فرمان به ـ اینکه در چنین موقعیتی به زعم هر زیانی که در پی داشته باشد، باید حقیقت را گفت، وجود ندارد.
سومین اشکال این است که نظریه کانت هیچ مبنایی برای تعیین امور درست در موقعیتی که تکالیف اخلاقی ظاهری تعارض پیدا می کنند و باید یکی را به نفع دیگری فدا کرد، به دست نمی دهد.
اشکال دیگر در این فرض نهفته است که، طرز رفتار موجودات کاملاً متعقل هنجاری برای ما موجودات کمابیش متعقل به دست می دهد که بر مبنای آن عمل کنیم. پیش فرض استدلال کانت، اصلی است بر مبنای این دستور که « آدمی باید به کردار موجودی کاملاً متعقل عمل کند. » این پیش فرض به ما امکان می دهد که نتیجه بگیریم باید بر این نهج عمل کنیم. از گزارۀ
1. موجود کاملاً متعقل کار الف را انجام می دهد.
به گزارۀ
2. موجودی کمابیش متعقل باید کار الف را انجام می دهد.
برسیم، چنین مقدمه ای لازم داریم:
1. آدمی باید به کردار موجودی کاملاً متعقل عمل کند.
اما وقتی مقدمه ای از این دست را بیان می کنیم، اشکالاتی در آن می بینیم. شاید کثیری از افراد این سؤال را پیش بکشند که آیا اصولاً محور قرار دادن کردار کاملاً عاقلانه ترین طریق صواب در وریکرد به اخلاق است. عده ای نظیر هیوم می گویند عقل به خودی خود به هیچ وجه نمی تواند کردار آدمیان را هدایت کند، زیرا تنها با نسبت های میان امور سر و کار دارد: عقل صرفاً راه گزینش وسایل صحیح برای نیل به غایتمان را به ما نشان می دهد، اما به طبعِ احساسی مان ( احاسات، عواطف، امیال ) نیاز داریم. نحوۀ احساس ما درباره غایات است که ما را به اختیار کردنیا پس زدن آنها رهنمون می شود. گذشته از این، شماری از طرفداران حقوق زنان بر این باورند که سراپای این تصور کانتی از عقل ـ تصوری که عقل را عینی و بکنار از تأثیر شرایط تاریخی و اجتماعی وی داند ـ اساساً مردانه است، تصوری است که نمی تواند حق تجربه زنان را، که ریشه در احساس، پیوند و مراقیت یا تیمار دارد، به جای آورد...........
----------------------------
کتاب «مبانی فلسفه اخلاق» نوشته رابرت ال. هولمز
منابع بیشتر:
کتاب «فلسفۀ اخلاق» نوشتۀ ویلیام کی. فرانکنا.
کتاب «فلسفه اخلاق» ویراسته پل ادواردز.
کتاب «بصیرت اخلاقی» / «نگاه اخلاقی، درآمدی به فلسفه اخلاق».
-----------------------مطالب مرتبط:
فلسفه اخلاق کانت
بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق اثر ایمانوئل کانت
کتاب «نقد عقل عملی» اثر ایمانوئل کانت
«مابعدالطبیعه اخلاق: فلسفه فضیلت» اثر ایمانوئل کانت