مروري بر كتاب "روان شناسي اخلاق جلد اول "

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دین پژوهی ایران

 در قرن بیستم فلسفه و علم راهشان از هم جدا شد. در فلسفه، ترس از مغالطه طبیعت گروانه فیلسوفان اخلاق را بر آن داشت تا از پیشرفت­های پیوند دهنده در حوزۀ زیست­ شناسی و روان­ شناسی، اجتناب كنند. اما از سال1990 بسیاری از فیلسوفان برای ترویج آثارشان از پیشرفت­های جدید در روان­شناسیِ شناخت، مغز پژوهي، و روان شناسی تكامل، بهره جستند. این گرایش جمعی به ویژه در روان­شناسی اخلاق کار دشواری است، و در این كتاب سه جلدی ـ روان شناسی اخلاق ـ برخی از  جدیدترین كارها توسط فیلسوفان و روان­شناسان در حوزۀ میان­ رشته ­ای ـ روان­ شناسی اخلاق ـ گردآوری شده­اند.
ادامه نوشته

روان شناسی اخلاق

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دین پژوهی 

میکائیل اسلُت

مترجم: عباس مهدوی


روان شناسی اخلاق به عنوان یک رشته، اساساً با مسائل روان شناختی ­ای سر و کار دارد که در باب ارزشگذاری اخلاقی افعال، مطرح می­شوند. روان شناسی اخلاق با پیش فرض­ های روان شناختی اخلاق معتبر، سر و کار دارد؛ یعنی، با مفروضاتی سر و کار دارد که برای ما ضروری به نظر می­رسد تا این که مقتضیات اخلاقی الزام­آور و عینی تحقق پیدا کند؛ مثلاً، اگر ما فاقد ارادۀ آزاد باشیم یا همگی ناتوان از فداکاری(unselfishness) باشیم، آن گاه روشن نیست که در حقیقت، اخلاق چگونه می­تواند با موجودات انسانی در ارتباط باشد. روان­شناسی اخلاق همچنین با ملازمات روان شناختیِ(psychological accompaniments) عمل واقعی درست یا نادرست ، سر و کار دارد؛ از باب نمونه، با پرسش­ هایی دربارۀ ماهیت و امکان ضعف اخلاقی(moral weakness) یا خودفریبی(self-deception)، و پرسش­ هایی در باب انواع انگیزه­ هایی که می بایست عامل­ های اخلاقی را برانگیزند، سر و کار دارد. افزون بر آن، در رویکرد به اخلاقِ معروف به اخلاق فضیلت، پرسش هایی در باب عمل درست و خطا با پرسش­ هایی دربارۀ انگیزه ها، امیال (dispositions)، و توانایی­ های عامل ­های اخلاقی پدیدار می­شوند، و نقش روان شناسی در این جا اساسی ­تر از نقشی است که در دیگر صور تئوری اخلاقی، بر عهده دارد.


ادامه نوشته