نمونه از تفکر اخلاقی ( سقراط)


سقراط در ابتدای کتاب مکالمه افلاطون به نام کرایتون، با ارائه یک استدلال سه وجهی می­ خواهد اثبات کند که نباید با فرار، قوانین را بشکند:
اول: هیچ­گاه نباید کسی را بیازارم. فرار سقراط به حکومت آسیب می­رساند، زیرا قوانین آن را نقض کرده و نسبت به آن بی­مبالاتی نشان می­دهد.
دوم: اگر کسی با آن که می­ تواند کشوری را ترک کند، برای زندگی در آن باقی بماند، به طور ضمنی توافق می ­کند که قوانین آن را اطاعت کند؛ بنابراین، فرار سقراط نادیده گرفتن یک توافق است و این کاری است که هیچ کس نباید انجام دهد.
سوم: جامعه یا دولت در حکم پدر و مادر و معلم است، و باید از والدین و معلمان اطاعت کرد. در نتیجه:
 1.     هرگز نباید کسی را بیازارم؛
2.     باید به وعده هایمان وفا کنیم؛
3.     باید از والدین و معلمانمان اطاعت کنیم یا به آنها احترام بگذاریم. گاهی دو یا چند قاعده در یک مورد خاص با هم تعارض می­کنند. سقراط در دفاعیات افلاطون چنین معرفی می­ شود که معتقد است اگر دولت از زندگی او در گذرد، به شرط آن که همچون گذشته تعلیم ندهد، وی اطاعت نخواهد کرد؛ زیرا:
4.     او از سوی خدا آپولو، برای وظیفه تعلیم برگزیده شده است؛ و
5.     تعلیم دادن وی برای خیر حقیقی جامعه ضروری است.   پس سقراط به تعارض وظایف مبتلا است. او نسبت به اطاعت از دولت، بالفعل وظیفه دارد، اما دو وظیفه دیگر هم دارد، 4 و5 نیز چنین­ اند و در رأی او این دو، بر وظیفه اطاعت از دستورهای دولت تقدم دارند. پس وی مسأله را با تعیین این که کدام قواعد بر بقیه مقدم می­شود، حل کرد. این نمونه بارز دیگری از استدلال اخلاقی است.

انسان براي خويشتن پژوهشي در روانشناسي اخلاق

انسان براي خويشتن پژوهشي در روانشناسي اخلاق



* اريك فروم
 
*ترجمه اكبر تبريزي
 *
انتشارات بهجت
    
كتاب «انسان براي خويشتن» در واقع پژوهشي در روانشناسي اخلاق به شمار مي رود.
    
اريك فروم در اين اثر از بسياري از جهات ديدگاهي مشابه ديدگاه اثر ديگر خود با عنوان «گريز از آزادي» برگزيده است و به اين اعتبار مي توان اين اثر را ادامه مباحث «گريز از آزادي» دانست. در كتاب «گريز از آزادي» فروم مي كوشد تا فرار انسان امروزي را از خود و آزادي خويش مورد تجزيه و تحليل قرار دهد و درباره اصول اخلاقي، هنجارها و ارزش هايي كه به درك نفس و استعدادهاي نهايي انسان رهنمون است، مي پردازد. فروم در كتاب «انسان براي خويشتن» به قرائتي انسان گرايانه از انديشه هاي ماركسيستي روي مي آورد.
    
شايد برخي از اين كه در يك اثر روانكاوانه به مسائل اخلاقي پرداخته مي شود متعجب شوند، اما اريك فروم سخت بر اين عقيده پا مي فشارد كه روانشناسي نه تنها بايد قضاوت هاي اخلاقي دروغين را طرد كند، بلكه مي تواند پاي بست بناي هنجارهاي با ارزش و عيني رفتار در نظر گرفته شود و براساس همين رويكرد، او نمي تواند مسائل اخلاقي را از بررسي هاي شخصيت- چه به لحاظ تئوري و چه به لحاظ تشخيص بيماري- حذف كند.
    
البته اين عقيده فروم با گرايش متداول در روانشناسي كنوني كه بر سازگاري و هماهنگي و نه «خوبي» تأكيد دارد و طرفدار نسبي گرايي اخلاقي است، متعارض است.
    
جداكردن روانشناسي از اصول اخلاقي روشي به نسبت جديد است. انديشمندان بزرگ اخلاق اومانيستي قديم- كه مبناي اين كتاب بر آراي آنان استوار است- فيلسوف و روانشناساني بودند كه عقيده داشتند درك طبع انساني و فهم ارزش ها و هنجارهاي زندگي بشر وابسته به يكديگرند.
    
يونگ، روانكاو مشهور، بر اين باور است كه روانشناسي و درمان رواني، با مسائل اخلاقي و فلسفي انسان وابستگي ناگسستني دارند. ولي ضمن اين كه اين عقيده به خودي خود داراي اهميت شاياني است، توجه فلسفي يونگ تنها به واكنشي برضد فرويد منجر شد، نه به روانشناسي فلسفي پس از وي. از طرف ديگر فرويد و مكتب وي كه با طرد احكام ارزشي غير معقول سهم بسزايي در پيشرفت تفكر اخلاقي دارند درباره ارزش ها معتقد به نسبيت بودند، عقيده اي كه به اعتقاد اريك فروم اثر منفي هم در تكامل تئوري اخلاق و هم در پيشرفت روانشناسي داشت.
    
با توجه به اين نظر فروم كه روانشناسي از فلسفه و اصول اخلاقي و يا جامعه شناسي و اقتصاد جدايي ناپذير است، او در كتاب «انسان براي خويشتن» بر مسائل فلسفي و روانشناسي تأكيد مي گذارد.
    
برخي انتظار دارند كه كتاب هاي روانشناسي راه رسيدن به «شادكامي» يا «آرامش فكري» را نشان دهند و علاج و نسخه آن را ارائه كنند اما اين كتاب محتوي چنين راهنمايي ها و توصيه هايي نيست، بلكه حاوي تئوري هايي براي روشن كردن مسأله اصول اخلاقي و روانشناسي است؛ هدف اين كتاب اين است كه خواننده را وادار به پرسش از خود كند نه اين كه او را آرامش و تسكين بخشد.

منبع: http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1436765

مطالب مرتبط:

معرفی کتاب روان شناسی اخلاق

امعرفی کتاب جستارهایی در روان شناسی اخلاق
برنارد ويليامز
معرفی کتاب فلسفۀ اخلاق در قرن بیستم  


ماهیت Ethics  یا فلسفه اخلاق

ماهیت Ethics  یا فلسفه اخلاق :  Ethics ، فلسفه اخلاق یا تفکر فلسفی درباره اخلاق، مسائل اخلاقی، و احکام اخلاقی است. سه تفکری که به نوعی با اخلاق رابطه دارند: 1. نوعی تحقیق تجربی، توصیفی، تاریخی یا علمی، وجود دارد؛ مانند کاری که انسان­شناسان، تاریخ­دانان، روان­شناسان و جامعه­شناسان می­کنند. در این جا هدف این است که پدیده اخلاقی توصیف یا تبیین شود ... .
2. نحوه­ای تفکر هنجاری وجود دارد، از آن نوع که سقراط در کرایتون انجام داد، یا هر کسی که می­پرسد چه چیزی درست، خوب، یا وظیفه است، انجام می­دهد. مانند: « من نباید تلاش کنم تا از زندان بگریزم » « معرفت خوب است » و دلائلی بر این حکم اقامه شود، یا آمادگی ارائه دلیل وجود داشته باشد ... .
3. همچنین نوعی تفکر «تحلیل»، «انتقادی»، یا «فرا اخلاقی» وجود دارد. اخلاق تحلیلی مشتمل بر تحقیقات و نظریات تجربی یا تاریخی نیست؛ همچنین پرداختن یا دفاع از هیچ حکم هنجاری یا ارزشی نیست. این اخلاق در پی این نیست که به سؤالات خاص و عام درباره آنچه خوب، درست، یا الزامی است پاسخ دهد؛ بلکه سؤالات منطقی، معرفت­شناختی یا معناشناختی را مطرح می­کند ... مانند معنا یا کاربرد تعبیرات « درست » یا « خوب » (اخلاقاً ) چیست؟. بسیاری از فیلسوفان اخلاق متأخر،  Ethics یا فلسفه اخلاق را به تفکر نوع سوم محدود کرده­اند. تعابیر "اخلاقی" و " Ethicsal" غالباً معادل با “درست” یا “خوب” و مقابل “ضد اخلاق” وun-ethicsal  به کار می­رود. در اینجا Ethicsal یا “اخلاقی” به معنای “اخلاقاً درست” یا “اخلاقاً خوب” نیست؛ بلکه به معنای “متعلق به اخلاق” و مقابل “غیر اخلاقی” یا non- Ethicsal است، نه مقابل “ضد اخلاق” یا  un-ethicsal .